• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    تصادفی برای تأمل

    تماشای رنج، بازاندیشی تغییر

    جعفر پناهی، فیلم‌سازی که سال‌هاست میان مرزهای واقع‌گرایی اجتماعی و روایت‌های انسانی گام برمی‌دارد، در فیلم «یک تصادف ساده» بار دیگر دوربینش را به دل پیچیدگی‌های زیست ایرانی برده است. اما این‌ بار، بیش از هر‌چیز، باید از او پرسید که آیا صرف بازنمایی درد و رنج، بدون چشم‌اندازی روشن از آینده، برای سینمایی که داعیه تعهد اجتماعی دارد، کافی است؟ پناهی در این فیلم، با همان زبان آشنای واقع‌گرایانه، تلاش می‌کند امکان گفت‌وگو و ترمیم را به تصویر بکشد، اما در نهایت، مخاطب را در برزخی میان تماشای رنج و پرسش از مسئولیت رها می‌کند. این فیلم نه تُند است، نه جسور؛ بلکه آرام، تأمل‌برانگیز و در عین حال محتاط است.

    تماشای رنج، بازاندیشی تغییر

    جعفر پناهی، فیلم‌سازی که سال‌هاست میان مرزهای واقع‌گرایی اجتماعی و روایت‌های انسانی گام برمی‌دارد، در فیلم «یک تصادف ساده» بار دیگر دوربینش را به دل پیچیدگی‌های زیست ایرانی برده است. اما این‌ بار، بیش از هر‌چیز، باید از او پرسید که آیا صرف بازنمایی درد و رنج، بدون چشم‌اندازی روشن از آینده، برای سینمایی که داعیه تعهد اجتماعی دارد، کافی است؟ پناهی در این فیلم، با همان زبان آشنای واقع‌گرایانه، تلاش می‌کند امکان گفت‌وگو و ترمیم را به تصویر بکشد، اما در نهایت، مخاطب را در برزخی میان تماشای رنج و پرسش از مسئولیت رها می‌کند. این فیلم نه تُند است، نه جسور؛ بلکه آرام، تأمل‌برانگیز و در عین حال محتاط است.

    فیلم تازه پناهی که در جشنواره کن نخل طلا گرفت، بیش از آنکه یک خلاقیت هنری باشد، هشداری انسانی است؛ هشداری به جامعه‌ای که خشم را انباشته، گفت‌وگو را فراموش کرده و عدالت را با انتقام خلط کرده است. پناهی که همواره میان مستند و درام رفت‌وآمدی هوشمندانه داشته، این‌بار نیز با زبانی ساده اما تلخ، ما را به مواجهه‌ای دردناک با خودِ جمعی‌مان دعوت می‌کند. فیلم در ستایش خشم نیست، بلکه در تأملی انسانی بر امکان ترمیم، گفت‌وگو و بازاندیشی ایستاده است. گویی می‌خواهد بگوید، همیشه روزنه‌ای به‌سوی اصلاح، مدارا و امید وجود دارد؛ اگر ببینیم، اگر بمانیم و اگر بسازیم. داستان از جایی آغاز می‌شود که گروهی از افراد، سال‌ها پس از رهایی از دوران دشوار و تجربه‌هایی تلخ، به‌ طور اتفاقی با کسی مواجه می‌شوند که یادآور آن رنج‌هاست. در ابتدا، واکنش آنان با خشم، انتقام و احساس عدالت‌خواهی گره خورده است، اما فیلم در مسیر روایتش نشان می‌دهد که زیستن در گذشته و تکرار چرخه خشونت، راهی به سعادت نمی‌گشاید. پناهی پرسشی بنیادین را پیش می‌کشد: آیا رهایی از رنج، در تلافی است یا در بازتعریف رابطه‌مان با گذشته؟ فیلم پاسخی ساده نمی‌دهد، اما با ایجاد فضای گفت‌وگو، درگیری اخلاقی و تردیدهای انسانی، مخاطب را با خود همراه می‌کند تا شاید به این نتیجه برسیم که تغییر، پیش از آنکه در ساختارهای بیرونی رخ دهد، باید در جان و جهان درونی ما آغاز شود.

    او فیلم‌سازی نیست که صرفا در پی روایت باشد، بلکه در جست‌وجوی معنای زیستن در جامعه‌ای است که هنوز زخم‌های خود را انکار می‌کند. فیلم، جامعه‌ای را ترسیم می‌کند که در دور باطل خشم، سکوت و انکار، دست‌وپا می‌زند. شخصیت‌ها، آینه‌هایی از ما هستند؛ کسانی که در نبود بسترهای رسمی ترمیم و گفت‌وگو، عدالت را در واکنش‌های فردی و گاه مخرب جست‌وجو می‌کنند.

    در دل این روایت، نقدی جدی به وضعیت جامعه ایرانی نهفته است؛ جامعه‌ای که هنوز سازوکار شفافی برای مواجهه با خشونت‌های گذشته ندارد. خاطرات تلخ، همچون بمب‌های خنثی‌نشده، در دل آدم‌ها مانده‌اند و هر تصادفی‌ ممکن است آنها را منفجر کند. فیلم‌ دقیقا همین را نشان می‌دهد؛ ما از گذشته عبور نکرده‌ایم، فقط آن را به تعویق انداخته‌ایم. پناهی با دقتی روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، نشان می‌دهد چگونه جامعه‌ای که گفت‌وگو را یاد نگرفته، فقط با دو ابزار به پیش می‌رود: سکوت یا انفجار. یک تصادف ساده، در این معنا، فیلمی‌ است درباره شکست یک فرهنگ در تولید «حافظه‌ شفابخش».

    نکته قابل تأمل آن است که این فیلم، برخلاف گذشته، توانسته بدون مانع جدی در داخل ساخته شود و بتواند به فستیوال‌های بین‌المللی راه یابد. آیا این نشانه تغییری در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی است‌ یا نشانه‌ای از رویکردی که نمی‌داند با فیلمی انسانی اما تلخ چه کند؟ اینجا‌ یک نقد تلویحی نیز به خود ما –‌منتقدان و جامعه دانشگاهی– وارد است که چرا در این همه سال، از فقدان مکانیسم‌های رسمی مواجهه با رنج‌های جمعی، کمتر سخن گفته‌ایم؟

    فرم بی‌پیرایه فیلم، روایت چندصدایی شخصیت‌ها و پرهیز از قضاوت‌گری، همه در خدمت این مسئله مرکزی‌اند: چگونه می‌توان با گذشته روبه‌رو شد، بی‌آنکه در آن ماند؟ این پرسشی است که سینمای ایران کمتر به آن پرداخته، شاید چون خود نیز از پاسخ‌دادن به آن هراس دارد. «یک تصادف ساده» ما را به بازخوانی مفاهیم پُرکاربرد اما مبهمی چون عدالت، اصلاح، بخشش و مدارا فرا‌می‌خواند. مفاهیمی که در ادبیات رسمی، بسیار مصرف می‌شوند، اما در زیست‌جهان واقعی ما‌ اغلب فاقد مصداق‌اند. فیلم‌ با تمام تلخی‌اش، بر ضرورت احیای این مفاهیم اصرار دارد؛ اصراری که اگر جدی گرفته نشود، فرداهای ما را نیز در همان چرخه گرفتار خواهد کرد.

     

    آخرین اخبار فردا را از طریق این لینک پیگیری کنید.