|

از ندیدن تا دیده‌نشدن

نگاهی گذرا به تاریخچه فعالیت‌های آموزشی، توان‌بخشی، فرهنگی و اقتصادی نابینایان در ایران

در سال‌های آغازین قرن چهاردهم، پاستور کریستوفل آلمانی پس از تلاشی ناموفق در تبریز عازم اصفهان شد و و زمینه ایجاد یک مرکز نابینایی را در این شهر فراهم کرد. او نخست به ترجمه خط بریل به فارسی اقدام کرد و هم‌زمان به جمع‌آوری نابینایان از سراسر کشور در اصفهان پرداخت.

از ندیدن 
تا دیده‌نشدن

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

یدالله قربعلی‌نجف‌آبادی

 

در سال‌های آغازین قرن چهاردهم، پاستور کریستوفل آلمانی پس از تلاشی ناموفق در تبریز عازم اصفهان شد و و زمینه ایجاد یک مرکز نابینایی را در این شهر فراهم کرد. او نخست به ترجمه خط بریل به فارسی اقدام کرد و هم‌زمان به جمع‌آوری نابینایان از سراسر کشور در اصفهان پرداخت. این امر در سال‌های اولیه با کندی و مقاومت‌هایی روبه‌رو بود، اما به سال‌های دهه سوم که رسید، توانسته بود ضمن فراهم‌کردن شرایط مناسب، تعدادی از نابینایان را در مرکز خویش با آموزش‌های درسی و غیردرسی آشنا کند و در کنار سوادآموزی، درخصوص آموزش‌های توان‌بخشی و حرفه‌آموزی نیز قدم‌هایی بردارد.

در سال‌های 1330 تا 1340، از سوی دایره اسقفی انگلیس، مرکزی برای دختران نابینا تشکیل شد که تقریبا همسو و در کنار مرکز کریستوفل همان آموزش‌ها را برای بانوان نابینا راه‌اندازی کرد.

در راستای ایجاد اشتغال نابینایان نیز هلندی‌ها از پا ننشستند و با حمایت دایره اسقفی اقدام به راه‌اندازی مزرعه کورش در یکی از نقاط شمالی شهر اصفهان کردند و آموزش‌هایی از قبیل دامداری، کشاورزی و ظرافت‌های مربوط به آن را به نابینایان آموختند تا از این رهگذر بتوانند به شغلی مناسب دست یابند.

در سال‌های 1340 و بعد از آن، دولت ایران با تشکیل دفتر آموزش و پرورش کودکان استثنائی در وزارت آموزش و پرورش، به این آموزش‌ها‌ به‌گونه‌ای رسمیت بخشید. در همین سال‌ها نیز سازمان یونسکو آخرین تغییرات الفبای فارسی بریل را تصویب کرد و خط فارسی بریل به شکلی که امروزه در بین فارسی‌زبانان رایج است، تدوین و تکمیل شد.

مرحوم دکتر محمد خزائلی که خود از دوران طفولیت نابینا بود، در دهه 40 قرن 14 نیاز شدید نابینایان به انجمنی حمایتی را به خوبی دریافت و چنین انجمنی را تأسیس کرد که بعدها به سازمان ملی رفاه نابینایان منتج شد و با ورود دستگاه‌های چاپ ویژه خط بریل، اقدام به تولید کتاب‌های درسی وزارت آموزش و پرورش به خط بریل کرد و به موازات آن برخی از کتاب‌های غیردرسی را نیز به خط مخصوص نابینایان برگرداند و تولید کتاب‌های صوتی را از اوایل دهه 50 با ضبط استودیویی برای نابینایان کلید زد.

در همین سال‌ها مرکز نابینایان رضا پهلوی در تهران از سوی دولت تشکیل شد که وظیفه‌اش آموزش رسمی دانش‌آموزان دختر و پسر نابینا در مقاطع ابتدایی و متوسطه بود. همچنین در اصفهان به غیر از مرکز کریستوفل و نورآیین که از سوی دایره اسقفی کار آموزش و توان‌بخشی نابینایان را دنبال می‌کردند، عده‌ای از مذهبیون نیک‌اندیش و خیّر، در راستای جلوگیری از تبلیغات مسیحیت، مرکز اسلامی ابابصیر را در سال 1348 با گرایش‌های بسیار شدید مذهبی بنیان نهادند و در مبارزه با تلاش‌های مذهبی میسیونرهای خارجی، در مرکز خویش، تلاش‌های بسیاری را در زمینه توان‌بخشی و آموزش نابینایان و نیز تبلیغات اسلامی با حمایت خیران مسلمان با رویکرد مبارزه با مسیحیت به انجام رساندند.

