|

پاسخ سعید حاجی‌میری، تهیه‌کننده فیلم ناتمام «چای تلخ» به گفت‌وگوی «شرق»

در شماره 5230 مورخ 24 مهر 1404 آن روزنامه، مصاحبه‌ای قدیمی (ظاهرا مربوط به سال 1391) از مرحوم ناصر تقوایی به چاپ رسانده‌اید که فرازی از آن، اشاراتی به ماجرای تولید فیلم سینمایی «چای تلخ» به تهیه‌کنندگی این‌جانب دارد...

پاسخ سعید حاجی‌میری، تهیه‌کننده فیلم ناتمام «چای تلخ»  به گفت‌وگوی «شرق»

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

به نام خداوند حقیقت

مدیر محترم جریده وزین شرق

ضمن سلام

در شماره 5230 مورخ 24 مهر 1404 آن روزنامه، مصاحبه‌ای قدیمی (ظاهرا مربوط به سال 1391) از مرحوم ناصر تقوایی به چاپ رسانده‌اید که فرازی از آن، اشاراتی به ماجرای تولید فیلم سینمایی «چای تلخ» به تهیه‌کنندگی این‌جانب دارد...

آرزو می‌کردم در این روزها که جامعه سینمایی و علاقه‌مندان و بستگان و عزیزان آن مرحوم در غم از دست دادن ایشان سوگوارند، چنین نمی‌کردید و یا لااقل به متن مبسوط مصاحبه‌ای که در جریدۀ خودتان (در شماره 1872 مورخ 12 آبان 1392 در پاسخ به انتشار مصاحبه با مرحوم تقوایی در شماره 1856 مورخ 21 مهر 1392) با بنده صورت دادید، مراجعه می‌کردید (که یقین دارم باعث تردید و یا تجدیدنظر و ویرایش‌تان در چنین اقدام متأخری می‌شد)، تا علی‌رغم میل باطنی، بنده را وادار به پاسخ‌گویی مجدد به همان ادعاهای مشابه و ارائه توضیحاتی اجتناب‌ناپذیر در جهت پاسداشت حقیقت ننمایید؛ چه بیم آن دارم -با همه تحفظم در استخدام واژه‌ها و رعایت حرمت آن مرحوم– باز هم خدای نکرده، شائبه تعرض به شخصیت ایشان استنباط شود... (که البته بی‌تردید چنین قصدی ندارم).

هرچند که خودم و خدای خودم و اکثر دست‌اندرکاران آن فیلم ناتمام، به‌خوبی از حقیقت آگاه‌اند و این برایم کافی است‌...‌ ولی چه کنم که در پیشگاه تاریخ سینمای ایران، چاره‌ای جز ایضاح و تصحیح حقایق قلب‌شده در مصاحبه قدیمی‌تر (و جدیدالطبع) ایشان برایم نمانده‌... .

البته ایمان واثق دارم اگر آن مرحوم در قید حیات بودند و از قصد شما مطلع می‌شدند، بی‌تردید کل مطالبی که پیرامون چای تلخ عنوان شده بود را حذف یا اصلاح جدی می‌نمودند‌... زیرا پس از گفت‌وگوی سابقتان با مرحوم تقوایی در مهر 92 (که یک سال پس از همین مصاحبه اخیرالطبع و قدیمی‌تر ایشان صورت پذیرفته بود و منجر به شکستن سکوت 10‌ساله‌ام و پاسخ‌گویی مفصلم به ادعاهای مطروحه، در آبان‌ماه همان سال 92 شد)، آن‌قدر مکفی، مستند و اقناع‌کننده بود که تا همین امروز، دیگر هیچ مطلب و ادعاها و اظهارات مشابهی از آن مرحوم در هیچ‌کجا مشاهده نشد‌... تا اینکه چند روز پیش مبادرت به انتشار مصاحبه‌ای قدیمی‌تر از آن مرحوم نمودید و مجددا سر این زخم ناسور را باز کردید!

