• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    پایان تفکر انتقادی؟

    به بهانه استقبال از «گروک» در شبکه ایکس

    مدیرعامل یک شرکت بزرگ فناوری اطلاعاتی گفته ارزشمندترین مهارتی که دانش‌آموزان امروز می‌توانند بیاموزند، نحوه تعامل با هوش مصنوعی است. او تصریح کرده که تسلط بر دستورات اکنون به اندازه تسلط بر موضوعاتی مانند ریاضی یا علوم اهمیت دارد.

    مدیرعامل یک شرکت بزرگ فناوری اطلاعاتی گفته ارزشمندترین مهارتی که دانش‌آموزان امروز می‌توانند بیاموزند، نحوه تعامل با هوش مصنوعی است. او تصریح کرده که تسلط بر دستورات اکنون به اندازه تسلط بر موضوعاتی مانند ریاضی یا علوم اهمیت دارد.

    کسانی که زودتر آن را یاد می‌گیرند، در هر حرفه‌ای که انتخاب می‌کنند، 10 برابر مؤثرتر خواهند بود. به باور او، باید یک سؤال را همواره از خود بپرسیم: چگونه می‌توانم از هوش مصنوعی برای انجام بهتر کارم استفاده کنم؟ در سال 2025 و بعد از آن، این طرز فکر، «خوب» را از «عالی» جدا خواهد کرد.

    در یکی، دوماهه اخیر هوش مصنوعی گروک در شبکه پرطرفدار ایکس (توییتر سابق) به‌شدت مورد توجه کاربران ایرانی قرار گرفته است. این کاربران در هر مورد با ربط و بی‌ربط، پای این هوش مصنوعی را به میان کشیده، به‌ گونه‌ای که موضوع به شکل مسخره‌ای درآمده و صدای همه را درآورده است. گویی قرار است بساط تفکر و زحمت به ذهن برای همیشه برچیده شود.

    با وجود هوش مصنوعی، چه بلایی قرار است بر سر تفکر انتقادی بیاید؟ تفکر انتقادی درواقع ارزیابی و سنجش انتقادی یا صورت‌بندی باورها و گزاره‌ها از طریق استانداردهای عقلانی است. این به آن معناست که عوامل متعددی در فرایند تفکر انتقادی دخالت دارند. اگر فرایند به‌ صورت سیستماتیک و سامان‌مند انجام نشود و اگر ارزیابی (یا صورت‌بندی) ما به شکل ناقص و غیراستاندارد انجام شود یا اگر از استانداردهای عقلانی غفلت کنیم، آنگاه پدیده تفکر انتقادی محقق نخواهد شد.

    به‌ طور کلی نباید انتظار داشت که تفکر انتقادی کار آسان و راحتی باشد، درعین‌حال راه‌حل‌هایی هم وجود دارد. اتفاقا این مدیرعامل دارد به همین راه‌حل‌ها اشاره می‌کند. او می‌گوید درخواست‌دادن به معنای پرسیدن سؤالات تصادفی نیست؛ این هنری است که نیاز به وضوح، دقت و خلاقیت دارد.

    این مدیرعامل می‌خواهد به این اشاره کند که انجام تفکر انتقادی نیاز به هوشیاری، تمرین و انگیزه دارد. اگر قرار است تفکر انتقادی داشته باشیم، باید هوشیار و گوش‌به‌زنگ باشیم. نه‌تنها بایستی به لوازم آن پایبند بمانیم، بلکه باید دست از فکرکردن شلخته و سرسری و نامنظم برداریم‌. سپس باید تمرین کنیم تا در دام نیفتیم، به این معنا که تلاش کنیم تا از همه مهارت‌ها و تکنیک‌هایی که لازمه تفکر انتقادی است، بهره بگیریم. نهایتا اینکه باید انگیزه داشته باشیم و همه مراحل را انجام بدهیم. اگر ارزش کار تفکر انتقادی را ندانیم، بعید است که زحمت استفاده از آن را بر خود هموار کنیم یا بخواهیم تلاش بیشتری برای بهبود کیفیت تفکرات‌مان کنیم. این همان دامی است که بسیاری از کاربران ایرانی ایکس در آن افتاده‌اند.

