آزادی گروگانها و مذاکرات مصر برای آینده غزه، امیدی شکننده آفریده است
صلح بر لبه تیغ
در پایان دو سال جنگی که خاورمیانه را به آستانه فروپاشی کشاند، دونالد ترامپ با پرچم صلح وارد اسرائیل شد؛ در لحظهای که گلولهها تازه خاموش شدهاند و امید و تردید در هوای منطقه در هم تنیده است. سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در پارلمان اسرائیل (کنست) که پس از آزادی 20 گروگان اسرائیلی انجام شد، به گفته خودش دعوتی بود به بازنویسی نقشه قدرت در منطقه.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: در پایان دو سال جنگی که خاورمیانه را به آستانه فروپاشی کشاند، دونالد ترامپ با پرچم صلح وارد اسرائیل شد؛ در لحظهای که گلولهها تازه خاموش شدهاند و امید و تردید در هوای منطقه در هم تنیده است. سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در پارلمان اسرائیل (کنست) که پس از آزادی 20 گروگان اسرائیلی انجام شد، به گفته خودش دعوتی بود به بازنویسی نقشه قدرت در منطقه. دونالد ترامپ در کنست اعلام کرد: «اسرائیل هرآنچه میتوانست در میدان جنگ به دست آورد، به دست آورده است» و اکنون زمان آن رسیده که «پیروزیهای نظامی را به صلحی پایدار در خاورمیانه بدل کند». او پایان دو سال جنگ با حماس را لحظهای تاریخی توصیف کرد که به گفتهاش: «نسلهای آینده آن را آغاز دوران جدید خواهند خواند».
ترامپ که با استقبال رئیسجمهور و نخستوزیر اسرائیل به تلآویو رفته بود، در سخنرانی خود همزمان از دستاوردهایش دفاع و از دموکراتها انتقاد کرد. او در حرکتی غافلگیرکننده از رئیسجمهور اسرائیل خواست بنیامین نتانیاهو را به خاطر پرونده فساد مالیاش مورد عفو قرار دهد. سفر پرشتاب او به منطقه، با نشستی در شرمالشیخ مصر ادامه یافت؛ اجلاسی با حضور بیش از 20 کشور برای بحث درباره آینده غزه. درحالیکه جهان خبر آتشبس تازه میان اسرائیل و حماس را با احتیاطی آمیخته به امید دنبال میکند، پرسشی بنیادین بیپاسخ مانده است: آیا این توافق نو، واقعا شکافی در چرخه خون و ویرانی میگشاید یا فقط تکرار همان آتشبسهای کوتاهمدتی است که زیر فشار واقعیتهای میدان فرو ریختند؟ شباهتها با توافق ژانویه ۲۰۲۵ نگرانکننده است؛ توافقی که با وعده صلح آغاز شد و فقط 58 روز دوام آورد. در ژانویه و مارس ۲۰۲۵، توافقی سهمرحلهای میان اسرائیل و حماس با میانجیگری ایالات متحده، مصر و قطر امضا شد. این توافق شامل تبادل گروگانها، آزادی زندانیان، ورود کمکهای بشردوستانه و تعهد اسرائیل به خروج تدریجی از بخشهایی از غزه بود. آتشبس دقیقا 58 روز دوام آورد تا آنکه در ۱۸ مارس اسرائیل حملات هوایی غافلگیرکنندهای انجام داد و جنگ از سر گرفته شد. شباهت این رویداد با وضعیت کنونی هشداردهنده است. در آن زمان نیز هر دو طرف از «مرحله نخست توافق» سخن میگفتند، اما برداشتشان از پایان بازی کاملا متضاد بود؛ اسرائیل آتشبس را وقفهای موقت میدانست که حق ازسرگیری عملیات نظامی را برایش محفوظ میگذارد، درحالیکه حماس آن را آغاز آتشبسی دائمی تلقی میکرد که باید به خروج کامل اسرائیل و خودگردانی فلسطینی بینجامد. این دو برداشت نمیتوانند همزمان درست باشند. مکانیسمهایی که پیشتر شکست خوردند -اتکای بیش از حد به میانجیها برای تضمین اجرای توافق، فقدان سازوکار الزامآور و اجماع بر سر روند بدون توافق بر سر نتیجه- هنوز پابرجا هستند. درواقع، ما به نقطه آغاز همان بازی بازگشتهایم؛ بازیای که دو طرف هرگز قواعدش را کاملا نپذیرفتهاند.