بنابراین پیش از هر چیز، هرکه را جویای حقیقت است، به مداقه در مصاحبه فوق‌الاشاره‌ام (مورخ 12 آبان 1392 شماره 1856 شرق و مورخ 21 مهر 1392) فرامی‌خوانم که خوشبختانه مرا از طرح بسیاری از مطالب تکراری در این مقال بی‌نیاز می‌سازد... .

آنانی هم که شیفتۀ حقیقت نیستند و قضاوتشان را صرفا براساس همین مصاحبه اسبق ولی اخیرالطبع مرحوم تقوایی بنا نهاده‌اند، به روز حساب ارجاع خواهم داد.

لینک مصاحبۀ مورد اشاره:

https://cdn.sharghdaily.com/servev2/

EJJT8o63Ml0o/i1kub06DEUw,/08.pdf

و اما بعد...

در گفت‌وگوی قدیمی‌تر و اخیرالطبع مرحوم (که گویا به سال 91 صورت گرفته)، پاره‌ای نکات جدید (افزون بر ادعاهای مطروحه در گفت‌وگوی یک سال بعد ایشان در سال 92) و مآلا پاسخ داده‌نشده نیز وجود دارد که در این مجال و حتی‌المقدور به اختصار (و البته سربسته به نیت حفظ و رعایت شأن آن مرحوم) توضیحاتی را عرضه می‌دارم. کسانی که به لینک فوق مراجعه کرده و پاسخ‌های مبسوط مندرج در گفت‌وگوی سال 92 بنده را مطالعه کرده باشند، قادر خواهند بود با اتکا به همان مطالب 12 سال پیش، همین مقدار اشاراتم را تفسیر نمایند، العاقل یکفیه الاشاره!

1- بنده هرگز دنبال جناب تقوایی نفرستادم، هرگز قبل و بعد از همکاریمان، با منزل ایشان تماس نگرفته‌ام و صرفا با پادرمیانی مرحوم «اصغر بیچاره» (که در سال 82 در دو داستان مختلف از مجموعۀ «دایرۀ تردید» به کارگردانی مرحوم «امیر قویدل» به تهیه‌کنندگی این‌جانب ایفای نقش داشتند و با من آشنایی نزدیک پیدا کردند) و درخواست ایشان از بنده برای اینکه بیا و با «ناصر» کار کن و... نهایتا منجر به این شد هر دو مرحوم بزرگوار، به اتفاق به دفتر بنده در سبحان‌فیلم آمدند. جناب تقوایی فیلم‌نامه‌های مختلفشان (از جمله «چای تلخ» و «انسان کامل») را پیشنهاد کردند که بنده با سوابق طولانی تهیه‌کنندگی فیلم‌های دفاع مقدس، طبیعتا به «چای تلخ» علاقه نشان دادم. بنابراین بنده کاملا خالی‌الذهن و در موضع پذیرش پیشنهاد بودم و نه با انگیزۀ قبلی به دنبال کارکردن با مرحوم «تقوایی»!

2- پیش‌بینی و برآورد هزینه‌های پروژه (و نه بودجه آن که در تولیدات دولتی و سفارشی مرسوم است) از طرف خود مرحوم تقوایی ارائه شد و نهایتا پس از مباحثات و بررسی‌های مختلف به میزان 200 میلیون تومان و 60 جلسه فیلم‌برداری (طی 75 روز) توافق و به امضای طرفین رسید.

(در مصاحبه یک سال بعدشان این رقم برآورد اولیه را 350 میلیون تومان عنوان کرده‌اند که حقیقت ندارد و سند مکتوبش موجود است که همان 200 میلیون تومان صحیح است، البته هزینه نقدی و ریالی تمام‌شده فیلم‌برداری ناتمام، مشابه همین مبلغ -360 میلیون تومان- بوده که ظاهرا در ذهن مرحوم با مبلغ برآورد اولیه اشتباه شده است).

