شرح زندگی الیاس کانتی

شرق: نیمه اول قرن بیستم را میتوان دوران طلایی رمان آلمانیزبان دانست، دورانی سرشار از آثار نویسندگانی که هریک اعتباری جهانی دارند. نویسندگانی چون توماس مان و کافکا و هاینریش مان و روبرت موزیل و بروخ و... به این دوران تعلق دارند. الیاس کانتی نیز یکی از نویسندگان شاخص این دوران است که هم برنده جایزه نوبل شده است و هم برنده جایزه بوشنر که بالاترین جایزه ادبی در ادبیات آلمانیزبان است و آلمانیها از نوبل هم معتبرترش میدانند.
کانتی در سال 1905 در بلغارستان متولد شد و در 1966 در سوئیس درگذشت. او را پرورشیافته مکتب ادبی اتریش میدانند. رمانهای کانتی عمدتا به مسائل اجتماعی اروپا به خصوص اتریش و آلمان در سالهای جنگ جهانی اول و همچنین ظهور جنبشهای ملی افراطی و فاشیسم مربوط است. او همچنین کتابی دارد با عنوان «توده و قدرت» که اگرچه کار نوشتنش در سال 1950 به اتمام رسیده بود اما کانتی تقریبا یک دهه بعد آن را به چاپ رساند. این کتاب آنطور که از عنوانش هم برمیآید، موضوعی جامعهشناسانه دارد اما درونمایه آن در بسیاری دیگر از آثار کانتی نیز دیده میشود. کانتی در این کتاب به واکاوی پدیده قدرت پرداخته است؛ به اینکه تودههای مردم چه تأثیر و نقشی در پدیدآمدن قدرت دارند. کانتی معتقد است که تودههای مردم هم قابل کنترلاند و هم غیرقابل کنترل، هم مظلوماند و هم ظالم. او میگوید ناآگاهی مردم قدرت را پدید میآورد و اطاعت کورکورانه آنها موجب تداوم آن میشود.
آلمانی زبان ادبی کانتی است اما بااینحال او را میتوان نویسندهای جهانوطن دانست. کانتی در اصل اسپانیایی است اما کودکیاش را در بلغارستان سپری کرده و جوانیاش را در آلمان و اتریش. سالهای سلطه فاشیسم را هم در انگلستان و سوئیس به سر برده است.
کانتی در ایران هم نویسنده شناختهشدهای بهشمار میرود و برخی از آثارش پیشتر به فارسی ترجمه شدهاند که از میان آنها میتوان به «کیفر آتش» با ترجمه سروش حبیبی و «صداهای مراکش» با ترجمه محمود حدادی اشاره کرد. «صداهای مراکش» برخلاف اغلب آثار کانتی، کتابی کمحجم است که شامل خاطرات سفر کانتی به مراکش و به عبارتی سفرنامه او به مراکش است. در بخشهای مختلف این سفرنامه، تخیل ادبی بهوضوح دیده میشود و این ویژگی، کتاب را به اثری فراتر از گزارش یک سفر بدل کرده است و میتوان آن را مجموعهای داستانی هم درنظر گرفت. از سوی دیگر، این کتاب را شاعرانهترین اثر کانتی نیز دانستهاند. کانتی در سال 1956 برای چند هفته به شهر مراکش در کشور مراکش سفر میکند و «صداهای مراکش» درواقع حاصل این سفر او به شهری شرقی و اسلامی است. کانتی در این سفرنامه نگاهی توریستی ندارد بلکه در جستوجوی انسانها و شناخت سرگذشت و حکایت آنها است.
بهتازگی نیز، کتاب «زبان نجات یافته» با عنوان فرعی «حکایت یک نوجوان» با ترجمه حسن نقرهچی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده است. «زبان نجات یافته» درواقع نخستین کتاب از سه کتابی است که کانتی در شرح زندگی خود نوشته است. بااینحال و آنطور که در پیشگفتار کتاب هم اشاره شده، کانتی در این کتاب فقط به شرح حوادث پیشآمده در طول زندگی خودش نپرداخته بلکه در آنها «اوضاع اجتماعی و تفکرات خود را نیز از محیط این حوادث در زمان خود» به تصویر کشیده است.
