نگاهی به کتاب «رایش سوم خوابها»
کابوسهای سیاسی
به گمانم صدایی شنیدم که فریاد میزد: دیگر مخسبید که مکبث دست به خون خواب برده است!
به گزارش گروه رسانهای شرق،
به گمانم صدایی شنیدم که فریاد میزد:
دیگر مخسبید که مکبث دست به خون خواب برده است!
خوابی که آستین پاره محنت را رفو میکند.
مکبث، ویلیام شکسپیر، ترجمه داریوش آشوری
رایش سوم چگونه توانست در عمق روان ملت رسوخ کند؛ شارلوته برات از طریق وارسی خوابها، عملکرد اذهان خواببینان و عمق این تأثیر را برملا میسازد. کتاب جذابِ «رایش سوم خوابها» با عنوان فرعیِ «مردم در حکومتهای توتالیتر چه خوابهایی میبینند؟» نشان میدهد که رسیدن به درکی از انگیزههای ناخودآگاه و اوهام مردم، برای فهمِ رخدادهای سیاسی اهمیت بسیار دارد. رابین شوهت، نویسنده کتاب «همرسانی خوابها» در پیشگفتاری بر این کتاب به لوید دیمویس، بنیانگذار روانشناسی تاریخی ارجاع میدهد که معتقد است: «تاریخ نه بررسی تأثیر رخدادهای عمومی بر زندگی خصوصی، بلکه وارسی نحوه بروز خیالات خصوصی در صحنه عمومی است». از این منظر «رایش سوم خوابها» ارتباط تنگاتنگ جهان درونی و بیرونی، روانشناسی و سیاست، و نیز خواب و تاریخ را یادآوری میکند و درکی تازه از رشد رژیمهای توتالیتر در طول تاریخ به دست میدهد. درست سه روز پس از آنکه هیتلر قدرت را در آلمان به دست گرفت، آقای اس، مردی حدود شصتساله و صاحب کارخانهای نهچندان بزرگ، خواب دید گوبلز از کارخانه او بازدید کرده و او همه کارگران را به صف کرده و خود وسط ایستاده است و دستش را برای سلام نازی بالا میبرد، اما چنانکه تعریف میکند حدود یک ساعت و نیم طول میکشد تا بتواند دستش را بالا ببرد و جالب آنکه گوبلز که گویی در حال تماشای تئاتری است از تقلای او راضی به نظر میرسد. «وقتی بالاخره توانستم دستم را بالا ببرم، فقط پنج کلمه گفت: ادای احترام تو را نمیخواهم. بعد راهش را کشید و رفت. در کارخانه خود با دستی بالاگرفته ایستاده بودم و درست در برابر افرادم ریشخند میشدم...».
به تعبیر شارلوته برات، این خواب برای آقای اس که فردی درستکار و تا حدی مستبد بود، تجربهای همسنگِ «شکنجه روانی محض» است که از نوعی بیگانگی از خود و بیگانگی از محیط حکایت دارد. شارلوته برات، ژورنالیست ساکن برلین، خود تجربه مشابهی را از سر گذرانده؛ او پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 هر شب کابوس میدید که نازیها سایه به سایه دنبالش میکردند. از همین جا ایدهای به ذهنش خطور کرد؛ اینکه خوابها میتوانند گواهی بر دیکتاتوری زمانه باشند. به این ترتیب، بیسروصدا از مردم درباره خوابهایشان پرسوجو کرد و ماحصلِ آن کتاب «رایش سوم خوابها» شد؛ نتیجه شش سال کوشش مخفیانه او در ثبت کابوسهای مردم دوره رایش سوم، که جملگی ادامه هراس آنان در زندگی روزمره بود. خصلتِ مشترک کابوسهایی که شارلوته برات گردآوری و تحلیل کرده، «اضطراب» است و چنانکه برونو بتلهایمِ روانکاو نیز در جستار مؤخره کتاب نوشته است «اولین چیزی که در این خوابها چشممان را میگیرد، اضطراب خواببین، درماندگی و فقدان کامل مبارزه در او است». بتلهایم خواندن کتابی درباره رؤیاها را که در آن رایش سوم با سازوکاری عملی و با نابودی احساسی به کشتن خواب دست مییازد، تجربهای شوکآور میخواند که نشان میدهد شهروندانِ رایش سوم حتی در خواب هم به خود تشر میزنند که «آرزوهایم نباید جامه عمل بپوشد»، و این در حالی است که از دیدِ فروید «هر خواب تحقق یک آرزوست». اضطراب، این شهروندان را مجبور میکند حتی پیش از آنکه دستکم در خواب و خیال به آرامش برسند، رؤیاهای خود را سرکوب کنند. «این خوابها به خواببین هشدار میدادند مقاومت غیرممکن و امنیت در گرو تسلیم است».