    کاربران یادشده علاقه‌ای به کشف خطا در تفکرات خود ندارند، ولی اظهارات دیگران را با استفاده از «گروک» قضاوت می‌کنند. ما باید به سطحی از عینیت نائل شویم که تفکر انتقادی را ممکن سازد، ولی به‌جای آن با وانهادن مهارت‌های اندیشیدن، خود را به ورطه «یا هیچ-یا همه» وارد می‌کنیم.

    بسیاری از مشکلات کاربران رسانه‌ها در قرن بیست‌ویکم را باید در دیگِ درهم‌جوش پیام‌های رسانه‌ای یافت؛ آنجا که توانایی مخاطب برای معنادارکردن این پیام‌ها (اطلاعات) واقعا اندک و ناکافی است. البته تفکر انتقادی با «منطق» هم نسبت دارد. منطق درواقع مطالعه استدلال‌ها، دلیل‌آوری‌های معقول، محاجه‌ها و استنتاج‌ قواعد حاکم بر آنهاست، اما تفکر انتقادی فراتر از منطق است؛ چراکه نه‌تنها مشتمل بر منطق است، بلکه صحت‌داشتن و نداشتن یک گزاره را نیز شامل می‌شود. همچنین ارزش‌گذاری برهان‌ها و شواهد و گواه‌ها، استفاده از تجزیه ‌و ‌تحلیل و تفحص و تجسس و به‌کارگیری بسیاری مهارت‌های دیگر نیز در این شمول قرار دارد تا همگی ما را قادر ‌کند برای اینکه چه چیزی را باور کنیم و چه کنشی را صورت دهیم، تصمیم بگیریم.

    خیلی از ما عجول هستیم و می‌خواهیم دستاوردهای بزرگی را در مدت‌زمان اندکی به دست آوریم. شبکه وسیعی از باورهای بنیادین در ما وجود دارد که جهان را برای ما معنادار می‌کند و آن را ذیل عنوان فلسفه زندگی می‌شناسیم. همه ما یک جهان‌بینی مخصوص به خود داریم و می‌خواهیم باورهایی را که جهان‌بینی‌مان را ساخته است، صحیح و منسجم بدانیم (یعنی فاقد تناقضات درونی باشد). طبعا تدبیر یک جهان‌بینی منسجم کاری در حد و اندازه‌های یک عمر است، ولی ما می‌خواهیم با ساده‌ترکردن راه، این مدت‌زمان طولانی را کوتاه‌تر کرده و اصطلاحا دور بزنیم.

    سقراط گفته «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد». انسان همواره دنبال راحت‌ترین انتخاب‌های ممکن است. در این توفان فضای سایبری چه‌بسا گزاره‌ها یا نقطه‌نظرهایی توجه ما را به خود جلب کرده و آن را به دلایل مختلفی پسندیده‌ایم (مثلا به ‌این ‌دلیل که تعداد زیادی از مردم آن را انتخاب کردند یا اینکه ممکن است حس خوبی در ما ایجاد کرده باشند)، اما سپس کنترل زندگی خودمان را از دست دادیم و مانند برگی در باد به این‌ سو و آن‌ سو کشیده شدیم. یکی از تبعات این وضعیت آن است که آزادی شخصی خودمان را از دست می‌دهیم.

    قضاوت بر‌اساس این داده‌ها بسیار خطرناک است. وقتی این مدیرعامل می‌گوید که تسلط بر دستورات اکنون به اندازه تسلط بر موضوعاتی مانند ریاضی یا علوم اهمیت دارد، درواقع دارد به همین مؤلفه اشاره می‌کند. ما نباید اجازه بدهیم که به‌ واسطه یک پاسخ از گروک، انتخاب‌ها و کنش‌های ما راهبری شود. آیا هر‌آنچه از سوی «گروک» در اختیار ما قرار می‌گیرد، می‌تواند باور ما را شکل بدهد؟

    باورهای ما صرفا هنگامی ‌از آنِ ما هستند که بتوانیم آنها را به بوته آزمون‌های انتقادی بسپاریم تا ملاحظه کنیم که آیا از سوی عقلانیت (یا دلایل قانع‌کننده) پشتیبانی می‌شوند یا خیر. ولی به نظر می‌رسد ما حال و حوصله این کار را نداریم. غفلت راحت‌طلبانه نمی‌تواند ذره‌ای ما را به دانش حقیقی یا باورهای معقول و کنش‌های عاقلانه و هوشمندانه 

    نزدیک کند.