مرکز شوریده شیرازی نیز در استان فارس و شهر شیراز تقریبا همچون مرکز رضا پهلوی «شهید محبی» کار آموزش نابینایان خطه جنوب را بر عهده گرفت. به موازات این مدارس و مراکز، در شهرهای مشهد و تبریز نیز مراکز آموزشی گام به عرصه تعلیم و تربیت نابینایان نهادند و بعدها این‌گونه مدارس به مراکز بسیاری از استان و حتی برخی از شهرستان‌ها گسترش یافت و زیر نظر دفتر کودکان استثنائی و بعدها سازمان آموزش و پرورش استثنائی یا سازمان بهزیستی به خدمات خویش ادامه دادند.

هیچ‌یک از این مراکز صرفا به نابینایان منطقه خاصی تعلق نداشت و تقریبا در هر مرکز از سراسر کشور می‌توان نابینایی را یافت که در آرزوی بهره‌مندی از سواد و دانش راهی دیاری دیگر شده بود و خانواده‌اش با هزاران امید او را در یکی از این مراکز، بنا به ذائقه یا از روی اجبار و با توجه به تبلیغات، ثبت‌نام کرده بود تا بتواند در آینده گلیم خویش را از ورطه بیرون بکشد و روی پای خویش بایستد و شاید هم برای جامعه‌اش منشأ خیر و برکتی باشد.

در اصفهان تمامی این مراکز در زمین‌های وقف‌شده از سوی دایره اسقفی و نیز خیران مسلمان‌ مستقر بود و به غیر از بخش آموزشی‌ که هزینه کادر آن از سوی دولت تأمین می‌شد، سایر هزینه‌ها از قبیل خوابگاه و امکانات شبانه‌روزی، کارگاه‌های آموزشی، کتابخانه و... در مرکز ابابصیر، با اعانات و کمک‌های خیران مسلمان اصفهانی و در مراکز تحت نظارت خارجیان نیز با کمک‌های دایره اسقفی و اعاناتی که از دولت‌های انگلیس و آلمان جمع‌آوری می‌شد، اداره می‌شد و سازمان ملی رفاه نابینایان هم از سوی نیکوکاران تهران و بنیادهای خیریه تحت نظارت فرح پهلوی به فعالیت مشغول بودند. در این مراکز نظارت دولت بر نحوه کار و سیاست‌های مختلف در حد ناچیزی بود و بیشتر هیئت‌های مدیره آن مراکز برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌کردند.

ولی مراکزی مانند رضا پهلوی و شوریده شیرازی‌ تقریبا تماما دولتی بودند و اگر از اعاناتی هم بهره می‌بردند، اما از نظر تصمیم‌گیری‌های مختلف کاملا دولتی محسوب می‌شدند.

رویکرد مراکز نابینایی پس از انقلاب اسلامی

پس از وقوع انقلاب اسلامی که بسیاری از نهادهای دولتی و مردمی دگرگون شد، مراکز نابینایی نیز دستخوش تحولات و تغییراتی شد. مرکز رضا پهلوی به دو مرکز مستقل ویژه دختران با نام نرجس و پسران تحت عنوان شهید محبی به کار خود ادامه داد. سازمان ملی رفاه نابینایان به سازمان بهزیستی واگذار شد و در تهران مرکزی نیز با نام دکتر خزائلی، آموزش روزانه نابینایان را بر عهده گرفت.

در اصفهان نخست مراکز خارجی به دست سازمان آموزشی ابابصیر افتاد اما چند ماهی نپایید و ابابصیر در مرکز جدید خویش فعالیتی تقریبا محدودتر و بیشتر با رویکرد آموزشی را ادامه داد. مراکز کریستوفل و نورآیین نیز به سازمان بهزیستی سپرده شد تا برای بزرگسالان نابینا اقداماتی در زمینه آموزش و توان‌بخشی انجام دهند. این دو مرکز با نام‌های شهدای هفتم تیر برای آقایان و مرکز فاطمه زهرا برای بانوان بزرگسال ادامه کار داد.

