• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    نیاموخته‌های خردادی

    در حیات سیاسی-اجتماعی ایران، روزهایی وجود دارند که به مثابه یک عصر و به درازای چند دهه بر تاریخ اثر می‌گذارند. سوم اسفندماه ۱۲۹۹، بیست‌و‌هشتم مرداد ۳۲ و بیست‌ودوم بهمن ۱۳۵۷ فقط یک روز نبودند؛ آثار این چند روز، محدود به یک دوره زمانی نیست. به اعتباری، آنچه به تاریخ اعتبار می‌دهد نه روزمرگی‌ها و ورق‌خوردن تقویم و حوادث تکراری، بلکه وقایعی هستند که خبر از پایان و آغازی دیگر می‌دهند.

    نیاموخته‌های خردادی

    در حیات سیاسی-اجتماعی ایران، روزهایی وجود دارند که به مثابه یک عصر و به درازای چند دهه بر تاریخ اثر می‌گذارند. سوم اسفندماه ۱۲۹۹، بیست‌و‌هشتم مرداد ۳۲ و بیست‌ودوم بهمن ۱۳۵۷ فقط یک روز نبودند؛ آثار این چند روز، محدود به یک دوره زمانی نیست. به اعتباری، آنچه به تاریخ اعتبار می‌دهد نه روزمرگی‌ها و ورق‌خوردن تقویم و حوادث تکراری، بلکه وقایعی هستند که خبر از پایان و آغازی دیگر می‌دهند.

    همان‌گونه که بهمن ۵۷ نشان از یک قاعده‌مندی علمی از فروپاشی یک نظام قدرتمند سیاسی به ظاهر محکم داشت، به همین سیاق برخی پدیده‌های سیاسی و تاریخی درس‌اندوزی‌های زیادی درون خود دارند. دوم خرداد (بروز تغییرات ارزشی در آرای انتخاباتی) و سوم خرداد (چگونگی، عوامل و شرایط تجلی باورمندی و روح جمعی در دفاع از سرزمین) از این دسته روزها هستند.

    در پس حادثه دوم خرداد و انتخاب سیدمحمد خاتمی به عنوان رئیس‌جمهور و موارد شبیه آن، اتفاقات آن‌چنان سریع در جامعه رخ می‌دهند که در کنار عدم میل به فهم علت‌ها و تلخی‌های آن و همچنین با تبیین آرام‌بخش احاله به عوامل غیرواقعی آرام‌آرام فراموش می‌شوند و متأسفانه این حوادث با تمام اهمیت‌شان، پایه و بنیادی برای فهم مسائل و تغییر سیاست‌ها نمی‌سازند. بدین‌سان علت‌ها به قوت خود باقی می‌مانند و متغیرهای ناشناخته جدید در قالب تغییرات در نهادهای اجتماعی و همچنین تغییرات نسلی و ارزشی و نیز تغییرات جهانی و تکنولوژیک با پیوستن به علت‌های گذشته، تاروپودی درهم‌تنیده در لایه‌های پایین اجتماع به وجود می‌آورند.

    مجموعه دریافت‌های من در این سال‌ها نشان می‌دهد که‌ درک‌نکردن تغییرات و تحولات و احاله به پدیده‌های غیرواقعی و بیرونی به علاوه دفاع از سیاست‌ها، روش‌ها و به ظاهر ارزش‌هایی که بیش از آنکه واقعی باشند، تبیین‌کننده فلسفه وجودی جریان‌ها و گروه‌ها هستند، در مجموع پایه‌های عدم تمایل به فهم اصلی مسئله و سیاست‌گذاری‌ها و در نتیجه سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی معارض با جریان‌های ارزشی، خواست‌ها، نیازها و افکاری که در اذهان اکثریت جامعه در جریان است، اتخاذ و زمینه بروز چالش‌ها و درگیری‌ها به وسعت ۱۴۰۱ را موجب شده‌اند.

    به نظرم می‌رسد اصرار در سیاست‌های فرهنگی خاص‌گرایانه بدون درنظر‌گرفتن تغییرات اجتماعی علت اصلی وقایع ۱۴۰۱ بوده است.

    همان‌گونه که عوامل ایجاد دوم خرداد، یک‌شبه بروز نکرده و ناشی از تحولات عمیق ساختاری و جمعیتی بوده است که طی سال‌های پس از جنگ به مرحله تکوین رسیده بود، کنشگری‌های سیاسی و اجتماعی مردم، رفتارهای انتخاباتی، مشارکت و عدم مشارکت آنها نیز بر همین قاعده سبب‌ساز بوده است.

    تا زمانی که این تحولات درک نشود، کماکان شاهد پدیده‌های غیرمنتظره و پیش‌بینی‌نشده خواهیم بود.

    بر همین سیاق عوامل سوم خردادساز نیز به‌خوبی مرور نشده‌اند. در سوم خرداد، از درون یک سرمایه اجتماعی بزرگ و اعتماد عمیق از اعتماد به خود تا حاکمیت پدید آمد. سوم خرداد در حقیقت نوعی حمایت و فداکاری ملی از سوی همه ایرانیان از تمامیت ارضی در مقابله با تحقیر اشغال وطن، تنهابودن ایران در برابر متجاوز (که از پشتیبانی قدرت‌های جهانی برخوردار بود؛ از شوروی کمونیستی تا آمریکا و اروپا) و مهم‌ترین نکته قائل‌بودن حقانیت برای حاکمیت کشور در جنگ تحمیلی بود. سوم خرداد مانند یک انفجار شیرین، جامعه را در بر گرفت. بنابراین سوم خرداد نیز الگویی از سرمایه اجتماعی بالا و اعتماد بالا و توجیه قابل قبول برای همگان در تحمل دشواری و سختی جنگ برای تمامیت ارضی و غرور ایرانیان است که می‌تواند در بحران‌هایی که همواره با آن روبه‌رو هستیم، به کار آید.