راهبری مذاکرات ایران-آمریکا از منظر رئالیسم هوشمند
اصول بنیادین و چارچوبهای اقدام
درحالحاضر در دورهای از روابط بینالملل قرار داریم که خوشبینی نسبت به کارآمدی پیشین سازههای نظم موجود تا حدود زیادی موضوعیت خود را از دست داده و نوعی آنومی در سطح سیستمی در حال گسترش است. مفاهیم بنیادین نظم پساجنگ جهانی دوم تا حدود زیادی رنگ باخته است، چنانچه جنگ روسیه و اوکراین، بحران غزه، ادعاهای سرزمینی ترامپ نسبت به گرینلند و کانادا و... همگی دلالت بر نوعی آنومی هنجاری درون نظم مستقر دارد. در چنین فضایی، ائتلافهای پایدار بهطور درخور توجهی تضعیف یا دیگر امکان شکلگیری ندارند. روابط راهبردی سیاسی بینادولتی، جای خود را به تعاملات فراملی جریانهای اقتصادی داده و اقتصاد دیجیتال بر بستر فناوریهای نوین همچون بلاکچین، هر روز گستره وسیعتری در فراسوی حاکمیت دولتهای ملی مییابد. این دوره، دوره بازگشت مجدد مفروضات رئالیستی به عرصه سیاست جهانی است.


محمد محمودیکیا*: درحالحاضر در دورهای از روابط بینالملل قرار داریم که خوشبینی نسبت به کارآمدی پیشین سازههای نظم موجود تا حدود زیادی موضوعیت خود را از دست داده و نوعی آنومی در سطح سیستمی در حال گسترش است. مفاهیم بنیادین نظم پساجنگ جهانی دوم تا حدود زیادی رنگ باخته است، چنانچه جنگ روسیه و اوکراین، بحران غزه، ادعاهای سرزمینی ترامپ نسبت به گرینلند و کانادا و... همگی دلالت بر نوعی آنومی هنجاری درون نظم مستقر دارد. در چنین فضایی، ائتلافهای پایدار بهطور درخور توجهی تضعیف یا دیگر امکان شکلگیری ندارند. روابط راهبردی سیاسی بینادولتی، جای خود را به تعاملات فراملی جریانهای اقتصادی داده و اقتصاد دیجیتال بر بستر فناوریهای نوین همچون بلاکچین، هر روز گستره وسیعتری در فراسوی حاکمیت دولتهای ملی مییابد. این دوره، دوره بازگشت مجدد مفروضات رئالیستی به عرصه سیاست جهانی است.
در دو سال گذشته بسیاری از متخصصان و اندیشمندان روابط بینالملل هشدار دادهاند که مفروضات رئالیسم بهطور صریح در حال بازگشت به عرصه معادلات در سطح نظام بینالمللی است؛ بازگشتی که نشانهای از ناکارآمدی یا بیاعتمادی به ایدهها و ارزشهای ایدئالیستی نهادگرایی نئولیبرال است که همچون گذشته قادر به کنترل آشوب و تعدیل ورودیهای آشوبساز به محیط نظم بینالمللی نیست.بر پایه این تحولات، نگارنده مفهومی تحت عنوان «رئالیسم هوشمند» را نه در قامت یک نظریه، بلکه در مقام یک راهنمای عمل برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح کرده که سنتزی از رئالیسم، سازهانگاری و عناصر نئولیبرالیستی است و به دنبال یک رویکرد تعادلی است که در آن، دولتها نه در دام بدبینیهای قدرتمحور و ساختار غیرمنعطف نظم بینالمللی بیفتند و نه در دام خوشبینیهای ایدئالیستی.
درواقع، رئالیسم هوشمند بر مفروضات قدرت پایه تأکید دارد و انتخابها و اصول رفتاری خود را درون منطق نظم موجود تعریف میکند، اما از فرصتهای موجود در آن همچون دیپلماسی و ظرفیت نهادگرایی بهطور محتاط بهره میجوید. درواقع بهطور هوشمند و با در نظر گرفتن منافع ملی، میکوشد نوعی تعادل در تقویت پایههای قدرت سخت و نرم در داخل و فرصتهای موجود در سطح نظام در سایه همکاریها و وابستگیها برقرار کند.