از این میزان هم 140 میلیون تومان برای پیش‌تولید و فیلم‌برداری و 60 میلیون تومان بابت هزینه‌های تهیه‌کنندگی، محل کار، سربار و اداری و همچنین تمامی مراحل فنی پس از تولید تا نمایش کپی صفر پیش‌بینی شده بود و نه 300 یا 350 میلیون تومان! و هرگز هم جناب تقوایی درخواست نکردند که تولید را به مقاطعه بگیرند و بنده تمام پول را به حساب ایشان واریز کنم که بروند خودشان تولید کنند! (که اگر هم مطرح می‌کردند، هیچ عاقلی زیر بار چنین قراردادی به‌خصوص با ایشان نمی‌رفت!... کمااینکه همه‌گونه تعهدات مکتوب و امضاهای مختلف برای رعایت چارچوب‌های توافق‌شده دادند و بسیاری از آنان را اجرا و اعتنا نکردند...) و حتی در اواسط فیلم‌برداری که در ایام جشنواره فجر سال 82 همه گروه برای مرخصی پنج‌روزه به تهران آمدند -که همان موقع نیز به دلیل عدول فاحش عملکرد ایشان از توافقات فی‌مابین، قصد توقف فیلم‌برداری را داشتم- نهایتا برای جلب مجدد اعتماد بنده، طی امضاها و مکتوبات مجدد و محرمانه‌ای، اختیارات کامل برای هرگونه تصمیم‌گیری درخصوص تمام مسائل و اختیارت آتی فیلم را بی‌قید و شرط به بنده واگذار کردند تا مثلا خیالم از عزم جدی و واقعی ایشان برای پایبندی به تعهداتشان راحت شود و با عزیمت مجدد و ادامه کار موافقت نمایم (هرچند تا این لحظه حرمت ایشان را داشته و از آن اختیارات تفویض‌شده نیز به نحو مقتضی استفاده نکرده‌ام‌)‌ که متأسفانه باز هم بارها از آن تعهدات مجدد خویش عدول نمودند تا نهایتا کار تعطیل شد.

3- هرگز در طول پیش‌تولید و فیلم‌برداری حتی برای لحظه‌ای، کمترین خللی ناشی از عدم تأمین به‌موقع نقدینگی و یا تأخیر در پرداخت اقساط عوامل وجود نداشته؛ هرگز!

حتی پس از توقف کار (و علی‌رغم اینکه می‌دانستم دیگر با این افراد کاری ندارم) نیز تمامی عوامل هنری و فنی پروژه -بالغ بر 40 نفر- با هواپیما (نه با قطار درجۀ 3) به تهران بازگردانده شدند و در فرودگاه با تقدیم گل از آنان استقبال شد و با آژانس هم به منزل رفتند! الباقی دستمزد تمامی افراد هم تا ریال آخر -در تهران- محاسبه و در کمال احترام به آنان پرداخت و تسویه شد‌... آیا اینها حکایت از بی‌پولی تهیه‌کننده و توقف پروژه ناشی از «لنگ پول بودن» می‌کند؟!

تمامی 70،80 نفر دست‌اندرکاران فیلم شاهد و مؤید این مدعا هستند.

به‌راستی آیا تابه‌حال کسی شنیده کوچک‌ترین اختلاف یا شکایتی در این خصوص در هر کجا (به‌ویژه هیئت حل اختلاف خانه سینما) پیش آمده باشد؟

4- پس از مباحثاتی که در همان روزهای اول در تهران پیرامون مسائل فیلم‌نامه داشتیم که نهایتا منجر به تنظیم و امضای صورت‌جلسه‌ای 9 بندی حاوی اصول کلی شد که بایستی بر فیلم حاکم باشد (بدون دخالت در جزئیات آن)، دیگر هیچ‌گونه مناقشه‌ای در این خصوص با مرحوم تقوایی نداشتم و ایشان در فراغ بال و استقلال کامل و بی‌حد و حصر، امر فیلم‌برداری را پیش می‌بردند. تمامی دست‌اندرکاران فیلم شاهدند که ایشان هیچ‌گاه گلایه‌ای از بابت دخالت هیچ بنی‌بشری در کار خود و فیلم‌نامه نداشته‌اند، چون وجود نداشته است! حتی همه شاهد بوده‌اند (و در تصاویر مستند پشت صحنه نیز بارها دیده می‌شود) که در تمام مدت فیلم‌برداری، نسخۀ فیلم‌نامه‌ای که در دست ایشان بوده، به دستخط (البته بسیار زیبای) خود ایشان بوده است؛ که این خود حکایت از آن دارد که ایشان در حال ساختن فیلم موردنظر خودشان بوده‌اند و نه هیچ نسخۀ تحمیلی دیگر! بنابراین بیان هر مطلبی درخصوص سانسور و دخالت و سفارشی‌بودن کار و از این قبیل کاملا بی‌اساس و مردود و خلاف بیّن واقعیت است.