در دهه اول و دوم پس از انقلاب این مراکز با شتابی قابل قبول و برنامه‌هایی مدون وظایف خویش را انجام می‌دادند، به‌خصوص مرکز نابینایان رودکی تهران که همان سازمان ملی رفاه نابینایان بود، با بهره‌گیری از تجهیزات و امکانات بسیار خوب و نیروهای کارآمد، در تولید کتاب‌های گویا و بریل بسیار خوش درخشید. شاید از دهه 40 تا پایان دهه 70 را بتوان عصر طلایی خدمات فرهنگی، آموزشی و رفاهی برای نابینایان ایران نامید، اما از آغازین سال‌های دهه سوم انقلاب، نخست مرکز ابابصیر به دلایلی اجازه فعالیت رسمی آموزشی خویش را از دست داد و تمامی امکانات آن در اختیار واقفان آن باقی ماند و دو مدرسه با تجهیزاتی بسیار ناچیز و در حد یک مدرسه تازه‌کار، جایگزین آن شد و خدمات شبانه‌روزی به دانش‌آموزان نابینا در استان به کلی پایان یافت، در حالی که ظرف مدت بیش از 37 سال بودجه‌های بسیار مردمی و دولتی را برای تکمیل ساختمان و احداث مرکز ورزشی و حتی خرید وسایل نقلیه به نام نابینا جذب کرده بودند و پس از تعطیلی نیز ساختمان موقوفه نابینایان از سوی هیئت‌مدیره به یک مرکز علمی اجاره داده شده است.

مراکز شهدای هفتم تیر و فاطمه زهرا نیز که همان مراکز خارجی بودند، از چارت سازمانی محروم شدند و خدماتشان ظرف مدت چند سال، به یک حداقل ناچیز و بسیار ضعیف تنزل یافت؛ دیگر نه نابینایی را برای آموزش پذیرفتند و نه نیروی متخصصی را جذب کردند و فقط از آن همه یال و کوپال، یک کتابخانه مختصر ماند و یک نیروی کتابدار شرکتی!‌ خدمات مددکاری نیز با رویکرد مراکز مثبت زندگی، به دست افرادی سپرده شد که نه ‌چندان مهارتی در امور محوله دارند و نه صلاحیت علمی و نه برخورد مناسبی با مددجویان و توان‌خواهان نابینا!

در فضای موقوفه کریستوفل، ساختمان اداری بهزیستی استان ساخته شد و یک مجموعه ورزشی که از درآمد آن هرگز صاحبان اصلی این موقوفه بهره نبردند! وسعتی بیش از 27 هزار متر اکنون کمترین بهره را برای صاحبان اصلی خویش ندارد. این امر تا آن حد مذموم است که مدیرکل پیشین بهزیستی استان اذعان می‌کرد که من نماز در این ساختمان نمی‌خوانم! وقتی متولی امامزاده هم بداند که این امر از اساس شبهه دارد، دیگر چه توجیهی باقی می‌ماند. مرکز دخترانه فاطمه زهرا «نورآیین» نیز آرام‌ آرام شیب نزولی آغاز کرد و هم‌اکنون فعالیت چندانی ندارد. مزرعه هلندی‌ها هم از همان سال‌های آغازین انقلاب با سرنوشتی مبهم مواجه شد و هیچ‌گونه فعالیتی در جهت اشتغال نابینایان ندارد و مالکیت آن نیز نامشخص است.

مرکز رودکی تهران نیز مدتی به بخش خصوصی سپرده شد و آرام آرام چارت سازمانی‌اش کاهش یافت و آن خانه امید و فرهنگ نابینایان کشور امروز به ارائه خدمات بسیار اندک محدود شده است و نه‌تنها کادر چندانی ندارد بلکه بودجه‌ای هم برای کار در کف‌شان نیست. مراکز شهید محبی، خزائلی، نرجس و عبد‌العظیم به برکت پایتخت‌نشینی گرچه فعالیت پیشین را ندارند، اما همچنان برپا هستند و در مسیر آموزش گام برمی‌دارند، همان‌سان که شوریده شیراز.

اما خوشبختانه به برکت حریم رضوی و کارشناسان کارآمد، آفتاب این دولت در مراکز آموزشی امید و غفرانی مشهد همچنان تابان است.

جریده روزانه ایران سپید که نخستین روزنامه نابینایی خاورمیانه نام گرفت نیز به عرصه امور فرهنگی نابینایان گام نهاد و با همه‌گیرشدن بیماری کرونا، آن نماد نیز مدتی تعطیل شد و اینک نیز به‌صورت هفته‌نامه‌ای صوتی در فضای مجازی در حد 10-15 دقیقه خودی نشان می‌دهد.