در این دوران که نظم جهانی در فرایند زایش است، لازم است که هوشیاریهای بسیار بالایی در تنظیم رفتار سیاست خارجی بازیگران وجود داشته باشد. پیشتر این باور وجود داشت که امکان رسیدن به تفاهمات و ایدههای جدیدی درون منطق جهانوطنگرایی و براساس منافع و خیر مشترک، بیش از بروز تنش و تضاد منافع فراگیر است؛ اما سرنوشت نامعلوم بحران اوکراین یا خشونتهای مستمر در غزه نشان داد در شرایط موجود از نظم جهانی، هرگونه خوشبینی غیرواقعبینانه و احساسی و غیرعقلانی درباره مفروضات ایدئالیستی نمادگرایی نئولیبرالی، میتواند یک اشتباه استراتژیک برای بازیگران سطح نظام باشد. خوشبینیهایی که ممکن است کشورها را به ورطه سقوط بیندازد؛ چراکه ساختار هندسه قدرت در عرصه بینالمللی در حال تغییر است و کشورهای مختلف در تلاشاند خود را در این نظم جدید قدرتمند کرده و بقای خود را تضمین کنند. تغییر در رویکرد آمریکا نسبت به جنگ اوکراین در دو دولت بایدن و ترامپ نشانهای برای صدق این مدعاست. با این وصف، تأکید بر رئالیسم هوشمند از این جهت است؛ در عین حال که باید از دامی که بدبینیهای ناشی از قدرتمحوری ایجاد میکند و مانع از بسط همکاریهای بینالمللی میشود، دوری کرد، باید از خوشبینیهای بدون پایه و اساس ایدئالیستی نیز اجتناب شود.
همانطور که اشاره شد، رئالیسم هوشمند تلاشی است برای حفظ تعادل در کنش سیاست خارجی؛ اما ابزار اصلی آن در تقویت قدرت ملی و پایههای آن بر رجحان نقش فناوری و دانش در تولید قدرت ابتنا دارد.
سه اصل کلیدی برای «هوشمندی» در تعامل، از منظر رئالیسم هوشمند عبارتاند از:
۱. اصل حداقلسازی ریسک: هر تعاملی باید تضمین کند که هزینههای امنیتی آن کمتر از منافع اقتصادی/فناورانه است.
۲. اصل انعطاف پویا: امکان تعدیل سریع راهبرد در صورت تغییر موازنه قدرت.
۳. اصل وابستگی متقابل کنترلشده: تعامل در حوزههایی که وابستگی دوطرفه ایجاد کند (نه یکطرفه).
بر این مبنا، نگارنده در حوزه مذاکرات جاری بین ایران و آمریکا معتقد است مذاکره نه یک استراتژی بلکه یک تاکتیک است. همانطور که مذاکرات نباید هدف اصلی سیاست خارجی باشد، بلکه باید ابزاری برای دستیابی به اهداف بلندمدتتر تعریف شود. به بیان دیگر، مذاکرات میتواند در یک چارچوب رئالیستی ولی همکاریجویانه و در راستای تقویت قدرت ملی، موجب تقویت پایههای اقتصادی، سیاسی و دفاعی شود.
بنابراین ضروری است که پایههای توافقاتی مانند برجام نباید محدود به مدتزمانهای کوتاه باشد، بلکه باید این توافقات بهگونهای طراحی شوند که برای مدتزمان طولانیتری اثرات خود را بر جای بگذارند و زمینههای بازسازی اقتصادی و بهبود روابط بینالمللی کشور را فراهم کنند.
ممکن است این گزاره با مفروضه اصلی رئالیسم هوشمند مبنی بر سیالیت نظم و ترتیبات ناپایدار نظم در تضاد باشد. در پاسخ باید اشاره کرد مراد از توافقات پایدار، لحاظکردن بیشترین سطح از ضمانتها و سازوکارهای قانونی برای ماندگاری و کارایی هرچه بیشتر توافقات است و نه مانایی آن.
