|

مروری بر کتاب «مفهوم تاریخ: واژه‌ها و روش‌ها»

کار مورخ: پیوند تاریخ به آگاهی

عبدالله عروی، اندیشمند مغربی، در کتاب «مفهوم تاریخ: واژه‌ها و روش‌ها» به سراغ تعریف و شناخت مورخ می‌رود و درباره حرفه مورخ و جوانب مختلف آن می‌نویسد؛ یعنی توصیف ذهنیت کسی که با نگاه خاصی که حرفه او درون جامعه‌اش آن را مرزبندی می‌کند درباره رویدادهای گذشته سخن می‌گوید.

کار مورخ: پیوند تاریخ به آگاهی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

جواد لگزیان: عبدالله عروی، اندیشمند مغربی، در کتاب «مفهوم تاریخ: واژه‌ها و روش‌ها» به سراغ تعریف و شناخت مورخ می‌رود و درباره حرفه مورخ و جوانب مختلف آن می‌نویسد؛ یعنی توصیف ذهنیت کسی که با نگاه خاصی که حرفه او درون جامعه‌اش آن را مرزبندی می‌کند درباره رویدادهای گذشته سخن می‌گوید. به این ترتیب کتاب با بحث‌هایی پرشور درباره مورخ و کار مورخ ما را به جهان هرودت، توسیدید، طبری و ابن‌خلدون، میشله و کارلایل می‌برد و به سوی درک دنیای تاریخ‌نگاران از دیروز تا امروز رهنمون می‌شود. عروی در ابتدا به موضوع بنیادین حضور تاریخ، گذشته غایب و خبر حاضر می‌پردازد: همه رویدادهای گذشته با اخبارشان (آثارشان) حضور دارند و بررسی این اخبار فرایندی است که همواره در اکنون صورت می‌گیرد. تاریخ در دو معنا حضور دارد: حضوری با گواهی‌ها و حضوری در ذهن مورخ. هر روایتی از گذشته، فرایند بازآفرینی بدون حرکت است. راوی به گذشته دور بازنمی‌گردد و در اعماق نفس رخنه نمی‌کند -اینها تشبیهات خطابه‌ای است‌- گذشته به ‌شکل خبر، حاضر و پابرجاست و از این نظر میان گذشته غایب و خبر حاضر تفاوتی وجود ندارد. پس سخن شکل می‌گیرد. سخن رایجی را به یاد بیاوریم: انسان تغییر نمی‌کند، این جمله به چه معنی است؟ نخست متناقض به نظر می‌رسد، زیرا گوینده آن همچنان تغییر احوال را توصیف می‌کند. اما انسانی که تغییر نمی‌کند انسان جسمانی و حیوانی نیست. این نوع انسان همراه با محیط خویش تغییر می‌کند. اما انسان به‌‌یاد‌آورنده، انسان مورخ کاملی که تبلور همه راویان از گذر سده‌هاست، اوست که تغییر نمی‌کند زیرا او منزلگه هر تغییر است. احوال ضبط‌شده گذشته قائم به اوست، پس او در تعریف ثابت است و اگر تغییر کند از درک احوال غیرمترقبه و زودگذر عاجز می‌ماند. عروی از تحلیل انسان مورخ سه نتیجه را استنباط می‌کند: نخست، سخن درباره احوال گذشته نوعی از مشاهده است و آنچه از گذشته بازمانده، اخباری است که بر گذشته دلالت دارد و با ما معاصر است. دوم، تاریخ مجال برداشت است، زیرا مورخ همه اخبار ضبط‌‌شده را در ذهن دارد و می‌تواند آنها را با یکدیگر مقایسه کند و از میان آنها پندها و قوانینی بیرون بکشد. سوم، خلاصه‌ای بدیهی وجود دارد که بیشتر مورخان قدیم که از تاریخْ مکتب اخلاق و سیاست ساخته‌اند به آن اذعان دارند و تاریخ را مجال آزادی بشری می‌دانند، زیرا آگاهی بر توانایی‌مان به ترجیح و انتخاب با دریافت و برداشت همراه است، امری که تاریخ را مجال آزادی بشری می‌سازد. از نگاه عروی، اساس کار مورخ‌ پیوند تاریخ‌ـ‌رویدادها به آگاهی است؛ آگاهی‌ای که در تعریف، انسانی است. آنچه پیش از تاریخِ آگاه است اساطیر می‌نامیم زیرا تاریخی بدون آگاهی، روایتی بدون بررسی و پژوهش است. از این زاویه است که مفهوم پیشاتاریخی پا می‌گیرد؛ مفهومی که بیانگر حوزه مطالعه انسان و پیرامون او در غیاب آگاهی است. انسان، موضوع مطالعه، آگاه به خویش نیست و مطالعه‌کننده نمی‌تواند آگاهی‌ای را درک کند که وجود نداشته باشد و مفهوم پیشاتاریخ گرچه از نظر زمانی محدود است، اما چون به دوره‌ای پیش از تبلور آگاهی مربوط می‌شود، آینده‌ای نامحدود دارد. بدین معنا که سرشت انسان به‌شکل مستمر قابل مطالعه است حتی پس از آنکه به دگرگونی‌های خویش و محیط پیرامونش آگاه شده باشد. به باور عروی، مورخ ناظر است و در معنایی دیگر، پژوهشگر: گفتیم، دانش تاریخ بر تأمل (و آنچه قیاس و استنباط به دنبال دارد) استوار است و واژه نظرورزی ممکن است به همین معنا فهمیده شود، همان‌طور که واژه پژوهش به اطمینان به آنچه حاضرِ فراخوانده‌شده به ذهن است، اشاره دارد. صفات برگرفته از حفظ و حضور و نظرورزی و گواهی، بنا به تعریف در مورخ گرد آمده‌اند. اینجاست که آن ارتباط آشکار می‌شود؛ ارتباطی که مورخان به آن اشاره کرده‌اند: ارتباط بین تاریخ و سیاست، اندیشه و عمل در موضع مکتب فلسفی (که تاریخ را با هدف توجیه و اصلاح مطالعه می‌کند) نهفته شده است و معمولا به‌مثابه دلیلی بر نسبیت معرفت تاریخی، ذکر می‌شود. اما موضوع به‌مراتب ژرف‌تر از اینهاست. این مقوله بر تأمل و استنتاج بنا شده است. نکته این مقوله این است که مورخان بزرگ درواقع مردان تاریخ در معنای دوگانه‌اش، یعنی مردان سیاست و مردان پژوهش بودند، تاریخ می‌نوشتند و در آن اثرگذار بودند و مورخ حرفه‌ای وجود نداشت که در ایفای نقش سیاسی تلاش نکند. اما استنتاج، علت ملاحظه پیشین، اینکه مورخ هنگامی مورخی واقعی است که به تأثیرگذار تبدیل شود و در این صورت جداکردن ناظر از منظور و واضع از موضوع، ممکن نیست. مورخ جنبه تاریخی (خلاقیت) را در انسان کشف می‌کند و ضرورتا به انسانی تاریخی تبدیل می‌شود و این نتیجه به‌خودی‌خود به مجرد تحقق بازآفرینی حاصل می‌شود. این واقعیت روان‌شناختی را کسی نفی می‌کند که در سیاهی شب هیزم جمع می‌کند و تنها در کتاب‌ها و نه لابه‌لای صفحات زندگی به دنبال تاریخ است و نه مورخان بزرگ و نه قهرمانان را می‌شناسد، می‌گوییم شیوه مورخ حرفه‌ای خشک و بی‌روح است و این در حالت‌های استثنائی غالبا درست است. این همان نشانه‌ای است که هرازگاهی بیانگر وقوع چیزی شبیه به کشف و انفجار، لحظه یکی‌شدن و همخوانی، میان اندیشه و عمل است.