به این قرار، دیکتاتوری «بسیار پیشتر و بسیار بعدتر از مکبث» خواب را از آدمیان ربوده و حتی در خواب هم دست از سرشان برنمیدارد. بتلهایم تأکید میکند از آنجا که «ما از جنس رؤیا هستیم»، خوابهای ما مبین جوهره ما هستند، خاصه اینکه فروید نشان میدهد خوابهای ما درباره آنچه دوست داریم مخفی باشد و حتی درباره خودمان، حرفهای بسیار برای گفتن دارند. خوابها از این منظر، نشانگر احساسات واقعی ما هستند؛ «ترسها و امیالی که آگاهانه نمیخواهیم دربارهشان بدانیم یا جرئت روبهروشدن با آنها را نداریم، در خوابهایمان بازتاب مییابند. آنها در تصاویری گذرا دربردارنده بعضی از عمیقترین احساسات و بدویترین واکنشهای ما هستند». از اینرو به تعبیر بتلهایم، وقتی ما مجبوریم تن به شرایط استثنایی دهیم باید احساساتمان را از مجرای خوابها بشناسیم. شبح رایش سوم همچنان در خواب بسیاری رخنه میکند، و آنجاست که بهجای افکار خودآگاه، فشارهای ناخودآگاه مجال بروز مییابند، گیرم مکانیسم سانسور ذهن از بازشناسی آنها سر باز زند. این فرایند تحریف افکار خودمان است که به قولِ بتلهایم سازوکارهای مختلفِ جابهجایی، تلخیص و تغییر را به کار میگیرد تا مانع درک آن چیزی شویم که به هر دلیل نمیخواهیم از آن آگاه باشیم و بعد از بیدارشدن آن را خواب و رؤیا میپنداریم و به این ترتیب «جریان عادی افکارمان در زمان بیداری و افکار دیگری که معمولا سرکوبشان میکنیم، در خواب به سراغمان میآیند». روایتِ خوابها در کتاب، حکایت از تفوق رژیم نازی دارد؛ رایش سوم سرانجام توانسته در عمیقترین زوایای ذهن شهروندانش نفوذ کند و آنها را به کنترل خود درآورد، تا جایی که بهزعمِ بتلهایم، در ناخودآگاه چیزی جز فرمانبرداری باقی نماند. «این نظام مکارانه با استفاده از غریزه صیانت نفس، شهروندانش را مجبور میکند همانی شوند که میخواهد».
با این اوصاف، بتلهایم میان خواب کسانی که در معرض تهدید بودند با زندانیان اردوگاه، تمایزی را نشانه میرود که ازقضا رهاییبخش و بسیار مهم است: اینکه برخلافِ تصور، خوابِ زندانیان اردوگاههای کار اجباری حاملِ مقاومتی بود که در خواب دیگر شهروندانِ در معرض خطر نبود. برای زندانیان، دیگر کار از کار گذشته بود و چیزی برای هشداردادن نمانده بود تا آنان را از خشم نازیها در امان بدارد. در ناخودآگاه این افراد دیگر بین میل به خود بودن یا تسلیمشدن به نازیها فرق چندانی نداشت، چهآنکه جز حیات عریان چیزی برای اردوگاهیان در کار نبود. «بیشترشان خواب روزهای خوب آتیه را میدیدند و اینگونه به خود قوت قلب میدادند که کابوس اردوگاه همیشگی نیست» و بدین قرار، با اتکا بر حسی ناخودآگاه به مقاومت، حتی در خواب و خیال تسلیم نمیشدند و برای جان به در بردن تلاش میکردند. دست آخر، از نظر بتلهایم، تمام این خوابها نهتنها در واقعیات سیاسی زمانه ریشه دارند، که در عین حال به کشمکشهای درونی خواببینانی مربوطاند که سخت گرفتار صیانت از نفس، فرمانبرداری یا مقاومتاند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.