عامل ترامپ و چرخش در رویکرد آمریکا
بااینحال، تفاوت این توافق با موارد قبلی در یک نکته کلیدی است: نقش ایالات متحده. حضور و سرمایهگذاری شخصی دونالد ترامپ در این روند و تهدید صریح او علیه حماس در زمینه آزادی گروگانها، سطحی از فشار را ایجاد کرده که دولت بایدن نتوانست و احتمالا نخواست به آن برسد. ترامپ وعده داده در صورت نقض توافق، پیامدهای واقعی در انتظار حماس خواهد بود و نشانهها حاکی از آن است که آماده است تهدید خود را با حمایت عملی از اسرائیل پشتیبانی کند. این امر نه کاملا مثبت است و نه منفی، بلکه بیانگر محاسبهای متفاوت از قدرت آمریکاست؛ استفاده از اهرم فشار سخت بهجای دیپلماسی سنتی. طرح 20مادهای ترامپ، با ایده ایجاد «هیئت صلح» و نظارت بینالمللی، تلاشی است برای ساخت سازوکار نهادی که شاید بتواند ثبات را به آتشبس تزریق کند. اما پرسش اساسی پابرجاست: آیا ترامپ توان حفظ سرمایه سیاسی و تمرکز لازم برای اجرای چنین برنامهای را دارد؟ نگرانی بزرگتر در خود استراتژی آمریکاست. این طرح، منازعه اسرائیل و حماس را همچون مسئلهای مجزا و حلشدنی از بالا میبیند، درحالیکه این درگیری درون ساختار پیچیده منطقهای جای دارد که با توافق واشنگتنی حل نمیشود. سرنوشت آتشبس، بیش از فشار آمریکا یا وعده نهادهای بینالمللی، به رفتار بازیگران کلیدی منطقه -بهویژه مصر، قطر و عربستان سعودی- و واکنش ایران بستگی دارد.
بحران انسانی و بازسازی دشوار
در جریان دو سال جنگ، به گفته حماس بیش از 67 هزار نفر در غزه کشته و 170 هزار نفر مجروح شدهاند و کل نوار غزه به منطقهای تقریبا غیرقابل سکونت تبدیل شده است. تجربه آتشبس ژانویه نشان داد حتی وقتی جنگ متوقف میشود نیز بازسازی واقعی به دلیل محدودیتهای اسرائیل بر ورود مصالح و تجهیزات تقریبا غیرممکن است. نیازهای بشردوستانه بیشمارند؛ غذا، آب، برق، مراقبتهای پزشکی، بازگشت آوارگان و خاکسپاری قربانیان. مفاد کنونی توافق درباره کمکهای انسانی و بازگشت ساکنان، گامهایی ضروری هستند؛ بااینحال، میان امداد فوری و بازسازی پایدار تفاوت عظیمی وجود دارد. بازسازی واقعی یعنی ساخت خانهها، مدارس، بیمارستانها و شبکههای آب و فاضلاب و در مجموع احیای زیرساختها و این نیازمند ورود سیمان، فولاد، ژنراتور و ماشینآلات سنگین و بسیاری تجهیزات دیگر است. همچنین آزادی جابهجایی مردم در داخل غزه و ارتباط با جهان خارج نیز باید برقرار شود. این امر مستلزم پایان کامل محاصره است، نه صرفا «وقفههای انسانی» در دل آن. تجربه ژانویه نشان داد اسرائیل بهندرت اجازه رفع کامل محدودیتها را میدهد؛ زیرا آنها را «اقدامات امنیتی» برای جلوگیری از تجدید تسلیح حماس میداند. واقعیت تلخ این است که بدون حل دغدغههای امنیتی اسرائیل، هیچ بازسازی واقعیای ممکن نیست. این به معنای یکی از این دو گزینه است: یا خلع سلاح و تغییر سیاسی واقعی در حماس انجام میشود یا ساختار حکومتی جدید برای فلسطینیان که با ضمانت و حمایت امنیتی کشورهای عربی شکل میگیرد. هیچیک از این دو گزینه روی میز مذاکرات فعلی دیده نمیشود.
