جنگ شناختی
جنگ 12روزه زمینهای برای بازاندیشی و تحلیل امنیتی مسئله نفوذ است. نیروهای امنیتی کشورها در جنگی بیپایاناند که از چشم همگان پنهان است. این مبارزه وجوه گوناگونی دارد که از تخلیه تئوریک و تضعیف نیروی انسانی تا نفوذ و عملیات را در بر میگیرد.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
جنگ 12روزه زمینهای برای بازاندیشی و تحلیل امنیتی مسئله نفوذ است. نیروهای امنیتی کشورها در جنگی بیپایاناند که از چشم همگان پنهان است. این مبارزه وجوه گوناگونی دارد که از تخلیه تئوریک و تضعیف نیروی انسانی تا نفوذ و عملیات را در بر میگیرد. سرمنشأ این مبارزه فکری میتواند تئوریسینهایی باشد که آشکار و نهان در خدمت دولتهای خود قرار دارند. ما نمیدانیم چه میکنند و چگونه کارزار میکنند، اما از روی نشانهها میتوان ابعاد بازیهای آنها را تا حدودی درک کرد.
یک جلوه از این جنگها، جنگهای شناختی است؛ اینکه شما بتوانید چارچوب تحلیلی دشمن خود را تعیین کنید تا اولویتها را در سیاستگذاریهایش تغییر دهید، گام مهمی در مبارزات امنیتی است. «چارچوب تحلیلی»، یک دستگاه تولید فکر است و فراتر از تئوری است. دشمن فقط به افکار عمومی یا تغییر در نظرگاههای روشنفکران بسنده نمیکند، بلکه تصمیمگیران اصلی و ازجمله مغز متفکر امنیتیها را نیز هدف قرار میدهد. اما چگونه این کار را میکنند؟
یک روش فکری مهم قالبسازی چارچوب تحلیلی و تئوریپردازی امنیتی است که طی آن سامانهای ایدئولوژیک برای اداره (administration) فراهم میشود تا همه اخبار تنها در درون یک دستگاه فکری معنی شود. میتوان این را آفت اداره نامید. هر ادارهای (اعم از خدماتی، سیاسی یا امنیتی) سلسلهمراتبی دارد. این سلسلهمراتب اداری اغلب به سلسلهمراتب فکری تبدیل میشود و پایینیها از بالاییها تغذیه فکری میشوند. پایینیها بهتدریج همان را میبینند که بالاییها مایلاند ببینند. همان گزارشهایی را تدوین میکنند که مورد قبول بالاییها باشد. هرچه سازمان بستهتر باشد، این آفت بیشتر است.
چون کارمند ردهپایین از خطا هراسان است و نسبت به از دست دادن موقعیت خود، بیمناک. شما اگر در یک شرکت خصوصی باشید و اشتباهی بکنید، حداکثر آن است که از کار برکنار میشوید و با توجه به تخصصی که دارید، میتوانید به شرکت دیگری بروید. اما هرچه کار شما حساستر باشد، کمتر میتوانید در جای دیگری مشغول به کار شوید. خطر از دست دادن فرصتهای زندگیتان هم بیشتر میشود.
بنابراین نظر کارشناسی شما بیشتر به مقبولیت گزارشهایتان به مقامات بالاتر گره میخورد. به این صورت سامانه فکری و دانشی اداره بستهتر میشود و احتمال خطای سازمانی نیز بیشتر میشود. ایدئولوژی سازمان بر دانش تخصصی تفوق مییابد. اگر چارچوب تحلیلی و تئوریپردازی امنیتی یک کشور را به سلطه خود درآورید، کل سازمان را به سلطه درمیآورید. از اینرو پربیراه نیست که بگوییم برخی از تئوریپردازان در دستگاههای امنیتی آمریکایی، اسرائیلی یا روسی بر دستگاه فکری رقیب خود متمرکز میشوند. این امنترین راه نفوذ است، چون اولویتهای آنها تغییر یافته و ممکن است کل دستگاه را بدون حضور «نفوذی» در خدمت خود بگیرند. پرسش مقدر این است که از کجا میشود پی برد یک سیستم بازیخورده یک تئوریپرداز امنیتی شده است؟
پرسش سختی است و پاسخ قطعی ندارد، چون اینجا دیگر بازی پنهان را به آشکارا کشاندهاند و در قالب کتابها و مقالات و اندیشهها درآوردهاند. نمیتوان از میان انبوهی از تولیدات فکری که در جهان پراکنده میشود، «سره علمی» را از «ناسره امنیتی» تشخیص داد.
