نگاهی به ساختار شبکهای پیشفرم و فرم
به مناسبت نمایش نقاشیهای وحید محمدی در گالری بنیاد لاجوردی
مشغول نگاهکردن آثار وحید محمدی در گالری لاجوردی بودم که یک گروه سهنفره به من نزدیک شدند. یکی از آنها پرسید: «آقا، شما که به این کارها خیره شدهاید چه میبینید در آنها؟».


به گزارش گروه رسانهای شرق،
فاروق مظلومی
مشغول نگاهکردن آثار وحید محمدی در گالری لاجوردی بودم که یک گروه سهنفره به من نزدیک شدند. یکی از آنها پرسید: «آقا، شما که به این کارها خیره شدهاید چه میبینید در آنها؟». گفتم هیچچیز. پرسید در مورد چه چیزی هستند؟ گفتم در مورد چیزی هستند که ما نمیدانیم چیست. خندید. گفتم بله خندهدار است. بعد ادامه دادم این نقاش اگر اسب هم میکشید باز در مورد اسب هم نبود. نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداختند و رفتند. خیلی چیزها هستند که ما نمیتوانیم آنها را بفهمیم، بلکه چیزی وجود دارد که حسش میکنیم.
هنر مصرفکننده فضا و تجربههای قبلی نیست، بلکه مولد یک فضا و تجربه جدید است.
اغلب تابلوهایی که به اسم نقاشی نمایش داده میشوند مصرفکننده ذهنیات ما و تولیدکنندههایشان هستند این ذهنیت میتواند خاطرات، علاقهمندیها، تخیلات و... باشد.
وحید محمدی میگوید کارش را با یک ذهنیت شخصی شروع کرده است ولی در ادامه کار، دست و چشمش عنان کار را از ذهنش ربودهاند. اگر کسی ذات هنری داشته باشد نمیتواند کار غیرهنری بکند. به عبارت دیگر دست خودش نیست. محمدی میگوید وارد یک بازی میشوم که همه چیز در اختیار من نیست و من این بازی را دوست دارم. میروم جلوتر تا ببینم از این بازی چه چیزی درمیآید.
وقتی محمدی از منظره و خط افق و تجربهاش از خط افقهای ناموازی با همدیگر که فقط با تغییر وضعیت دید ناظر اتفاق میافتد، حرف میزند موضوع برایم مهمتر میشود وضعیت راسیونال (نسبتمند) شهری برای ناظرهای یک خیابان، خطوط افقی موازی و گاهی با ارتفاعهای مختلف میسازد اما خط افق ناظری که سرش را کج میکند با خطوط افقی دیگران متقاطع خواهد شد.
اینجا هم وحید محمدی از ذهنیات از پیش تعیین شده خارج میشود و خط افقی خودش را در نظر میگیرد. میگوید نمیخواهم ناظر بیرونی باشم. پس خودش را در بازی میاندازد و از تجربه ساختارهای جدید نمیترسد. این ساختارها میتوانند مجموعهای از ابزار و مواد و مکانهای کارش باشند. از درخشندگی رنگ و روغن که چگونه لایه اول فضا را در چشم بیننده میسازد، آگاه است اما این آگاهی ذهنی را با دستش به بازی میگیرد که از آن خودسازی کند
ما میتوانیم آگاهیهای ذهنی افراد دیگر را با خواندن، معاشرت و نظام دانشگاهی به دست بیاوریم یعنی قبل از رسیدن به 80سالگی، ذهنیات قابل انتقال (با زبان) یک نقاش 80ساله را صاحب شویم اما آیا تجربه دست و چشم آن نقاش را میتوانیم داشته باشیم. هرگز. و اگر به 80سالگی هم برسیم تجربه دست و چشم خودمان را خواهیم داشت.
محمدی با پشت سر گذاشتن ذهنیات آکادمیک و بیرونی خودش به دست و چشمش اجازه زیست و تجربه در نقاشی را میدهد. حتی وقتی میخواهد با یک نظام و روایت از پیش تعیینشده کارش را با رواننویس روی مقوا شروع کند، اعتراف میکند که برای او هم هر فرمی، پیشفرم، فرمهای بعد از خود میشد که از هیچ ذهنیتی غیر از خودشان تأثیر نمیگرفتند. هیچ خط روایی فرمهای این نقاش را به هم متصل نمیکند؛ چراکه روایت یک عامل بیرون از نقاشی است و او هر نظارت بیرونی را رد میکند. تسلسل پیشفرم به فرم بعدی میتواند تا ابد ادامه پیدا کند از این رو همه تابلوهای نقاشی ابتدا و پایان ندارند چون شاید مثلا فرم دهم، نقاش را وا دارد تا به فرم اول دست بزند و تغییرش دهد این رابطه شبکهای غیرخطی بین فرمها، وجود نظام و ساختار قابل پیشبینی را رد میکند.
در کارهای این نقاش بخش قابل رؤیت که از همان بخش مادی یعنی بوم و رنگ و... تأمین میشود در خدمت بخش غیرقابل رؤیت است، از این رو تشابه دیداری این آثار با کارهای سابق خودش و دیگران اهمیتی ندارد و حس متفاوت هر کار حتی با کار مشابه کنار خودش مهم است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.