کانتی در سالهای دهه هفتاد بیشتر به شرح زندگی خود میپرداخت. «زبان نجات یافته» اولین کتابی است که در این دوره، 1977، از او منتشر شد. کانتی در این کتاب به شرح زندگیاش تا سال 1921 پرداخته است. دومین کتاب، «مشعل در گوش» نام دارد که در سال 1980 منتشر شد و در آن کانتی شرح زندگیاش را در سالهای 1921 تا 1931 نوشته است. «بازی چشم» نیز سومین کتاب است که در سال 1985 به چاپ رسید و به سالهای 1931 تا 1937 مربوط است. در ترجمه فارسی «زبان نجات یافته»، بهجز پیشگفتاری که در آن شرحی مختصر درباره کانتی و آثارش آمده، متن سخنرانی او هنگام دریافت جایزه نوبل ادبی در 1981 هم ترجمه شده است. فصل اول این کتاب به نخستین خاطرات کانتی مربوط است: «نخستین خاطراتم رنگ سرخ میپذیرد. دختربچهای مرا در آغوش گرفته از یک در بیرون میآورد. زمین روبهرویم سرخ است و سمت چپ پلکانی فرود میآید که آنهم سرخ است. در همان سطح، روبهرویمان دری گشوده میشود و مردی خندان از آن بیرون میآید. مهربان به سویم میآید. بسیار نزدیک میشود. میایستد و به من میگوید: زبانت را نشان بده! زبانم را بیرون میآورم. او دست در جیبش میکند. یک چاقوی جیبی از آن
درمیآورد. آن را میگشاید و به زبانم بسیار نزدیک میکند. میگوید: حالا زبانش را میبریم. میترسم زبانم را عقب بکشم. نزدیک و نزدیکتر میشود. الان است که لبه تیز چاقویش با زبانم تماس پیدا کند. در لحظه آخر چاقویش را پس میکشد. میگوید: امروز هنوز نه، فردا. چاقویش را بار دیگر میبندد و آن را در جیبش مینهد. هر روز از آن در، به سرسرای سرخ وارد میشویم. در گشوده میگردد و مرد خندان ظاهر. میدانم چه میخواهد بگوید. منتظر فرمانش هستم: زبانت را درآر. میدانم میخواهد آن را ببرد و هر نوبت بیشتر از قبل میترسم. روزم با این قضیه آغاز میشود و این موضوع بارها تکرار میگردد».
کانتی در شرح زندگیاش، علاوه بر اینکه تصویری از زمانهاش به دست داده، روایتی داستانی هم به کار گرفته است و این ویژگی سبب شده تا کتاب او فراتر از یک زندگینامه معمول باشد. کتاب در بسیاری از بخشهایش کاملا داستانی نوشته شده است و برای مثال در بخشی که «موشدرمانی» نام دارد میخوانیم: «مادرم از موش میترسید و در برابر آرامش خود را از دست میداد. بهمحض اینکه خزیدن موجودی را احساس میکرد، با صدای بلند فریاد میکشید. هرکاری در دست داشت رها میکرد -گاهی میتوانست پیش آید چیزی را که در دست داشت، از دستش بیفتد- و جیغکشان پا به فرار میگذاشت. در این کار برای آنکه تماسی با موش پیدا نکند به شکلی عجیب زیگزاگ میدوید. من به این کارش عادت کرده بودم و از وقتی یادم میآمد شاهد آن بودم، اما تا زمانی که پدر زنده بود، بر من اثر چندانی نمیگذاشت. پدر دوست داشت مدافع او باشد و میدانست چگونه آراماش کند. فورا موش را فراری میداد و مادر را در آغوش میکشید...».