پس چه باید کرد؟ اگرچه نمیتوان توطئه را از تفکر تشخیص داد اما میتوان از طریق مرحله بعدی تدبیر کرد؛ یعنی باید به «مکانیسم انتشار» تئوری (و نه ضرورتا «مکانیسم رسوخ») توجه کرد. «انتشار» (diffusion) مقولهای است که در ادبیات نوآوری به آن پرداخته شده و ابعاد بسیاری از آن بر پژوهشگران آشکار شده است. در اینجا پرسش این است که تئوریهای گمراهکننده دستگاههای امنیتی بیگانه چگونه در بدنه دستگاه امنیتی یا سیاسی یا اجتماعی «منتشر» میشود؟ یک پاسخ مربوط به این مقاله این است که تئوری در تصلب دستگاهی، در «آفت اداره» و در سلسلهمراتب بسته سازمانی منتشر میشود و سلطه مییابد؛ یعنی هرچه سازمان بستهتر باشد، این ویروس در درون آن بیشتر رشد میکند.
در ادامه، عامل دیگر که به انتشار و سلطه تئوری امنیتی گمراهکننده میانجامد، سیاستزدهشدن دستگاه مربوطه است. سیاستزدهشدن میتواند دیوارهای امنیتی را براساس همان انگارهها و دسیسهها برسازد. بحث تفصیلی در این مقال نمیگنجد و صرفا در حد اشاره به خطوط اصلی راهحل میپردازم.
یک راه مهم «تکثر شناختی» در درون دستگاه امنیتی و آزادی نیروی کارشناسی امنیتی است. هرگونه هراسی را از دل او باید برکَند. این راهحل به نظر متناقضنماست. تکثر، آزادی بیان، تضارب آرا؟ آنهم در درون دستگاه امنیتی؟ آری، راه دیگری وجود ندارد. تضارب آرای درونسازمانی است که از «انتشار» و سپس از سلطه تئوری امنیتی گمراهکننده جلوگیری میکند.
در این فضای باز امنیتی است که «خِرَد میانه» و به دور از افراطیگری تحلیلی در سازمان رشد مییابد.
راه دیگر، بازاندیشی در استراتژی نیروی انسانی دستگاه امنیتی است. استراتژی نیروی انسانی ناچار از تکثر چندلایه است؛ یعنی باید در درون سازمان و سپس در بیرون سازمان و در میان متفکران و اندیشمندان و پژوهشگران از سویی و مؤسسات پژوهشی مستقل و میانی از سوی دیگر نیز همین تکثر را در نقد و تحلیل سیاستهای امنیتی ترویج داد. بروندادهای فکری دستگاه امنیتی در همه کشورها و ازجمله در ایران، از طریق برخی رسانههای عمومی مانند صداوسیما قابل پایش و شناسایی است. از اینرو میتوان نشانههایی از برخی «چارچوبهای تحلیلی» را در آنها تشخیص داد. براساس این باید اصلاحات لازم پیشنهاد شود تا راههای پیمودهشده نقد و ارزیابی شود. سالمسازی دستگاههای عمومی کشور وظیفهای همگانی است... . بیش از این نشاید گفت.
آخرین اخبار سرمقاله را از طریق این لینک پیگیری کنید.