تحلیل و نقد

در این میان مردان رندی پیدا شدند که از آب گل‌آلود کم‌توجهی به نابینایان پیراهن عثمان دوختند و با بانگ وانابیناها و واقرآن بریلا! اقدام به برپایی بازار مکاره‌ای نو ‌و دام تزویر کردند مصحف شریف الهی را، و در این معرکه بر انباشت ثروت خویش و تهی‌کردن جیب خالی نابینایان‌ اقدام کردند و چه امتیازها که با این مکر و رندی کسب نکردند و وا اسفا که هیچ‌کس هم نتوانست جلودارشان شود!

با ضعف خدمات مرکز رودکی، مصحف شریف الهی که روزگاری به رایگان و بعدها با هزینه‌ای بسیار ناچیز در اختیار نابینایان بود، اینک به قیمتی میلیونی هم قابل دسترس نیست.

در سال‌های اخیر و پس از ضعف خدمات آموزشی مدارس نابینایی، سازمان آموزش و پرورش استثنائی با گسترش آموزش تلفیقی، نخست تعداد بسیاری از نابینایان را به مدارس عادی اعزام کرده است تا در آنجا از دریای بیکران دانش بهره‌مند شوند و خویش به تأمین امکانات و تجهیزات و معلم کمکی برای آنان مبادرت کند، اما به دلیل نبود نیروی متخصص ساعت اختصاصی به هر دانش‌آموز بسیار کاهش یافته است و معلولان متوسط نیز از بسیاری خدمات محروم شده‌اند و گویا برای ایجاد مراکز شبانه‌روزی نیز هرگز مجوز جدیدی صادر نخواهد شد و مراکز بازمانده از روزگار پیشین هم آرام ‌آرام و با یک حرکت لاک‌پشت‌گونه، می‌روند تا از امکانات و شرایط مطلوب بکاهند و پس از مدتی لابد به یک مرکز روزانه کاهش رتبه دهند و سرنوشت بسیاری از مشتاقان تحصیل نابینا را باز در هاله‌ای از تیرگی و نگرانی مستور کنند.

در این میان دولت و وزارت آموزش و پرورش، درخصوص حمایت از مدارس پذیرا، -که دانش‌آموزان تلفیقی را ثبت‌نام می‌کنند- هیچ‌گونه حمایت ویژه‌ای را در برنامه ندارد و گاهی با یک برگه تشویق و تقدیر، گمان می‌کنند می‌شود مشکلات عدیده ناشی از حضور یک دانش‌آموز نابینا در مدرسه را حل کرد و این‌گونه می‌شود که مدارس کمتر رغبت در پذیرش دارند و در صورت ثبت‌نام، دانش‌آموز نابینا را بیشتر در حد یک فرد مستمع آزاد تلقی می‌کنند و در پایان سال نیز در بسیاری از موارد از سر لطف و ترحم نمره قبولی‌اش می‌دهند.

از دیگر سو در چند دوره استخدام آموزش و پرورش استثنائی، به برکت سهمیه سه درصد، نیروهای نابینای بسیاری به سیستم آموزشی تزریق شدند که در موارد بسیاری نه رشته تحصیلی‌شان با آموزش مرتبط است و نه به خاطر کم‌بینایی یا دیرنابینایی قادر به بهره‌گیری از خط بینایی هستند و خط بریل را هم نتوانسته‌اند فرا بگیرند و گویی با داشتن مدارک تحصیلی از سواد خواندن و نوشتن محروم‌اند و گمان می‌کنند با بهره‌مندی از امکانات آوایی می‌توان در دوره ابتدایی نتیجه مطلوبی گرفت!

سرانجام به تمامی آنچه گذشت، انباشت نیروهای نابینا در مراکز نابینایی را باید افزود که به خاطر دوره حساس دبستان و پیش‌دبستانی رویکردی منطقی به نظر نمی‌رسد و وجود دانش‌آموزان با خط درشت و... مشکلاتی است که مدیران آن آموزشگاه‌ها را با چالشی دائمی مواجه کرده است. قطعا بهره‌گیری از نیروهای توانمند و متخصص نابینا در مراکز نابینایی امری است که نخست باید با ملاحظات خاصی به آن اقدام شود و آن میزان استفاده در هر مدرسه است و در گام بعدی چنانچه کلاسی یکدست باشد و افراد کم‌بینا –که از کتاب‌های درشت خط استفاده می‌کنند- در کلاس نباشند، بهره‌مندی از آموزگار توانمند نابینا گزینه‌ای مناسب خواهد بود وگرنه آموزگاران بینای متخصص و توانمند و علاقه‌مند در چنین شرایطی کارایی دوچندانی خواهند داشت.