سیاست داخلی اسرائیل و مسئله خلع سلاح
تعارض میان طرح ترامپ و خواستههای دولت اسرائیل بنیادین و آشتیناپذیر است. طبق طرح ترامپ، پس از تحویل گروگانها باید جنگ پایان یابد؛ اما اسرائیل میگوید جنگ فقط زمانی تمام میشود که حماس به طور کامل خلع سلاح شود. این تفاوت ظاهرا واژگانی، درواقع جوهر اختلاف است. نتانیاهو بارها گفته هدف دولتش نابودی کامل ظرفیت نظامی و سیاسی حماس است و از طریق اظهارات مقامهای ارشد و اقدامات میدانی روشن کرده که کنترل امنیتی بلندمدت بر غزه، بهویژه بر گذرگاه فیلادلفیا، بخشی از سیاست دائمی اوست. در مارس ۲۰۲۵، بیانیهای رسمی فاش کرد که دولت اسرائیل در حال بررسی امکان الحاق و اسکان بخشی از نوار غزه است؛ هدفی که مستقیما با اصل خودگردانی فلسطینی در تضاد است.
با وجود این، این نگرانیهای امنیتی اگرچه واقعی و قابل درک هستند، اما خود به مانعی در مسیر صلح پایدار بدل شدهاند؛ مسائلی که هیچ پیروزی نظامی نمیتواند به طور کامل و دائمی آنها را از میان بردارد. اسرائیل نمیتواند یک ایده را با بمب از بین ببرد؛ همانطور که حماس نیز نمیتواند توافقی دائمی را بپذیرد که از ادعای سرزمینهای ازدسترفته ۱۹۶۷ چشم بپوشد. این تضادهای ساختاری، ریشهایتر از آن هستند که با میانجیگری یا فشار بینالمللی به طور کامل و دائمی از میان بروند.
خلأ سیاسی فلسطینی و بحران رهبری
سکوت توافق تازه درباره آینده سیاسی فلسطینیها، آشکارا گوشخراش است. تشکیلات خودگردان فلسطین که در کرانه باختری حکومت میکند، نزدیک به دو دهه است از غزه کنار گذاشته شده و مشروعیتش در میان فلسطینیان کاهش یافته است. در سوی دیگر، حماس که حاکم بالفعل غزه است، نمیتواند همزمان خلع سلاح شود و قدرت سیاسی خود را حفظ کند. هیچ آلترناتیو بومی و قابل اعتمادی هم در این دو سال جنگ برای جانشینی آن پدید نیامده است. طرح ترامپ برای ایجاد «هیئت صلح» با ریاست رئیسجمهور آمریکا و حضور شخصیتهایی مانند تونی بلر، کوششی است برای تحمیل نظارت خارجی بر اداره غزه. تجربه تاریخی در بوسنی، کوزوو و دیگر مناطق نشان داده است که چنین نظامهایی بهسختی میتوانند نهادهای بومی پایداری بنا کنند. غزه حتی از آن موارد هم پیچیدهتر است؛ نه همگنی قومی دارد، نه سابقه حکومتداری مستقل و نه اقتصادی که بتواند خود را بازیابد. راه واقعبینانهتر این است که ظرفیت حکمرانی فلسطینی از پایه ساخته شود. کشورهای عربی، بهویژه مصر و عربستان، باید تضمین امنیتی بدهند و منابع مالی در اختیار بگذارند تا ساختار جدید فلسطینی نه پناهگاه تازهای برای حماس شود و نه میدان نفوذ حامیانش. این کار به تعهد چندساله و سرمایهگذاری گسترده اعراب نیاز دارد؛ کاری که تاکنون هیچ دولت عربی به طور جدی تقبل نکرده است.
