|

چرا چرخ مشروطه به چرخ صنعت نرسید؟

در قرن هفدهم، در تالار چوبی وست‌مینستر لندن، صدای پتک چکش بر میز مجلس طنین می‌انداخت. جان لاک در نوشته‌هایش از «قرارداد اجتماعی» سخن می‌گفت و سِر ادوارد کوک از اینکه حتی پادشاه باید تابع قانون باشد. در همان سال‌ها، بخار از موتورهای اولیه نیوکامن و وات بالا می‌رفت و چرخ صنعت آرام‌آرام به حرکت درمی‌آمد. پشت این چرخ، شبکه‌ای از نهادها، اصناف و پارلمان‌ها شکل می‌گرفت که میان قدرت و جامعه، اعتماد و قانون، پیوندی ماندگار می‌ساختند.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

علی صادقی‌همدانی- اقتصاددان:  در قرن هفدهم، در تالار چوبی وست‌مینستر لندن، صدای پتک چکش بر میز مجلس طنین می‌انداخت. جان لاک در نوشته‌هایش از «قرارداد اجتماعی» سخن می‌گفت و سِر ادوارد کوک از اینکه حتی پادشاه باید تابع قانون باشد. در همان سال‌ها، بخار از موتورهای اولیه نیوکامن و وات بالا می‌رفت و چرخ صنعت آرام‌آرام به حرکت درمی‌آمد. پشت این چرخ، شبکه‌ای از نهادها، اصناف و پارلمان‌ها شکل می‌گرفت که میان قدرت و جامعه، اعتماد و قانون، پیوندی ماندگار می‌ساختند.

اما اگر سوار ماشین زمان شویم و 200 سال بعد در تهرانِ عصر ناصرالدین‌ شاه فرود آییم، صحنه‌ای دیگر می‌بینیم؛ خیابان‌های خاکی، دربار پرزرق‌وبرق‌ و جامعه‌ای که هنوز «فرمان» را به‌ جای «قانون» می‌شناسد. در گوشه‌ای از تبعید لندن، مردی ایرانی به نام میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله نشریه‌ای به نام قانون منتشر می‌کند و می‌نویسد: «قانون باید شاه را محدود کند، نه رعیت را». جمله‌ای که در اروپا بدیهی است، در ایران جرم است.

ملکم نخستین کسی بود که درک کرد راز صنعتی‌شدن غرب در کارخانه‌ها نیست، بلکه در نهادهاست. اما صدای او در میان غوغای دربار و نفوذ سفارتخانه‌ها گم شد. دو دهه بعد، در تابستان ۱۲۸۵ خورشیدی، تهران در التهاب بود. سید‌جمال واعظ در منبرها از عدالتخانه سخن می‌گفت و ملک‌المتکلمین در میدان توپخانه فریاد می‌زد: «مشروطه یعنی قانون بر بالای تاج!». شهر در شور بود و امید در دل‌ها جوانه زد. اما همان‌طور که بعدها همایون کاتوزیان در «نظریه جامعه کوتاه‌مدت» گفت، ساختار سیاسی ایران نه بر قانون، بلکه بر اراده‌های زودگذر و شخصی بنا شده بود. در جامعه‌ای که نهاد پایدار ندارد، هر موج آزادی، به‌سرعت به دیوار بی‌اعتمادی می‌خورد. در نخستین مجلس شورای ملی، نمایندگان در زیرزمین خانه سردار اسعد بختیاری گرد آمدند. از پشت درها، صدای سم اسب‌های قزاق شنیده می‌شد. قانون اساسی نوشته می‌شد، اما هنوز شمشیر از قانون قوی‌تر بود. در همان روزها، محمدعلی ‌شاه توپ‌هایش را به‌ سوی مجلس نشانه گرفت‌ و در یک ظهر خونین، «خانه قانون» به خاک نشست. سال‌ها بعد، وقتی رضاخان در قامت سردار‌سپه به صحنه آمد، بسیاری از روشنفکران تصور کردند چرخ دولت مدرن بالاخره به حرکت درآمده است. تقی‌زاده، داور و نصرت‌الدوله هرکدام در رؤیای ساخت کشور صنعتی بودند. داور وزارت عدلیه را از نو بنیان گذاشت، تقی‌زاده از «تمدن اروپایی» نوشت‌ و نصرت‌الدوله طرح‌های صنعتی‌سازی را بر میز دولت آورد. اما نظم نوپدید، در غیاب نهاد پاسخ‌گو، به تمرکز بی‌قید قدرت بدل شد. چرخ صنعت در ظاهر می‌چرخید، اما موتور آن بر پایه اعتماد اجتماعی کار نمی‌کرد. به‌زودی روشن شد که ایران راه مدرن‌سازی را طی کرده، بی‌آنکه مدرنیته نهادی را درک کند. صنعت بی‌جامعه و دولت بی‌قانون، همان چرخ زنگ‌زده‌ای بود که با هر بحران سیاسی از حرکت می‌ایستاد. در قرن بیستم، کشورهایی مانند ژاپن یا کره جنوبی توانستند صنعتی شوند؛ زیرا میان حکومت و جامعه، پیوندی از اعتماد و پاسخ‌گویی برقرار کردند، اما در ایران همان چرخه کوتاه‌مدتی که کاتوزیان توصیف کرد، ادامه یافت: هر اصلاحی با شخصی آغاز می‌شد و با سقوط او پایان می‌یافت. امروز، وقتی به عقب می‌نگریم، شاید پاسخ پرسش تاریخی‌مان روشن‌تر شود: «چرا چرخ صنعتی‌شدن در ایران از حرکت بازماند؟»؛ زیرا پیش از چرخ صنعت، باید چرخ قانون می‌چرخید. پیش از ماشین بخار، باید موتور اعتماد ساخته می‌شد. و تا زمانی که دولت بر شانه نهادهای پایدار و مشارکت اجتماعی استوار نشود، هر تلاش برای صنعتی‌شدن، مانند صدای بخاری در هوای سرد خواهد بود؛ گرم، کوتاه و ناپایدار.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.