سیاستمداران بیصدا، غزه بیپناه
سکوت مرگبار جهان در برابر کشتار غزه، فقط یک بحران سیاسی نیست، یک فروپاشی روانی است. هر شب، خواب جهان سنگینتر میشود؛ نه از خستگی، از بیتفاوتی. کودکانی در غزه بیصدا دفن میشوند و جهان با چشمانی باز و دهانی بسته به تماشای مرگ ایستاده است. اما مسئله فقط بمب و گلوله نیست. فاجعه اصلی، سکوت است. آنچه روان انسان را بیشتر زخم میزند، نه صدای انفجار، که نبود فریاد است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
پگاه پاکزاد: سکوت مرگبار جهان در برابر کشتار غزه، فقط یک بحران سیاسی نیست، یک فروپاشی روانی است. هر شب، خواب جهان سنگینتر میشود؛ نه از خستگی، از بیتفاوتی. کودکانی در غزه بیصدا دفن میشوند و جهان با چشمانی باز و دهانی بسته به تماشای مرگ ایستاده است. اما مسئله فقط بمب و گلوله نیست. فاجعه اصلی، سکوت است. آنچه روان انسان را بیشتر زخم میزند، نه صدای انفجار، که نبود فریاد است. در روانشناسی، وقتی فردی در دل رنج باقی میماند و محیط اطرافش نسبت به آن رنج واکنش نشان نمیدهد، دچار احساس «بیارزشی وجودی» میشود. گویی دردش آنقدر بیاهمیت است که حتی لیاقت واکنش ندارد. مردم غزه قربانی جنگ نیستند، قربانی سکوتاند.
فروپاشی همدلی
از منظر روانشناسی اجتماعی، این سکوت جهانی، نمونهای از فروپاشی همدلی جمعی است. شرایطی که انسانها به دلیل فاصله روانی، اطلاعات بیشازحد یا بیاعتمادی به روایتها از همدلی خالی میشوند مثل تماشاگری که آنقدر صحنه خونریزی دیده که دیگر دلش نمیلرزد. در سطح جهانی این اتفاق را میتوان فروپاشی اخلاق جهانی نامید؛ زمانی که منافع، جایگزین ارزشها میشوند و خون، ارزشش را بسته به موقعیت جغرافیایی از دست میدهد.
سکوت جهانی چه بر ما میکند
1. بیحسی ثانویه (Secondary Numbness): وقتی انسانها بهمرور نسبت به خشونت عادی میشوند؛ بمب، تصویر همیشگی اخبار است و مرگ، پسزمینه شلوغی ذهنها. 2. دفاع انکار (Denial): راحتتر است بگوییم واقعا نمیدانیم آنجا چه میگذرد تا بپذیریم که با دیدن و نپذیرفتن، خودمان هم شریکی خاموش در این خشونت شدهایم. 3. فرافکنی خشم (Displacement): خشم انسانها سر جای اشتباهی خالی میشود: در دعواهای توییتری، در جنگهای زبانی، در دیوارهای بسته اما نه در مقابل قدرت بیرحم و سیاستهای ضد انسانی.
سهم ما یک استوری
در دنیای جدید، یاد گرفتهایم با پستی حمایت کنیم یا مخالفت و آنقدر برایمان معتبر شد که آدمکهای دنیای مجازی شدیم و فریادمان فقط یک حرکت مجازی شد. برای درمان این آسیب باید بازگشت به اصالت انسانی و بازسازی احساس همدلی، نه با پستهای احساسی لحظهای، بلکه با آموزش مداوم، روایتگری انسانی، گفتوگوی بینفرهنگی و دیدن انسان بهجای اعداد. کمک کنیم که جامعه جهانی بفهمد هر بحران انسانی، فقط با عکس پروفایل عوضکردن حل نمیشود و از واکنشها به سمت تحلیل برویم. تحلیل، مسئولیت میسازد.
عادیشدن جنایت
رسانهها، متخصص عادیکردناند اما اگر روان جامعه بخواهد سالم بماند، باید هر بار با دیدن تصویر کودکی بیپناه، دوباره دلش بلرزد، این لرزش همان جایی است که انسانیت شروع میشود. اگر دل جهان میلرزید، این روزها مردم بیشتر از همیشه به رواندرمانگر نیاز داشتند. برای آنهایی که زندهاند، بیدرد، بیصدا و بیواکنش. برای وجدانی که اگر نمرده، هنوز وقت درمانش هست.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.