اعتیاد به نوستالژی
چندی پیش سالگرد مشروطه بود. بی سروصدا آمد و رفت. یکی از بزرگترین رویدادهای کشور که با عناوینی همچون انقلاب مشروطه، نهضت مشروطه و جنبش مشروطه از آن نام میبرند. جنبشی مترقی که آحاد مردم درگیر آن نبودند و حتی میتوان گفت در مناطق دورافتاده از شهرهای بزرگ از وقایع مشروطه چندان خبردار نشدند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
چندی پیش سالگرد مشروطه بود. بی سروصدا آمد و رفت. یکی از بزرگترین رویدادهای کشور که با عناوینی همچون انقلاب مشروطه، نهضت مشروطه و جنبش مشروطه از آن نام میبرند. جنبشی مترقی که آحاد مردم درگیر آن نبودند و حتی میتوان گفت در مناطق دورافتاده از شهرهای بزرگ از وقایع مشروطه چندان خبردار نشدند.
از اینرو این جنبش، نخبهگرا باقی ماند. جنبشی که طیفهای متنوعی از جریانهای سیاسی از جمله روحانیون بلندپایه، ملیون و گروههایی با افکار سوسیالیستی را در بر میگرفت. جنبش مشروطه توانست مفاهیمی همچون آزادی، حقوق ملت و قانون را به بستر جامعه تسری بدهد، اما مهمترین ویژگی آن ابداع ملت در مواجهه با نهاد سلطنت و روحانیت بود. دو نهادی که سالیان سال و تا بعد از کودتای 28 مرداد منافع مشترکشان بیش از تعارضاتشان بود. شاید از همینرو بود که ملیون و سوسیالیستها هرگز نتوانستند به معنای واقعی در جامعۀ ایران دست بالا را داشته باشند.
با اینکه آنها در ابداع و ترویج مفاهیمی همچون قانون و آزادی نقش مهمی بر عهده داشتند، اما اغلب پرترۀ ساختهشده از آنان، «فیگوری طاعونی» است که این فیگور درصدد است جامعه را از مسیر خود منحرف سازد. در این یادداشت قصد ما بیان تحولات مشروطه نیست. آنقدر دراینباره سخن گفتهاند که بعید است کسی تمایل به خواندن مکرر چنین متنهایی داشته باشد. این عدم تمایل صرفا به مشروطه بازنمیگردد. مردم یا به معنای دیگر بخشی از اکثریت مردم، نهتنها از سخنشنیدن اشباع شدهاند حتی در سخنگفتن نیز از مرز اشباعشدگی عبور کرده و ناخواسته در هر زمینهای اظهارنظر میکنند.
این اشباعشدگی به بیمعنایی و گریز از آن انجامیده است و طیفی از مردم که درصددند صدای اکثریت باشند از هر جنبش و جریان و حرکتی که وابسته به یک معنا و تفکر باشد سخت گریزانند و از هر اندیشه و مفهومی که درک آن مستلزم زحمت و مرارت باشد پرهیز کرده و به دنبال مفاهیم یا وضعیتهای آسان یابند: «در جهان بهترین چیزها را نیز ارجی نیست تا آنکه نخست کسی آنها را به نمایش گذارد.
مردم این نمایشگران را مردان بزرگ میخوانند. مردم از بزرگی، یعنی از آفرینندگی، چیزی چندان نمیدانند. اما کششیست ایشان را به نمایشگران و بازیگرانِ چیزهای بزرگ. جهان گِردِ پایهگذارانِ ارزشهای نو میگردد: با گردشی ناپیدا. اما مردم و نام گردِ نمایشگران میگردند: چنین است «راه و رسمِ جهان. نمایشگر را جانیست؛ اما جانی نهچندان باوجدان. ایمانِ او همواره به چیزیست که بیش از همه دیگران را وادار به ایمانآوردن به آن میکند -ایمان به خویشتنِ خویش! فردا او را ایمانی تازه است و پسفردا ایمانی تازهتر. او، همچون مردم، حسی تند دارد و حال و هوایی گردنده».1 شاید از این منظر است که بخشی از جامعه به «نوستالژی» تن داده است. نمایشگران نوستالژی بسیارند، چراکه با توان نوستالژی میتوان برداشتی کلی و غیرانتقادی از تاریخ داشت و صرفا زوایای خوشایند آن را به خاطر آورد و رؤیایی از آن را بازآفرینی کرد. آرمانشهری از گذشته تاریخی که واقعیتهای تلخ آن به نسبت زندگی پرمشقت کنونی از یاد رفته است.
جامعهای که توان ابداع معنا و مفهوم را ندارد، جامعهای خسته، ناامید و بازنشسته است؛ مهم نیست که آمار جمعیت، خبر از جوانی آن میدهد. جامعهای که بر هر مفهوم و معنایی میتازد و فاقد نگاه انتقادی منصفانه به وضعیت کنونی خود است و غم روزهای از دست رفته را میخورد، جامعهای پیر و بازنشسته است که هیچ نویی از آن زاده نخواهد شد. آینده ایران در گذشته و اکنون آن است. هیچ بخشی از تاریخ ایران همچون یک کیک نیست که بتوان تکهای از آن را برید و به امروز آورد. هر چیز نویی از جمله جامعه و دولت نو، از دل نگاه انتقادی و کاوشگرانه برمیخیزد. جامعه معتاد به نوستالژی سرانجام «اُوِردوز» میکند. آدمهای این جامعه در خلسهای از گذشته و حال ستایشگر خود هستند و از هرکه همچون آنان نیست متنفرند. در این محوریت «من» است که نفرت در جامعه نهادینه خواهد شد. جامعهای که از انقلاب بیزار است، اما از نوستالژی، انتظاری انقلابی دارد. هیچ گذشتهای بیکموکاست احیا نخواهد شد و این غایتگرایی نافرجام به خشم وعصبیت ایدئولوژیک منتهی خواهد شد. دو مفهومی که کارکردی همچون سیل دارد و جز ویرانی از دل آن چیز دیگری بیرون نخواهد آمد.
1. از کتاب « چنین گفت زرتشت» فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری، نشر آگه
آخرین اخبار سرمقاله را از طریق این لینک پیگیری کنید.