در این نقطه است که عروی از برتری توسیدید به هرودت یاد می‌کند: توسیدید همه اخبار قرون خالیه (سده‌های دور) را گمانی و تحقق‌نیافته می‌داند، سپس تصمیم می‌گیرد تاریخ اکنون را که پس از اندکی گذشته خواهد شد، ثبت کند. رصدکردن اکنونی که پس از اندک زمانی گذشته خواهد شد، در اینجا دو فرایند باهم تلاقی دارند: از یک سو گذشته را گام‌به‌گام پیش‌بردن و از سوی دیگر به اکنون کشاندن و بازنمایی‌کردن است. او رویدادها را در حال روی‌دادن ثبت می‌کند و در آن حال تحلیل می‌کند، نتایجی را که همچنان پنهان است جویا می‌شود، آنگاه علل آشکارشان را برملا می‌کند. کار خود را در مقایسه با هر لحظه‌ای که توقع تحقق آن می‌رفت، دنبال می‌کند. میان این موضع او و موضع سیاست‌مدار چه تفاوتی وجود دارد؟ او پیش از آنکه به‌اجبار ناظر و گواه رویداد باشد سیاست‌مدار بود. او در هر دو حالت بررسی و تأمل می‌کند، نتیجه می‌گیرد، مقایسه می‌کند، آنگاه تصمیم می‌گیرد. عروی در نهایت گفتار خود به این پاراگراف درخشان می‌رسد: هنگامی که مورخ در تراز بالایی از آگاهی باشد، در آنِ واحد تجربه‌های فیلسوف و قهرمان و هنرمند را با هم می‌زید و اینجاست که میان تاریخ فرد و همگان، میان زندگی‌نامه و تجربه فکری، میان قهرمان و ادراک مورخ تفاوتی وجود نخواهد داشت.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.