5- آن مرحوم در همان اولین جلسه آشنایی‌مان بیان داشتند شرکت دیگری نیز هست که می‌خواهند همین «چای تلخ» را تولید کنند، منتها ماه‌هاست منتظر دریافت پول بلاعوض درشتی از جمعیت دفاع از آزادی فلسطین (که قبلا رئیسش آقای عطا مهاجرانی بود و به همین شیوه از فیلم «از کرخه تا راین» و همچنین تولید فیلم ماندگار و فاخر «بازمانده» به کارگردانی مرحوم سیف‌الله داد حمایت کرده بود) هستند و معلوم نیست تا چه زمانی بایستی معطل بمانم! ضمنا گفتند آن دوستان به منظور جذب آن حمایت مالی، شرط کرده‌اند که قصه به جای جنگ ایران و عراق، به فلسطینی و اسرائیلی تبدیل شود! البته مرحوم تقوایی این شرط را از آنان پذیرفته بودند و فقط مشکلشان طولانی‌شدن فرایند جذب مالی آن دوستان از جمعیت مزبور بود... هرچند از اینکه بنده چنین خواسته‌ای ندارم و اتفاقا بر همین شکلِ موجودِ «ایرانی و عراقی» تأکید دارم خشنود بودند.

6- بنده هیچ‌گاه هیچ ارتباط ویژه‌ای با سپاه نداشته‌ام و همواره صرفا به اقتضای تولیدات قبلی دفاع مقدسم با آن عزیزان سروکار پیدا می‌کردم. هرگز هم از هیچ ارگانی تقاضای کمک بلاعوض برای هیچ‌یک از فیلم‌هایم نداشته‌ام؛ نه قبل از چای تلخ، نه برای چای تلخ و نه بعد از چای تلخ!

حال چگونه ممکن است درخصوص فیلم‌نامه مردودشده «چای تلخ» (توسط انجمن سینمای دفاع مقدس و سپاه و حتی سیاسی عقیدتی ارتش) دنبال جذب حمایت بلاعوض از همان سپاه بیفتم! یعنی آن‌قدر عقلم نمی‌رسید که برای دریافت این‌چنین رانت‌هایی، نبایستی سراغ فیل‌منامه مردودی خود آنان بروم!؟ (علاوه بر اینکه درست برخلاف ادعای بی‌اساس مطروحه در مصاحبه موردبحث، به گواه تمامی دوستان سینمایی که با بنده سروکار داشته‌اند، باور و مشی همیشگی‌ام این بوده که بهره‌مندشدن از چنین رانت‌هایی و سروکار داشتن با بیت‌المال، علاوه بر اینکه عاقبت خوبی و خوش‌نامی ندارد، باعث مخدوش‌شدن استقلال تهیه‌کنندگی‌ام خواهد شد و روی ساختار و کیفیت اثر نیز تأثیر سوء می‌گذارد)...

اگر کسی حتی یک خط نامه از بنده خطاب به سپاه یا هر ارگان دیگر مبنی بر درخواست کمک بلاعوض مالی برای «چای تلخ» ارائه دهد، بنده به تمام ادعاهای ایشان گردن می‌نهم!

حقیقتا این ادعا مصداق «زنگی نام‌نهادن کافور» است!