شرق: نیمه اول قرن بیستم را میتوان دوران طلایی رمان آلمانیزبان دانست، دورانی سرشار از آثار نویسندگانی که هریک اعتباری جهانی دارند. نویسندگانی چون توماس مان و کافکا و هاینریش مان و روبرت موزیل و بروخ و... به این دوران تعلق دارند. الیاس کانتی نیز یکی از نویسندگان شاخص این دوران است که هم برنده جایزه نوبل شده است و هم برنده جایزه بوشنر که بالاترین جایزه ادبی در ادبیات آلمانیزبان است و آلمانیها از نوبل هم معتبرترش میدانند.
کانتی در سال 1905 در بلغارستان متولد شد و در 1966 در سوئیس درگذشت. او را پرورشیافته مکتب ادبی اتریش میدانند. رمانهای کانتی عمدتا به مسائل اجتماعی اروپا به خصوص اتریش و آلمان در سالهای جنگ جهانی اول و همچنین ظهور جنبشهای ملی افراطی و فاشیسم مربوط است. او همچنین کتابی دارد با عنوان «توده و قدرت» که اگرچه کار نوشتنش در سال 1950 به اتمام رسیده بود اما کانتی تقریبا یک دهه بعد آن را به چاپ رساند. این کتاب آنطور که از عنوانش هم برمیآید، موضوعی جامعهشناسانه دارد اما درونمایه آن در بسیاری دیگر از آثار کانتی نیز دیده میشود. کانتی در این کتاب به واکاوی پدیده قدرت پرداخته است؛ به اینکه تودههای مردم چه تأثیر و نقشی در پدیدآمدن قدرت دارند. کانتی معتقد است که تودههای مردم هم قابل کنترلاند و هم غیرقابل کنترل، هم مظلوماند و هم ظالم. او میگوید ناآگاهی مردم قدرت را پدید میآورد و اطاعت کورکورانه آنها موجب تداوم آن میشود.
آلمانی زبان ادبی کانتی است اما بااینحال او را میتوان نویسندهای جهانوطن دانست. کانتی در اصل اسپانیایی است اما کودکیاش را در بلغارستان سپری کرده و جوانیاش را در آلمان و اتریش. سالهای سلطه فاشیسم را هم در انگلستان و سوئیس به سر برده است.
کانتی در ایران هم نویسنده شناختهشدهای بهشمار میرود و برخی از آثارش پیشتر به فارسی ترجمه شدهاند که از میان آنها میتوان به «کیفر آتش» با ترجمه سروش حبیبی و «صداهای مراکش» با ترجمه محمود حدادی اشاره کرد. «صداهای مراکش» برخلاف اغلب آثار کانتی، کتابی کمحجم است که شامل خاطرات سفر کانتی به مراکش و به عبارتی سفرنامه او به مراکش است. در بخشهای مختلف این سفرنامه، تخیل ادبی بهوضوح دیده میشود و این ویژگی، کتاب را به اثری فراتر از گزارش یک سفر بدل کرده است و میتوان آن را مجموعهای داستانی هم درنظر گرفت. از سوی دیگر، این کتاب را شاعرانهترین اثر کانتی نیز دانستهاند. کانتی در سال 1956 برای چند هفته به شهر مراکش در کشور مراکش سفر میکند و «صداهای مراکش» درواقع حاصل این سفر او به شهری شرقی و اسلامی است. کانتی در این سفرنامه نگاهی توریستی ندارد بلکه در جستوجوی انسانها و شناخت سرگذشت و حکایت آنها است.
بهتازگی نیز، کتاب «زبان نجات یافته» با عنوان فرعی «حکایت یک نوجوان» با ترجمه حسن نقرهچی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده است. «زبان نجات یافته» درواقع نخستین کتاب از سه کتابی است که کانتی در شرح زندگی خود نوشته است. بااینحال و آنطور که در پیشگفتار کتاب هم اشاره شده، کانتی در این کتاب فقط به شرح حوادث پیشآمده در طول زندگی خودش نپرداخته بلکه در آنها «اوضاع اجتماعی و تفکرات خود را نیز از محیط این حوادث در زمان خود» به تصویر کشیده است.
