تفسیری فلسفی بر یک میدان، یک سازه و مرثیهای برای حافظه شهری
آزادی، میدان بیصدا
در روزهایی که میدان آزادی دیگر نه نماد گشودگی، بلکه صحنهای برای اجراست، این یادداشت به بررسی فلسفی و معماری تغییرات اخیر میپردازد؛ از تسخیر فضا توسط صدا تا حذف حافظه جمعی و تقلیل مفاهیم فرهنگی.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
علیرضا جباریزادگان-پژوهشگر و مدرس معماری: در روزهایی که میدان آزادی دیگر نه نماد گشودگی، بلکه صحنهای برای اجراست، این یادداشت به بررسی فلسفی و معماری تغییرات اخیر میپردازد؛ از تسخیر فضا توسط صدا تا حذف حافظه جمعی و تقلیل مفاهیم فرهنگی.
آغاز تسخیر
آغاز فراموشی از روزی آغاز شد که سن فلزی بر تن سنگی میدان آزادی همچون صحنهای موقت برپا شد؛ چیزی بیش از یک سازه شکل گرفت: تسخیر مکان به دست بیمکانی. آن صحنه، پیکر نیمهجان مفهومی بود که در قوسها، در آجرها و در سکوت معماری تنیده شده بود. در جهان مصرفزده ما، هر زمان که مفهوم به کاربری تقلیل مییابد، مرگش آغاز شده است و میدان آزادی که باید محل گشودگی باشد، به محلی برای پژواک تبدیل شد.
معماری سکوت
میدان آزادی تجسم سکوتی است که از دل سنگ برآمده؛ تعلیق در زمان، میان گذشتهای آرمانی و آیندهای محو. طاقها، مانند پرانتزهایی متافیزیکی، ما را میان آنچه بودیم و آنچه میخواستیم باشیم، نگه میدارند. اما امروز این میدان بیش از آنکه خوانده شود، اجرا میشود؛ نه با معنا، بلکه با فراموشی که طنین خالیشدن حافظه است.
علیه حافظه
اگر معماری، نوشتار مکان است -نوشتاری با فرم، قوس و آجر- پس میدان آزادی متنی است که در حال پاکشدن است. ارتعاش صدا، نوشتار را به لرزش میاندازد و بنا، چون پیکری جسمانی، از معنا تهی میشود. در فلسفه هوسرل، حافظه، فعلی جسمانی است و بناها، بدنهایی تاریخیاند. با هر موج صوتی، پارهای از این بدن فرو میریزد و ما، آرام و بیصدا، در حال لرزاندن حافظه جمعیمان هستیم تا روزی که دیگر چیزی از آن باقی نماند.
از آینه تا پرده
میدانها، در هر ملت، صحنه بازشناسی هویت هستند. میدان آزادی آینهای بود برای دیدن تصویر شکسته اما استوار ایران، اما امروز این آینه، تبدیل به پرده نمایش شده است. در جهانی که حقیقت مخاطب ندارد، تصویر کافی است؛ استیجی روشن، صدایی بلند و گوشیهایی آماده ضبط. اصالت فضا جای خود را به تأثیر آنی داده و معنا در برابر مصرف فرو پاشیده است.
از معمار تا مجری
نخستین قربانی این فروپاشی، معمار بود؛ نهفقط حسین امانت، بلکه خود فهم معمارانه؛ فهمی که بنا را نه صرفا عملکردی، بلکه معنابخش میدید. حذف معمار راه را برای مجریای گشود که نه برای ماندگاری بلکه برای اجرا میسازد. و مخاطب؟ او نیز در این مسیر کر شد؛ نه از شدت صدا، بلکه از حدت بیمعنایی. در دنیای مصرف، دیگر کسی نمیپرسد که این صدا از کجاست؟ این نور بر چیست؟ و این میدان چه بود؟ ما آزادی را در فرم میدان تجسم کردیم تا محل ایستادن و تأمل باشد، اما اکنون، آن را بهسان پیکری بسته به صحنهای بدل کردهایم که آن را برنامه فرهنگی نامیدهاند.
سکوت برای شنیدن
برای نجات میدان آزادی، بیش از هر چیز باید سکوت کرد. بلندگوها باید خاموش شوند، نورها کاهش یابند و مردم بار دیگر در میانه میدان بایستند، به قوسها بنگرند و به صدای خاموش معماری گوش بسپارند؛ شاید هنوز چیزی باقی مانده باشد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.