وقتی رسانهها صدای مردم را نمیشنوند
رسانههای جریان اصلی کشورمان، سالهاست از نیازهای واقعی مخاطبان خود فاصله گرفتهاند و همین گسست سبب شده مرجعیت خبری به تدریج از آنها سلب و به رسانههای بیرون از مرزها واگذار شود.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
رسانههای جریان اصلی کشورمان، سالهاست از نیازهای واقعی مخاطبان خود فاصله گرفتهاند و همین گسست سبب شده مرجعیت خبری به تدریج از آنها سلب و به رسانههای بیرون از مرزها واگذار شود. ریشه این بحران را باید در همان پیوند ظاهرا ساده اما در حقیقت پیچیده میان رسانه، مخاطب و رویداد جستوجو کرد؛ پیوندی که با سه نقص بنیادین در خبرنویسی رسمی -بیاعتنایی به نیاز مخاطب، کمرنگسازی ارزش رویداد و سیاستزدگی ساختاری- از هم گسسته و شکافی عمیق میان رسانه و جامعه پدید آورده است. بارها در کلاسها و نشستهای آموزشی، خبرنگاران رسانههای حاکمیتی برایم گفتهاند که مهارت نوشتن خبر را بهخوبی بلدند و از اصول حرفهای آن بیاطلاع نیستند، اما مشکل در جایی دیگر است.
سیاستگذاری رسانهای بهگونهای طراحی شده که اقناع مخاطب و پاسخگویی به نیازهای خبری آن در اولویت قرار ندارد و آنچه برای سردبیران تعیینکننده است، جلب نظر مسئولان بالادستی است. سیاستگذاران رسانههای رسمی باید توجه کنند که نخستین آسیب دقیقا از همین بیاعتنایی به نیاز مخاطب و بیتوجهی به ارزش رویداد آغاز میشود. رسانههای رسمی بهجای آنکه خود را در آیینه مخاطب ببینند، در آیینه سیاست بازتاب مییابند. ارزش خبر نزد آنها نه از دل واقعیتهای ملموس و زندگی روزمره مردم، که از محاسبات سیاسی استخراج میشود. نتیجه روشن است؛ شکافی پایدار میان روایت رسانه و تجربه زیسته مردم. این فاصله هر روز ژرفتر میشود و پیامد طبیعی آن چیزی جز بیاعتمادی و لابد بیاعتنایی مخاطب به رسانه نیست.
دومین آسیب، سیاستزدگی در انتخاب و چینش خبرهاست. درست است که سیاست رسانهای یکی از اضلاع مثلث روزنامهنگاری است، اما هنگامی که بر دو ضلع دیگر -نیاز مخاطب و ارزش رویداد- سایه بیندازد، کارکرد رسانه وارونه میشود. امروز مخاطب با چند کلیک به انبوهی از روایتهای گوناگون در شبکههای اجتماعی دسترسی دارد. او میبیند، مقایسه میکند و واقعیتها را در تجربه زیستهاش میسنجد. در چنین وضعی، اگر روایت رسانه رسمی با زندگی روزمره مردم همخوان نباشد، نهتنها اعتبارش فرو میریزد، بلکه در میدان رقابت با رسانههای مستقل و غیررسمی هم شکست میخورد.
سومین اشکال، به ساختار و نیروی انسانی رسانهها بازمیگردد. بهجای آنکه رسانهها در ایران توسط روزنامهنگاران حرفهای و خبرنویسان آموزشدیده اداره شوند، بیشتر کنشگران سیاسی، غیررسانهای یا اجتماعی در تحریریهها حضور دارند. این جابهجایی نقشها پیامدهای سنگینی دارد. رسانه از درون تضعیف میشود، استانداردهای حرفهای سقوط میکنند و نیروهای متخصص و ماهر کمکم از میدان رانده میشوند. در تجربه شخصی خود نیز بارها دیدهام که این غلبه سیاست بر خبر چگونه مسیر تحریریه را تغییر داده است. در جهان روزنامهنگاری حرفهای، مثلثی بنیادین تعریف شده که شامل سیاست رسانهای، ارزش رویداد و نیاز مخاطب است. کارکرد درست رسانه فقط زمانی محقق میشود که این سه ضلع در تعادل باشند. مشکل رسانههای رسمی ایران آنجاست که فقط بر یک ضلع، یعنی سیاست رسانهای، تکیه کرده و دو ضلع دیگر را کوچک و کمرنگ ساختهاند. این در حالی است که در بسیاری از کشورهای دنیا، حتی رسانههای تجاری نیز برای شناخت و پاسخگویی به نیاز مخاطب سازوکارهای دقیق دارند. رسانههای بزرگ، غالبا در کنار سردبیر رسمی، فردی را به عنوان سردبیر مخاطب منصوب میکنند که وظیفهاش فقط نیازسنجی، رصد افکار عمومی و تحلیل دغدغههای جامعه است. رسانههای ما اما نهتنها چنین جایگاهی را تعریف نکردهاند، بلکه اساسا نگاه به نیاز مخاطب را به حاشیه راندهاند.