کانتی در سالهای دهه هفتاد بیشتر به شرح زندگی خود میپرداخت. «زبان نجات یافته» اولین کتابی است که در این دوره، 1977، از او منتشر شد. کانتی در این کتاب به شرح زندگیاش تا سال 1921 پرداخته است. دومین کتاب، «مشعل در گوش» نام دارد که در سال 1980 منتشر شد و در آن کانتی شرح زندگیاش را در سالهای 1921 تا 1931 نوشته است. «بازی چشم» نیز سومین کتاب است که در سال 1985 به چاپ رسید و به سالهای 1931 تا 1937 مربوط است. در ترجمه فارسی «زبان نجات یافته»، بهجز پیشگفتاری که در آن شرحی مختصر درباره کانتی و آثارش آمده، متن سخنرانی او هنگام دریافت جایزه نوبل ادبی در 1981 هم ترجمه شده است. فصل اول این کتاب به نخستین خاطرات کانتی مربوط است: «نخستین خاطراتم رنگ سرخ میپذیرد. دختربچهای مرا در آغوش گرفته از یک در بیرون میآورد. زمین روبهرویم سرخ است و سمت چپ پلکانی فرود میآید که آنهم سرخ است. در همان سطح، روبهرویمان دری گشوده میشود و مردی خندان از آن بیرون میآید. مهربان به سویم میآید. بسیار نزدیک میشود. میایستد و به من میگوید: زبانت را نشان بده! زبانم را بیرون میآورم. او دست در جیبش میکند. یک چاقوی جیبی از آن
درمیآورد. آن را میگشاید و به زبانم بسیار نزدیک میکند. میگوید: حالا زبانش را میبریم. میترسم زبانم را عقب بکشم. نزدیک و نزدیکتر میشود. الان است که لبه تیز چاقویش با زبانم تماس پیدا کند. در لحظه آخر چاقویش را پس میکشد. میگوید: امروز هنوز نه، فردا. چاقویش را بار دیگر میبندد و آن را در جیبش مینهد. هر روز از آن در، به سرسرای سرخ وارد میشویم. در گشوده میگردد و مرد خندان ظاهر. میدانم چه میخواهد بگوید. منتظر فرمانش هستم: زبانت را درآر. میدانم میخواهد آن را ببرد و هر نوبت بیشتر از قبل میترسم. روزم با این قضیه آغاز میشود و این موضوع بارها تکرار میگردد».
کانتی در شرح زندگیاش، علاوه بر اینکه تصویری از زمانهاش به دست داده، روایتی داستانی هم به کار گرفته است و این ویژگی سبب شده تا کتاب او فراتر از یک زندگینامه معمول باشد. کتاب در بسیاری از بخشهایش کاملا داستانی نوشته شده است و برای مثال در بخشی که «موشدرمانی» نام دارد میخوانیم: «مادرم از موش میترسید و در برابر آرامش خود را از دست میداد. بهمحض اینکه خزیدن موجودی را احساس میکرد، با صدای بلند فریاد میکشید. هرکاری در دست داشت رها میکرد -گاهی میتوانست پیش آید چیزی را که در دست داشت، از دستش بیفتد- و جیغکشان پا به فرار میگذاشت. در این کار برای آنکه تماسی با موش پیدا نکند به شکلی عجیب زیگزاگ میدوید. من به این کارش عادت کرده بودم و از وقتی یادم میآمد شاهد آن بودم، اما تا زمانی که پدر زنده بود، بر من اثر چندانی نمیگذاشت. پدر دوست داشت مدافع او باشد و میدانست چگونه آراماش کند. فورا موش را فراری میداد و مادر را در آغوش میکشید...».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.