|

فرشچیان: محبوب عام محترم نزد خواص

محمود فرشچیان بیش از آنکه پیرمردی در قاب تاریخ هنر باشد، جلوه‌ای بهشتی و ایمانی از هنر ایرانی بود؛ همان که سید‌حسین نصر از آن به «هنر قدسی» یاد می‌کند. کسی که خطوط نرمش، رنگ‌های درخشان و خیال‌پردازی‌هایش عمق جان مخاطب را لمس می‌کرد؛ مثل استاد کهنه‌کار فرشبافی که ما را به باغ اختصاصی خود دعوت می‌کند.

فرشچیان: محبوب عام محترم نزد خواص
حسین گنجی روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، منتقد هنرهای تجسمی و مدیر و مشاور ارتباطات و توسعه برند

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

محمود فرشچیان بیش از آنکه پیرمردی در قاب تاریخ هنر باشد، جلوه‌ای بهشتی و ایمانی از هنر ایرانی بود؛ همان که سید‌حسین نصر از آن به «هنر قدسی» یاد می‌کند. کسی که خطوط نرمش، رنگ‌های درخشان و خیال‌پردازی‌هایش عمق جان مخاطب را لمس می‌کرد؛ مثل استاد کهنه‌کار فرشبافی که ما را به باغ اختصاصی خود دعوت می‌کند. مخاطبی که در تنوع هنر سده اخیر ایران، سلیقه خود را نمی‌جست و فرشچیان یک‌تنه بار نگاه سمبلیک را بر دوش می‌کشید؛ سلیقه‌ای به سبک باغ ایرانی -شلوغ و پررنگ‌و‌لعاب- که عرفان، زیبایی‌شناسی و مذهب را در یک قاب، با درختان سر به فلک کشیده، پیران خردمند و زنان زیباروی  گرد هم می‌آورد.

او نگارگری را به مسیر شخصی خود برد: چیزی شبیه روکوکوی ایرانی، پر از انحناهای نرم، رنگ‌های موج‌دار و فیگورهایی که گویی در گردش بی‌پایان خطوط اسیرند. این ترکیب، گیج‌کننده و در عین حال مسحورکننده است.

در روایت‌های رسمی، خود می‌گوید آثارش «نوآوری در نگارگری معاصر است، به نحوی که نگارگری سنتی ایرانی را به سطحی جدید از زیبایی رساند». این نوآوری اما نه در زنجیر تقلید نشسته بود، نه در غبار سنت مُهلک، بلکه در دل آزادی بود: آزادی تلاقی سنت صفوی با سلیقه روکوکوی غربی؛ جایی که فرش ایرانی هم در آن نقطه تلاقی قرار دارد. فرشچیان این سنت پرخط و رنگ و انحنای نرم را به‌خوبی نمایندگی کرد؛ جایی که سلیقه عمومی مشتاق تماشای آن است و در هنر مدرن، جای خالی‌اش حس می‌شد. در نقطه‌ای دیگر، فرشچیان گفته است تلاش نکرده «از استادان تقلید کند»، بلکه «خود خلق و طراحی کرد» و فقط زمانی ایراداتی می‌شنید که اثرش با اصل مقایسه می‌شد. این مواجهه فردی با استادان و «اصل‌ها» یعنی فرشچیان در یک روایت، در امتداد سنت بود و در روایتی دیگر، بیرون از آن تلقی می‌شد.

آنچه اما فرشچیان را در چشم مخاطب عام به یک کاراکتر مقدس‌گونه بدل کرد -تا آنجا که گفته‌اند در خیابان دستش را می‌بوسیدند- خلأیی بود میان هنر و عرفان؛ جایی که تصویر «ضامن آهو» یا «عصر عاشورا» دیگر از جنس نمایش نبودند، بلکه روح می‌خواستند و او این را به‌خوبی فهمید و کوشید در آثارش به نوعی سوررئالیسم جادویی ایرانی بدان بدمد.

با این همه، نقد هم هست. برخی می‌گویند فرشچیان، استاد گفتن مکرر همان داستان‌های بصری بود؛ زیبایی بیشتر، نوآوری کمتر. اسارت در سبک و شیوه‌ای که همیشه محبوب ایرانی است اما حرف تازه‌ای ندارد. با وجود استقبال عامه و یافتن مخاطبان خاص و پروپاقرص، این سبک شخصی تبدیل به مکتب نشد: احساسی که همه آن خطوط روان و رنگ‌های مواج، در دست‌های یک نفر تجلی یافت و نه در جریانی ساختاری و مولد. شاید برای هنر ایران یک خسران باشد؛ خسرانی که طرفداران هنر مدرن و معاصر ایران چندان به آن قائل نباشند. اما تأمین‌کننده سلیقه بخش بزرگی از جامعه محسوب می‌شد.

با وجود همه این تعارض‌ها، فرشچیان ثابت کرد‌ هنر ایرانی سنتی برآمده از امر قدسی، می‌تواند هم محبوب توده باشد و هم محترم گالری‌های جهانی؛ و این خود پدیده‌ای ستودنی‌ است. آثار او در فضایی مه‌گرفته و رؤیاگونه پذیرفته شد و جایش بیرون از دسته‌بندی‌های معمول هنر و نقد و نظرها بود. گویی مثل فرش‌های زیبای ایرانی، خارج از هنر، فقط با لفظ‌هایی چون «زیبا»، «مسحورکننده» و «بی‌نظیر» توصیف شد، به قاب نشست و خیلی زود راهی موزه‌ها شد؛ از موزه‌های هنر اسلامی و ایرانی تا موزه‌های هنر شرقی و مدرن جهانی. او مصداق نقاشی بود که مأمور به وظیفه بود و نه نتیجه، و سعی کرد به کاری که به او سپرده شده بود، وفادار بماند و تا جایی که دست‌هایش یاری می‌کرد، آن را ادامه دهد؛ کاری که بخش عام جامعه از دیدنش لذت می‌برد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.