به یاد دارم در بهمن ۷۳، زمانی که روزنامه دولتی ایران آغاز به کار کرد، حسین الهامی، سردبیر چیرهدست آن روزنامه، در تحریریه بخشی را با عنوان آینه تعریف کرده بود. دبیری این سرویس برعهده محمد آقازاده و مأموریتش سنجش مداوم افکار عمومی بود؛ بخشی که قرار بود صدای جامعه را بیواسطه به تحریریه منتقل کند. این تجربه نشان میداد که حتی در رسانهای دولتی هم میتوان مخاطب را در مرکز توجه قرار داد، اگر ارادهای جدی برای درک نیازهای او وجود داشته باشد.
در این میان نکتهای کلیدی وجود دارد و آن تفاوت نیاز مخاطب با خواست اوست. در ژورنالیسم زرد معمولا خواست مخاطب -حتی اگر سطحی و گذرا باشد- مبنای تولید خبر قرار میگیرد، حال آنکه در روزنامهنگاری حرفهای، رسانه باید میان این دو تمایز بگذارد. گاهی نیاز و خواست مخاطب یکی است، مثل اطلاع از وضعیت قیمتها یا خبرهای مربوط به بحرانهای طبیعی، اما گاهی مخاطب از نیاز خود بیخبر است و این وظیفه رسانه است که آن را یادآوری کند؛ مسائلی مانند محیط زیست یا خطرات امنیت سایبری از همین دستاند. رسانههای رسمی ایران در هر دو زمینه عقب ماندهاند؛ نه به خواست مخاطب بها دادهاند و نه توانستهاند نیاز او را طراحی و بازتاب دهند. از همین رو، بسیاری از سوژههایی که در این رسانهها بازتاب مییابند، نه دغدغه عمومیاند و نه پاسخی به پرسشهای واقعی جامعه. یکی دیگر از آفتهای رسانههای رسمی در ایران، پستوگرایی در انتخاب سوژههاست.
بسیاری از موضوعات از اتاقهای دربسته نهادها، احزاب یا محافل سیاسی بیرون میآید و سپس به رسانهها تزریق میشود. این فرایند نهتنها نیاز و ارزش رویداد را نادیده میگیرد، بلکه مخاطب را هم به این باور میرساند که رسانه سخنگوی قدرت است، نه بازتابدهنده جامعه. مخاطب امروز بیش از هر زمان دیگری به دنبال عینیگرایی است. او آنچه را میپذیرد که با زندگی روزمرهاش سروکار داشته باشد. برای او سیل، گرانی، مشکلات شهری، اشتغال و آینده فرزندان عینیتهایی ملموساند. رسانه رسمی وقتی این عینیتها را نادیده میگیرد یا روایتش را به گونهای بازتاب میدهد که با تجربه زیسته مردم فاصله دارد، عملا خود را از دایره اعتبار بیرون میگذارد. سرمایه اصلی هر رسانه، مخاطبان آن هستند.
اگر این سرمایه فرسوده شود، رسانه از دو جهت زیان میبیند: نخست آنکه از عینیت فاصله میگیرد، زیرا دیگر قادر به بازتاب درست واقعیتها نیست و دوم آنکه از پیوند با ذهن و احساس مخاطب محروم میشود، چراکه زبان مشترک خود را با جامعه از دست داده است.
مسئله اصلی رسانههای رسمی ایران، غیبت مردم در خبرهاست. تا زمانی که نیاز مخاطب و ارزش رویداد در حاشیه سیاست بمانند و تحریریهها بهجای روزنامهنگاران حرفهای با کنشگران سیاسی پر شوند، شکاف میان رسانه و جامعه پرشدنی نیست. رسانه پیش از آنکه ابزار سیاست باشد، ابزار ارتباط است و اگر این ارتباط با مردم برقرار نشود، هیچ سیاستی توان ترمیم آن را نخواهد داشت.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.