البته خیلی مایلم بدانم آن مرحوم (که از یک ماه پس از آشنایی‌مان برای نظارت بر ساخت دکورها به جنوب رفتند و تا 5 ماه بعد – که همچنان با همسر محترم و پسرشان در لوکیشن ماندند - فقط 2 بار ایشان را زیارت کردم؛ یک بار بنده به لوکیشن رفتم و یک بار هم ایشان برای مرخصی کل گروه در دهۀ فجر 82 به تهران آمدند)، چگونه در جریان افکار و تلاش‌های بنده قرار گرفته و متوجه شدند بنده «هوا به سرم زده بود...»!؟

7- فرمودند بنده مصاحبه کرده و گفته‌ام: «مگر من دستم چلاق است و خودم تمام می‌کنم!».

بی‌تردید بنده هیچ کجا و هرگز چنین تعبیر توهین‌آمیزی را درمورد خویش به کار نبرده‌ام... آنچه گفته‌ام (و اسنادش نیز موجود است) این بوده که «چای تلخ» یا هرگز تمام نمی‌شود و یا آن‌گونه که از ابتدا قرار گذاشته بودیم تمام می‌شود!... همین و بس!

در مورد اجازه‌داشتن هم که بالاتر توضیح دادم.

8- آن فیلم 10،‌12 دقیقه‌ای مورد اشاره مرحوم که مدعی شدند «از میان 50 دقیقه فیلم‌برداری‌شده استخراج شده بود»، فی‌الواقع گزیده‌ای از فیلم‌های مستند پشت صحنۀ تولید «چای تلخ» بوده که حدود 5/1 دقیقه نیز در لابه‌لای آن از راش‌های صحنه استفاده شد و به درخواست آقای عسگرپور در مراسم جشن خانۀ سینما (شهریور 1388) به نمایش درآمد. بنابراین نه هیچ ربطی به مونتاژ راش‌ها داشته و نه برای پول‌گرفتن از سپاه!

البته طبیعتا می‌توان حدس زد این‌همه تکرار بی‌ربط و بی‌دلیل واژه «سپاه» و تلاش در جهت وابسته نشان‌دادن بنده به «سپاه» (آن‌هم در سال‌های پرآشوب 88 تا اواسط 92) به چه منظور و با چه نیتی بوده است!

در سال 88 طی مذاکره‌ای فی‌مابین جناب عسگرپور (مدیرعامل وقت خانه سینما) و بنده، موافقت کرده بودم کل اختیارات فیلم را به خانه سینما واگذار نمایم تا هر طور صلاح می‌دانند با مشورت خود مرحوم تقوایی کار را به اتمام برسانند که البته آن‌هم به دلیل عدم همراهی مرحوم به جایی نرسید... (البته دلایلش برایم روشن است که همچنان در سینه‌ام حبس می‌ماند...) ضمنا جهت اصلاح اطلاعات مغلوط داده‌شده عرض می‌کنم که کل مدت‌زمان مفید فیلم‌برداری‌شده کمی بیشتر از 70 دقیقه و معادل 65 درصد کل زمان پیش‌بینی‌شده در قرارداد است و نه 50 دقیقه و 60 درصد!

البته مسائل بی‌شمار دیگری نیز وجود دارد که تاکنون هیچ‌کجا نیز مطرح نشده و در پیشگاه تاریخ سینمای ایران بالاخره روزی نیازمند روشنگری و شفاف‌سازی است (به‌ویژه پیرامون سایر وقایع و تغییرات محسوس و ملموسی که طی سه  ماه فیلم‌برداری ناتمام در افکار و انگیزه‌ها و رفتارهای مرحوم ایجاد و بروز یافته بود و نهایتا منجر به تعطیلی کار شد) که عجالتا از حوصله این مقال و مجال خارج است...

لذا بار دیگر علاقه‌مندان حقیقت را به مطالعه مصاحبه قدیمی و مفصلم در شماره 1872 مورخ 12 آبان 1392 روزنامه شرق توصیه می‌نمایم و الباقی مسائل را وامی‌گذارم به روزگاری و مجالی دیگر...

با طلب آمرزش و آرامش روح مرحوم تقوایی از پیشگاه خداوند

و تجدید احترام

سعید حاجی‌میری

تهیه‌کننده فیلم ناتمام «چای تلخ»

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.