برای مثال از نحوه نیل به توافقات پایدار شاهد هستیم کشورهای مختلف در رقابتی سخت در تلاشاند تا از طریق پیوندهای اقتصادی و فناورانه جدید، خود را قدرتمند کنند. مثلا، دولتهای عرب حاشیه خلیج فارس بهطور شتابنده در حال تقویت روابط خود در زمینههای نوآورانه مانند فناوریهای پیشرفته همچون هوش مصنوعی، دانش نانو و کوانتوم هستند.
در این شرایط، هر گونه عقبماندگی از فضای رقابتی، پیامدهای کاهنده بر سطح کنشگری و منزلت کشور در روندهای آینده بر جای خواهد گذاشت. لذا رئالیسم هوشمند با تأکید بر نقش دانش و فناوری در چارچوب مذاکرات پیشرو بر سه حوزه فناورانه تأکید دارد:
۱. فناوریهای دانشی راهبردی امنیتساز همچون هستهای، موشکی، امنیت سایبری و هوش مصنوعی نظامی.
۲. فناوریهای دانشی راهبردی زمینهساز همچون علوم زیستی، نانو و هوش مصنوعی غیرنظامی.
۳. فناوریهای دانشی جامعهنگر همچون انرژیهای تجدیدپذیر و پاک.
بر بستر رئالیسم هوشمند، در فناوریهای دسته نخست تنها آن بخشهایی از برنامه هستهای ایران که از نظر فنی تأثیر مستقیم و فوری بر قدرت علمی و صنعت هستهای کشور ندارد، قابلیت مذاکره دارند و نه اصل فناوری و زمینههای دانشی آن. بهطور مشخص، مسائل مرتبط با درجه غنیسازی یا سطح فعالیت برخی سایتهای هستهای که بهطور مستقیم و مؤثر بر نیازمندیهای کشور در حوزه صنعت هستهای تأثیر چندانی نمیگذارند، میتواند برای اعتمادسازی و چانهزنی در چارچوب مذاکرات مورد استفاده قرار گیرد. بهعنوان مثال، میتوان سطح غنیسازی را تا محدود ۳.۶۷ درصد کاهش داد یا فعالیت برخی از سایتها را بهطور موقت محدود کرد؛ چنانچه در توافق برجام نیز اینچنین شد تا سوءظنها از مقاصد برنامه هستهای ایران را به اعتمادسازی تبدیل کند. بااینحال، باید به این نکته توجه داشت که قدرت دفاعی و توان علمی، که جزء پایههای اصلی قدرت ملی کشور به شمار میروند، بههیچوجه قابل مذاکره نیستند.
همانطور که در مورد تعداد و نسل سانتریفیوژها و ظرفیتهای غنیسازی اشاره شد، باید توجه داشت که تغییرات و پذیرش محدودیت در این زمینهها نباید بهگونهای باشد که باعث تضعیف قدرت علمی و اقتدار کشور شود.
مسئله اصلی این است که ایران باید در راستای تقویت قدرت ملی خود گامهای بلندی بردارد و در این مسیر، سرعت و دقت در تقویت قدرت ملی بسیار حیاتی است. ما زمان بسیاری را در میدان رقابت با رقبای خود از دست دادهایم و باید از فرصتهای پیشرو بهطور مؤثر استفاده کنیم تا توان اقتصادی، دفاعی و علمی کشور را در برابر تهدیدات احتمالی به بیشینهترین وجه خود ارتقا دهیم.
براساس رئالیسم هوشمند، این فرایند باید در چارچوب یک استراتژی منسجم و متمرکز برای افزایش قدرت ملی ایران در عرصه جهانی صورت گیرد. در مجموع، این فرایند یک تاکتیک استراتژیک است که در چارچوب مذاکرات بینالمللی و در راستای تقویت توان ملی باید پیگیری شود و در هر زمینهای که ممکن است بهطور مؤثر قدرت ملی را افزایش دهیم، اقدامات لازم صورت گیرد.
* استادیار گروه اندیشه سیاسی در اسلام، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی