سنتی که نبودنش بهتر از بودنش است
ملاقات سیاسی ورزشکاران با رؤسای جمهور
آبان 1401؛ تیم ملی مهیا میشود تا در یکی از سیاسیترین گروهبندیهای ممکن در جام جهانی قطر به میدان برود. هنوز چندصباحی تا شروع این بازیها مانده ولی نگرانی از روبهرویی با انگلیس و آمریکا که هر دو در کنار ولز در گروه ایران قرار گرفتهاند، جو عجیبی را به راه انداخته بود.
آبان 1401؛ تیم ملی مهیا میشود تا در یکی از سیاسیترین گروهبندیهای ممکن در جام جهانی قطر به میدان برود. هنوز چندصباحی تا شروع این بازیها مانده ولی نگرانی از روبهرویی با انگلیس و آمریکا که هر دو در کنار ولز در گروه ایران قرار گرفتهاند، جو عجیبی را به راه انداخته بود. ایران پیش از آن «روز خبرساز»، توانسته بود با دراگان اسکوچیچ، جواز حضور در جام جهانی را بگیرد ولی تغییرات از راه رسیده بود. رئیس وقت فدراسیون فوتبال را برکنار کرده و مهدی تاج، فردی که حمایت بیرونی داشت، دوباره به عنوان رئیس انتخاب شده بود. از سوی دیگر، تاج و گروه مشاورانش به این نتیجه رسیدند که برای حفظ آبروی ایران در گروه جام جهانی و رقابت با دو رقیب دیپلماتیک دیرینه، نیاز است تا مردی آبدیده، زمام امور را به دست بگیرد. چنین شد که در اقدامی ضربتی، به ناگاه کارلوس کیروش به عنوان سرمربی جدید تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شد تا دراگان اسکوچیچ از گردونه کنار برود. فوتبال ملی در شرایطی درحال سفر به قطر برای برگزاری جام جهانی بود که جامعه روزهایی عادی را سپری نکرد. نارضایتیها و اعتراضها طولانی شده بود و اینبار نقش سلبریتیها بیش از هر زمان دیگری در فضای مجازی غوغا میکرد. در چنین فضایی و پیش از اعزام به جام جهانی، خبر رسید که اعضای تیم ملی فوتبال ایران به دیدار ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور وقت ایران رفتهاند. بازیکنان در کنار کارلوس کیروش، سرمربی، مهدی تاج، رئیس فدراسیون و حمید سجادی، وزیر وقت ورزش، به ملاقات با ابراهیم رئیسی رفتند. اعضای کادر و بازیکنان با کتوشلوارهای تیره و پیراهن سفید، فضای رسمیتری به این ملاقات بخشیده بودند. انتشار تصاویر آن ملاقات، حتی اگر نمونهاش بارها در تاریخ تکرار شده باشد، خاصه دو عکسی که ناغافل از دو بازیکن تیم ملی منتشر شد، فضای مجازی را آشفتهتر کرد و زمینهای شد تا تعداد منتقدان تیم ملی در آن برهه از تاریخ، بیش از هر زمان دیگری شود. نه اینکه صرفا آن ملاقات یا انتشار آن تصاویر دخیل باشد، ولی آن موضوع هم بخشی از آن اتفاقات عجیبوغریبی را شکل داد که بر تیم ملی فوتبال ایران در قطر رفت. واکاوی اتفاقات قطر نیاز به بازگوییهای چندباره ندارد ولی مسئله اینجاست که آیا در آن برهه با توجه به تنشهای موجود، نیاز بود تا اعضای تیم ملی به دیدار رئیسجمهور بروند؟ پاسخ به این پرسش هنوز هم نیازمند ارزیابیهای بیشتر است ولی به نظر میرسید با اندکی درایت، میشد از آن ملاقات که قطعا سیاسیبودنش بر ورزشیبودنش غلبه میکرد، پرهیز کرد. اگرچه پیش از این هم عنوان شده بود که نمونه چنین ملاقاتهایی در طول تاریخ ورزش ایران، خاصه فوتبالش، امری رایج است، ولی آن روزها شرایط چندان «معمولی» و «رایج» نبود. دودش به چشم ملیپوشانی رفت که آن روزها بیش از هر زمان دیگری، اسیر تردید در رفتار و گفتار شده بودند. البته چنین ملاقاتی فقط معطوف به فوتبالیها نیست؛ ملاقات حسن یزدانی با ابراهیم