اگر زاویه دیدمان را به سوی روستاها و مناطق کمتر‌برخوردار باز گردانیم، با خیل بسیاری از نابینایان و کم‌بینایان بازمانده از تحصیل و خدمات توان‌بخشی و حرفه‌ای روبه‌رو می‌شویم که سازمان بهزیستی با ارائه خدماتی ناچیز و فقط پرداخت مبلغی به‌عنوان هزینه کمک‌معیشتی، از آنان حمایت کرده است! مراکز مثبت زندگی نیز که عمدتا این افراد را تحت پوشش دارند، نه آگاهی درستی از نوع نیاز آنان دارند و نه تخصص چندانی برای تشخیص مشکل و ارائه راهکار برای برون‌رفت از مشکلات آنان. حتی اگر هم تخصص و توانمندی‌ای در کار باشد‌ و بخواهند اقدامی انجام دهند، به دلیل نبود تجهیزات لازم و پراکندگی محل سکونت توان‌یابان و نبود بودجه‌ای کافی نمی‌توانند کار چندانی از پیش برند.

نگارنده در سال‌های میانی دهه 70 با تیمی از بهزیستی شهرستان نجف‌آباد در طرح سی‌بی‌آر به روستاهای منطقه می‌رفتم و متأسفانه در مقایسه با آن زمان هنوز در زمینه توان‌بخشی و آموزش این قشر محروم تفاوت چندانی حاصل نشده است.

البته در این سیر تاریخی افراد بسیاری تلاش‌های مؤثر و مفیدی انجام داده‌اند که نادیده‌گرفتن آن به دور از انصاف است، اما آنچه امروز آشکار است سیر نزولی آموزش و توان‌بخشی نابینایان است و نمود آن را در همراهی اولیای اغلب نابینایان و کم‌بینایان داوطلب استخدام و تحصیل برای طی مراحل دانشگاه و استخدام و حتی رفت و آمد به سوی محل کار به وفور می‌توان مشاهده کرد که حکایت از آموزش ناچیز و عدم توان‌بخشی مناسب دارد.

راستی چرا؟

آیا کشوری که بیش از صد سال سابقه آموزش نابینایان را در کارنامه‌اش دارد و مراکز نابینایانی داشته که با مدد خیران بسیار تجهیزات آن فراهم شده است، اینک نباید بتواند از آن همه زمین و امکانات موقوفه بهره‌مند شود و حتی نابینایان روستایی‌اش به دلیل نبود مراکز شبانه‌روزی از تحصیل بازمانند و نتوانند نیازهای نخستین خویش را از دولت خدمتگزار دریافت کنند!

کشوری که روزگاری هم خیران مسلمانش و هم خارجیان برای یافتن یک نابینا، روستاها و شهرهای دوردست را طی می‌کردند و با انواع لطایف‌الحیل، سعی به جذب نابینا می‌کردند، امروز سرنوشت نابینایانش به‌گونه‌ای شده است که حتی در قوانین نیز به‌خوبی دیده نمی‌شوند و آنجا هم که دیده می‌شوند فقط وعده‌ای بر کاغذ است و مثلا برای اجراشدن بندهای قانون حمایت از معلولان، هر روز طوماری و تجمعی و دریغ از یک نگاه کارگشای مجریان قوانین جمهوری اسلامی.

آیا پسندیده است که با وجود بیش از هزاران متر زمین وقفی که تمامی مردم اصفهان در تعلقش به نابینایان یقین دارند و در موقوفه‌بودنش هیچ شکی نیست، کودکان معصوم نابینا در مدارسی فرسوده به سر ببرند و به خاطر مشکلات ساختمانی و نامناسب‌بودن محیط تحصیل، دائم نگران باشند!

آیا دولت محترم هنوز فرصت نکرده است، به قشر ثروتمند مستضعف‌شده، گوشه‌چشمی نشان دهد تا شاید سرنوشت به‌خاک‌نشسته‌شان، بدان نظر کیمیا شود!

