موراکامی و حقیقتهای ممکن
هدی غبرایی در طول سالهایی که به ترجمه ادبی مشغول است به سراغ نویسندگان مختلفی رفته اما هاروکی موراکامی، چهره مشهور ادبیات معاصر ژاپن، نویسندهای است که غبرایی به صورت متمرکزتر به ترجمه آثارش پرداخته است. «شهر و دیوارهای دمدمی» آخرین رمان موراکامی و تازهترین ترجمه مهدی غبرایی است که اخیرا در نشر نیلوفر منتشر شده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: مهدی غبرایی در طول سالهایی که به ترجمه ادبی مشغول است به سراغ نویسندگان مختلفی رفته اما هاروکی موراکامی، چهره مشهور ادبیات معاصر ژاپن، نویسندهای است که غبرایی به صورت متمرکزتر به ترجمه آثارش پرداخته است. «شهر و دیوارهای دمدمی» آخرین رمان موراکامی و تازهترین ترجمه مهدی غبرایی است که اخیرا در نشر نیلوفر منتشر شده است. او این اثر را بر اساس ترجمه فیلیپ گابریل به فارسی برگردانده و نقدی خواندنی نیز به ضمیمه رمان ترجمه کرده است.
«شهر و دیوارهای دمدمی» در سال 2023 در ژاپن منتشر شد اگرچه سالها پیش از این هسته اصلی این رمان در یک مجله به چاپ رسیده بود. موراکامی برخلاف دیگر آثارش برای رمان «شهر و دیوارهای دمدمی» پسگفتاری کوتاه نوشته و به این نکته اشاره کرده که هسته اصلی این رمان در ابتدا رمانک یا داستان کوتاه بلندی بوده که در سال 1980 به همین نام در مجله ادبی «بونگا کوکای» منتشر شد. او میگوید این داستان کمی بیشتر از صدوپنجاه صفحه دستنویس بود اما از آن راضی نبوده و ازاینرو اجازه نداده به شکل کتاب چاپ شود. با این حال این داستان برای موراکامی حاوی عناصری حیاتی بود اگرچه در آن دوره به قول خودش مهارت لازم را نداشت که بتواند آن عنصر را به خواننده منتقل کند: «رماننویس تازهکاری بودم و از توانایی و ناتوانیهایم در نوشتن ارزیابی درستی نداشتم. از انتشار آن داستان پشیمان بودم، اما میدیدم کار از کار گذشته. با خودم گفتم وقتش که برسد، دوباره رویش کار میکنم، اما تا آن وقت میگذارمش لعاب بیندازد».
سرانجام موراکامی پس از فرازونشیبهای زیاد در سال 2020 حس میکند که میتواند به سراغ داستان «شهر و دیوارهای دمدمی» برود در حالی که دقیقا چهل سال از اولین انتشار داستان میگذشت. او در مارس سال 2020 درست همزمان با اوج شیوع کرونا در ژاپن، نوشتن رمانش را آغاز میکند و نزدیک به سه سال بعد آن را تمام میکند. او درباره رجوع دوباره به داستانی که سالها پیش منتشر شده بود، نوشته: «به هر حال شهر و دیوارهای دمدمی را به شکل تازهای بازنویسی (یا شاید تکمیل) کردم و راستش خیالم راحت شد. سالهای سال بود که این داستان عین تیغ کوچک ماهی در گلویم گیر کرده بود، مدام آزارم میداد. از نظر من –چه نویسنده و چه انسان- این استخوان کوچک خیلی مهم بود. بازنویسی کاری که چهل پیش نوشته بودم و سرزدن مجدد به آن شهر مرا خوب به این نکته آگاه کرد. به قول خورخه لوئیس بورخس هر نویسنده به عمرش فقط میتواند چند داستان محدود حکایت کند».
در نقدی که به ضمیمه رمان ترجمه شده، به این نکته اشاره شده که شک و بیثباتی از همان آغاز در روایت داستان دیده میشود. داستان شهر پشت دیوار را دختر پانزده سالهای میگوید که راوی در مراسم مسابقه جایزه مقالهنویسی به او برمیخورد. دختر مدعی میشود که خویشتن واقعیاش پشت دیوار است و آن که در این دنیا زندگی میکند، فقط سایه او است. آن دو عاشق یکدیگر میشوند، با این حال دختر، جدا از خویشتن واقعی خویش، به زودی ناپدید میشود. آنچه از او به جا میماند و برای راوی پس از گذر سالها واقعیتر میشود، داستان او درباره شهر پشت دیوار است.
سالها بعد، راوی که اکنون به میانسالی رسیده است، وارد آن شهر میشود و سیر وقایع اینچنین ادامه مییابد. در آغاز این رمان میخوانیم: «تو بودی که حرف شهر را پیش کشیدی. در آن غروب تابستانی به بالادست رود میرفتیم و بوی شیرین علف در مشام میپیچید. از آببندهای کوچکی گذشتیم که برای جلوگیری از ریزش خاکهشن ساخته بودند و گهگاه میایستادیم تا کولی ریزههای نقرهای را تماشا کنیم که در برکههای پشت آببند میلولیدند. هر دو مدتی پابرهنه بودیم. آب سرد دور مچهامان لپر میزد و خاکهشنِ ته رود عین ابرهای پنبهای رؤیایی روی پاهامان مینشست. من هفده ساله بودم و تو یک سال کوچکتر. دوتایی آنجا تنگ هم، بر کرانه رود دنیایی بینام نشسته بودیم».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.