رئیسی یا چند نفر دیگر از ورزشکاران مشهور ایرانی با رؤسای جمهور هم باعث شد دوباره چنین قهرمانانی مورد قضاوت قرار بگیرند. برای اینکه روشن شود این اتفاقات فقط مربوط به این روزها نیست حتی میشود به بهانه صحبتهای تازه خولیو ولاسکو با «کوریره دلاسرا» سری به سال 1392 زد و ملاقات محمود احمدینژاد با تیم ملی والیبال ایران را در آن برهه زیر ذره بین برد. حتی حالا که سالیان زیادی از آن ملاقات میگذرد، باز هم این پرسش تازه است که آیا واقعا نیاز بود اعضای تیم ملی والیبال ایران به دیدار احمدینژاد بروند؟ ولاسکو درباره آن ملاقات بهتازگی گفته است: «ایران کشوری با تاریخ و فرهنگ خارقالعاده است. من آنجا دوستان زیادی پیدا کردهام و با فدراسیون والیبال ایران هم رابطه خوبی داشتم، اما هیچکاری با دولت نداشتم. وقتی محمود احمدینژاد که آن زمان رئیسجمهور بود از تیم ما برای ملاقات دعوت کرد، من این دعوت را نپذیرفتم. فدراسیون والیبال هم در آن زمان پذیرفت که من از این ملاقات بیرون بمانم». نمیشود شرایط را تماموکمال در کنار یکدیگر گذاشت و با هم مقایسه کرد ولی با توجه به اتفاقاتی که چند سال قبل رخ داده بود، میشد حدس زد که شبیه آن ملاقاتها، بیشتر سیاسی بود تا ورزشی. آنجا هم محمدرضا داورزنی، رئیس وقت فدراسیون والیبال، دست بچههای تیم ملی را گرفت و به دیدار رئیس دولت رفت. توپی توسط بازیکنان امضا شد و بههمراه پیراهن به محمود احمدینژاد داده شد. البته مطابق با عرف عجیبوغریب، ورزشکاران هم ظاهرا بدون پاداش نمیمانند. در آن روزها گفته شد که محمود احمدینژاد به هریک از بازیکنان تیم ملی والیبال 50 میلیون تومان پاداش داده و البته برای بازیکنان متأهل دستور تهیه آپارتمان را داده است؛ درست شبیه به همین ملاقات فوتبالیها با رئیسجمهور که هربار داستان دریافت سکه و پاداشهای مشابه مطرح میشود. پیشتر با توجه به حساسیت کمتر موضوعات اجتماعی، شاید دیدار ورزشکاران مطرح با رؤسای جمهور تا به این اندازه سیاسی و بحثبرانگیز نمیشد، ولی از زمانی که این قبیل اتفاقات رخ داده، این پرسش پررنگ میشود که آیا اصولا نیازی برای چنین ملاقاتهایی حس میشود؟ پاسخ با مرور رفتاری که با بازیکنان تیم ملی در آن برهه و بعدها حسن یزدانی شد، منفی است ولی از آنجا که ظاهرا جناح مربوطه که در هر دورهای قدرت را به دست دارد، برای نشاندادن همراهبودنش نیاز به فعلی آشکار دارد، از سوی رئیس فدراسیون وقت یا وزیر ورزش وقت، چنین جلسات و ملاقاتهایی را رقم میزند. هرچند این نکته را هم نباید از یاد برد که پیش از این، در چنین ملاقاتهایی بدون درنظرگرفتن فرایند سیاسیاش، مباحث و درخواستهایی مطرح شد که ارتباط مستقیم با زندگی و گرفتاریهای مردم داشت. موضوعاتی که ظاهرا در ملاقاتهای ذکرشده جایی نداشته تا انتقادات بیشتر شود. اصولا این رویه بد است که در ذهن هواداران و علاقهمندان به ورزش جا بیفتد که ملاقات ورزشکاران با رؤسای جمهور برای دریافت پاداش است. پاداشی که به مسائل مختلفی ورای فعالیت ورزشی نسبت داده میشود. حالا با مرور همین یکی دو نمونه اندک، درست در شرایطی که فضای جامعه کنونی از التهابات دو سال پیش فاصله گرفته، نیاز است تا به طور جدی این موضوع مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. اینکه آیا اصولا نیازی هست تا ورزشکاران که ظاهرا باید از جدالهای اجتماعی و سیاسی دور بمانند، به دیدار رئیسجمهور بروند؟