اینان که چشم صورتشان بی‌فروغ مانده است، چرا باید از فروغ مهر و محبت دولت اسلامی بی‌بهره بمانند و هر روز شرایطی نامساعدتر از پیش برایشان رقم بخورد و کمتر کسی هم باشد که نسبت به وضعیتشان احساس مسئولیت کند.

آیا این توجیه منطقی است که در برابر هر انتقاد از وضعیت نابسامان نابینایان، فقط پاسخ این است که قوانین و بخش‌نامه‌های بالادستی دست مسئولان را بسته است؟

وقتی در پیاده‌روها گاردهای کنترل‌کننده تعبیه کرده‌اند، نابینا چه جرئتی دارد که همسان شهروندان دیگر قدم به راه در نهد و کمی مستقل و آسوده یک پیاده‌روی حداقلی را تجربه کند؟ جالب اینکه در میان این همه گارد، مسیر هدایت رنگین نیز به همت شهرداران محترم تعبیه کرده‌اند، غافل از اینکه آن نرده‌های ضخیم و شکننده خود حصاری شده است که اجازه ندهد نابینا با آرامش به پیاده‌رو پا بگذارد، چه رسد به اینکه بتواند با آرامش خاطر حرکت کند و بر آن خط رنگین برجسته پای نهد.

آیا با وجود گستردگی لجام‌گسیخته دولت و گسترش برخی برون‌سپاری‌ها، مشکل دولت با تعدیل حدود هزار نیرو از کادر مراکز توان‌بخشی رفع می‌شود و بودجه‌های هنگفت با این رویکرد صرفه‌جویی می‌شود؟

اینجاست که باید گفت: نابینایان هم نمی‌بینند و هم دیده نمی‌شوند.

تنها پیشنهاد نگارنده و به گمان وی، اصلی‌ترین مسیر برون‌رفت از این ورطه نابسامان، اولا بازگشت چارت سازمانی مراکز توان‌بخشی و حذف مراکز موازی از قبیل مراکز مثبت زندگی و مراکز خصوصی توان‌بخشی است –که در سال‌های تصدی نه‌تنها گامی مؤثر برنداشته‌اند که با بهره‌گیری از نیروهای غیر متخصص یا ناکارآمد، آموزش و توان‌بخشی نابینایان را با چالش‌ها و معضلاتی مواجه کرده‌اند! و نیز تشکیل یک مدیریت کارآمد و متخصص در سازمان بهزیستی کشور و وزارت آموزش و پرورش، با تعیین وظایف مشخص و همسویی در انجام امور، می‌طلبد تا بتوان سویه‌های گوناگون مسائل نابینایان و سایر معلولان یا به تعبیر امروزی «افراد با نیازهای ویژه» را در این معاونت‌ها یا مدیریت‌ها به نحو شایسته‌تری برنامه‌ریزی و هدایت کرد.

عملکرد مراکز غیردولتی نشان داده است نه مرکز خیریه ریحانه و نه مراکز مثبت زندگی در این مسیر آن‌سان که باید موفق نبوده‌اند؛ چرا که خدمت‌رسانی به این افراد دارای هزینه‌های سنگین است و این‌گونه مراکز در آن منافعی برای خویش نمی‌یابند، از این‌رو در انجام وظایف خویش تعلل می‌ورزند یا زیر بار پذیرش مسئولیت آن نمی‌روند.

در امر نابینایان در اغلب استان‌ها فضای فیزیکی موجود است و نیروی انسانی متخصص و کارآمد باید استخدام شود و با مدیریتی توانمند و فارغ از هرگونه جهت‌گیری‌های خاص، باید بتواند نیروهای متخصص و کارآمد را به سوی اهداف تعیین‌شده -که در اساسنامه سازمان آمده است- رهبری کند.

در شهر اصفهان برای نمونه زمین‌های موقوفه برای مراکز نابینایی به حدی زیاد است که می‌توان بخشی از آن را نیز به ساخت مدارس اختصاص داد و در نتیجه مشکل کمبود فضای آموزشی آنان را نیز مرتفع کرد. این امر در سایر استان‌ها نیز قابل بررسی است.

هزاران آیا و چرا که شاید پاسخ همه‌شان در این بیت خلاصه شده باشد:

به دنیایی که مردانش عصا از کور می‌دزدند/ من از خوش‌باوری آنجا محبت جست‌وجو کردم

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.