|

هاله‌ای که داد می‌زند: اثر مشترک بنکسی و پلیس!

بنکسی‌ این‌ بار در لندن پیامی را بر دیوار حک کرد: قاضی دادگاه، با چکشی که نماد عدالت است، معترضی را بر زمین می‌کوبد. این اثر، تصویری بود تلخ و تمام‌نما از تقابلی همیشگی: «قدرت در لباس عدالت» در برابر «فریاد مردم». اما تنها ساعاتی بعد، پلیس بریتانیا به‌سرعت برای پوشاندن این نقاشی دیواری اقدام کرد.

هاله‌ای که داد می‌زند: اثر مشترک بنکسی و پلیس!

نسترن شاهنده:  بنکسی‌ این‌ بار در لندن پیامی را بر دیوار حک کرد: قاضی دادگاه، با چکشی که نماد عدالت است، معترضی را بر زمین می‌کوبد. این اثر، تصویری بود تلخ و تمام‌نما از تقابلی همیشگی: «قدرت در لباس عدالت» در برابر «فریاد مردم». اما تنها ساعاتی بعد، پلیس بریتانیا به‌سرعت برای پوشاندن این نقاشی دیواری اقدام کرد. دادگاه تصمیم به حذف آن گرفت؛ زیرا این ساختمان به سبک گوتیک ویکتوریایی ۱۴۳‌ساله و در فهرست آثار تاریخی قرار دارد، بنابراین از نظر قانونی محافظت می‌شود. پلیس اثر را پوشاند و البته هاله‌ای از آن باقی ماند که خود، بیش از هر چیز شبیه به تلاشی ناامیدانه برای خفه‌کردن صدای معترضان بود. هاله‌‌اى که خود به یک اثر هنری اعتراضی نوین تبدیل شده است؛ اثری مشترک از بنکسی و ماشین سانسور. این اثر دیگر تنها آن تصویر اولیه نیست، بلکه حالا روایتی کامل‌تر است: نمایشی زنده از اینکه چگونه قدرت، با شتاب‌زدگی و بی‌دقتی، سعی در محو حقیقت دارد و در این راه، تنها بر اعتبار اثر می‌افزاید و حتى اثری قوی‌تر و چندلایه خلق می‌کند. و اینجاست که طنز تلخ ماجرا خودنمایی می‌کند: ساختمانی که نماد عدالت است، کوچک‌ترین نقدی را برنمی‌تابد. عدالتی که قرار بود محافظ آزادی باشد، صدای اعتراض را خفه می‌کند. این رویداد، تنها یک حادثه منفرد نیست، بلکه نمونه‌ای آشنا از الگویی جهانی است؛ جایی که نهادهای قدرت، در هر جغرافیا و تحت هر عنوانی، هنگامی که احساس کنند هیبت‌شان خدشه‌دار شده، به‌جای شنیدن صدای انتقاد، به پاک‌کردن صورت‌مسئله روی می‌آورند. تاریخ هنر معاصر‌ پر است از آثاری که به بهانه‌های مختلف سانسور شده‌اند، اما پیام‌شان را برای همیشه در اذهان جهانی حک کرده‌اند. اما شاید این واقعه را بتوان فراتر از یک نمونه سانسور، نشانه‌ای از یک فروپاشی در نظم نمادین غرب خواند. اینجا ما شاهد ناکارآمدی نهادهایی هستیم که ستون‌های دموکراسی‌های لیبرال محسوب می‌شوند: نهاد قضائی که به‌جای حفاظت از حق اعتراض، در پوشش «حفظ حرمت تاریخی» به خاموش‌کردن صدا می‌پردازد؛ و نهاد انتظامی که وظیفه‌اش نه محافظت از مردم، بلکه پاک‌کردن تصویری است که نظم نمادین قدرت را به چالش می‌کشد. این دست‌وپا‌زدن بیهوده برای حفظ ابهتِ ازدست‌رفته، تنها بر سرعت فرسایشش می‌افزاید. این الگو را می‌توان در جای‌جای دیگر نیز دید: در سانسور گسترده صدای معترضان به بی‌عدالتی در فلسطین، در خشونت پلیس در برابر تظاهرات مسالمت‌آمیز‌ و در دوگانه مضحک «آزادی بیان» که تنها تا جایی تحمل می‌شود که آن بیان، پایه‌های قدرت را نلرزاند. هنگامی که نمادها -چه یک ساختمان قضائی، چه یک پرچم، چه یک اثر هنری- دیگر مورد احترام جمعی نباشند، تمام تلاش برای بازگرداندن اجباری آن احترام، تنها نوری است بر این حقیقت که پادشاه لخت است. و این دقیقا همان چیزی است که بنکسی به تصویر کشید: چکش عدالتی که نه برای اجرای قانون، که برای سرکوب صداهای مخالف به کار می‌رود.

اما نتیجه چه شد؟ امروز، صدها هزار نفر اثر را دیده‌اند: نقاشی اصلی و اثر دوم. عکس‌ها در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی توفان به پا کرده است. آنچه ‌قرار بود پاک و نادیده گرفته شود، اکنون جلو چشمان جهانیان است. تصویر را پاک کردند، اما نتوانستند سؤال را محو کنند: عدالت به چه کسی خدمت می‌کند؟

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.