پیامدهای منطقهای و موازنه تازه
اگر این آتشبس پابرجا بماند، میتواند نظم منطقه را دگرگون کند. عربستان سعودی سرمایه دیپلماتیک درخور توجهی در طرحهای صلح غزه صرف کرده و در مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل گام برداشته است. برای ریاض، ثبات در غزه نهتنها به معنای کاهش فشار جهانی، بلکه حفظ روند توافقات امنیتی با واشنگتن نیز هست. مصر که بیشترین تأثیر را از فروپاشی غزه میپذیرد، علاقهمند است از ورود موج تازه پناهجویان جلوگیری کند و گذرگاه رفح را تحت کنترل خود نگه دارد. قطر نیز میکوشد جایگاه خود را به عنوان میانجی اصلی حفظ کند و همچنان به عنوان کانال ارتباطی با رهبران حماس باقی بماند. اما واکنش ایران متغیر تعیینکننده است. اکنون اینکه ایران این آتشبس را فرصتی برای تحکیم نفوذ خود ببیند یا شکستی موقت، بستگی به سیاست آمریکا در قبال تهران و رقابت منطقهای آن با عربستان دارد. هر توافق پایداری باید شامل ترتیبات امنیتی منطقهای باشد که مانع از دو چیز شود: ماجراجویی نظامی اسرائیل برای گسترش مناطق تحت کنترل خود و همچنین تلاش گروههای مختلف برای شعلهورکردن دوباره درگیری. چنین نظام امنیتی مشترکی مستلزم همکاری میان آمریکا، اعراب و اسرائیل است، اما در حال حاضر چنین هماهنگی در سطح نهادی وجود ندارد.
درسهای شکست و شروط موفقیت
آتشبس ژانویه تا مارس زمانی شکست خورد که روشن شد دو طرف از ابتدا اهداف متضادی را دنبال میکردند؛ اسرائیل آن را وقفهای برای تجدید قوا میدانست و حماس تصور میکرد پایان رسمی جنگ است. وقتی این سوءتفاهم در عمل آشکار شد، جنگ از سر گرفته شد. برای جلوگیری از تکرار آن، باید چند شرط حیاتی تحقق یابد: 1. ایجاد سازوکار نظارت بینالمللی با اختیار اجرائی واقعی، نهفقط میانجیها، بلکه نهادهایی که بتوانند رعایت تعهدات را تأیید کنند و در صورت نقض، توصیههای الزامآور بدهند؛ از جمله تعلیق کمکهای نظامی آمریکا یا محدودسازی حمایت اقتصادی اعراب.
2. تعریف شفاف از مفاهیمی مانند «خلع سلاح حماس» و «پایبندی امنیتی اسرائیل». خلع سلاح دقیقا چه معنایی دارد؛ نابودی کامل سلاحها یا صرفا محدودسازی آن؟ پایبندی امنیتی اسرائیل چطور سنجیده میشود؟ کدام مناطق باید تخلیه شوند و چه سطحی از عملیات نظامی مجاز است؟ بدون پاسخ دقیق به این پرسشها، توافق فقط روی کاغذ معنا دارد و روی زمین چندان تداوم نخواهد داشت. 3. پیوند میان بازسازی انسانی و پایبندی سیاسی. دسترسی به منابع، کمکهای مالی و مجوز ورود کالاها باید مشروط به رعایت مفاد آتشبس باشد تا انگیزه مادی برای حفظ ثبات شکل گیرد. 4. سرمایهگذاری جدی در ساخت نهادهای فلسطینی پیش از واگذاری مسئولیت حکمرانی. انتقال قدرت بدون اصلاح ساختار سیاسی، فقط خلأ جدیدی میآفریند. این آتشبس فرصتی ضروری در میانه بحرانی ویرانگر است و میتواند دستکم آزادی گروگانها و کاهش رنج انسانی را رقم بزند، اما نباید آن را راهحل نهایی دانست. ریشههای مناقشه حل نشدهاند؛ مرزهای امن اسرائیل، حق تعیین سرنوشت فلسطینیان، دشمنی ایدئولوژیک حماس و رقابت بازیگران منطقهای بر سر نفوذ در منطقه. در بهترین حالت، این آتشبس وقفهای موقت برای بازسازی است. صلح واقعی زمانی ممکن میشود که دو طرف دریابند امنیتشان نه در تسلط بر دیگری، بلکه در همزیستی است. اما ایدئولوژی هیچکدام از طرفین چنین وعدهای نمیدهد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.