نگاهی به کتاب «گلولههای واشینگتن» نوشته ویجی پراشاد
قدرت امپریالیسم و تخیل انقلابی
ویجی پراشاد، تاریخنگار و روزنامهنگار هندی، در کتابی که با عنوان «گلولههای واشینگتن» با ترجمه روژان مظفری به فارسی منتشر شده، با بررسی نمونههایی متعدد نشان داده که روایت رسمی چگونه با جعل تاریخ، تصویری یکدست و تحریفشده به دست میدهد و حتی به دستکاری گذشته میپردازد.


پیام حیدرقزوینی
ویجی پراشاد، تاریخنگار و روزنامهنگار هندی، در کتابی که با عنوان «گلولههای واشینگتن» با ترجمه روژان مظفری به فارسی منتشر شده، با بررسی نمونههایی متعدد نشان داده که روایت رسمی چگونه با جعل تاریخ، تصویری یکدست و تحریفشده به دست میدهد و حتی به دستکاری گذشته میپردازد. نکته قابل توجه مطالعه او این است که بخش قابل توجهی از استدلالهای او در این کتاب مبتنی بر اسنادی است که دولتها و سازمانهای غربی منتشر کردهاند و او مبتنی بر همین اسناد گزارشی تحقیقی پیرامون امپریالیسم به دست داده است.
کتاب با بررسی حجم گستردهای از اسناد دولت آمریکا و اسناد دولتهای متحد و سازمانهای چندجانبه آن و همچنین مطالعات متأخر پژوهشگران مختلف، نشان داده که امپریالیسم چگونه چهره جهان را تغییر میدهد و در چه سازوکاری روایتی برای خود میسازد و روایتهای دیگر را سرکوب میکند و پس میزند.
ویجی پراشاد کتابها و اسنادی را مورد بررسی قرار داده که بخشی از آنها به اقدامات آژانس اطلاعات مرکزی دولت آمریکا و کودتاهای آن مربوط است. بررسی او نشان میدهد که از کودتای 32 در ایران به اینسو، هرچند سال یک بار کودتاهایی در چندین کشور رخ دادهاند که در همه آنها ردی از دولت آمریکا و متحدانش دیده میشود.
کتاب همچنین اشارهای به گزارشهای صندوق بینالمللی پول دارد و میگوید این گزارشها نشاندهنده موانعی هستند که بر سر راه کشورهایی قرار گرفتند که میخواستند از فقر و نابرابری خارج شوند. او براساس اسناد و مدارک دولتی به بررسی جنگهای قدیمی و جنگهای جدید پرداخته و نشان داده که این جنگها چگونه باعث بیثباتی کشورها به نفع قدرتمندان و ثروتمندان شدهاند؛ برای مثال او درباره کشوری کوچک چون گواتمالا و کودتای سیا در سال 1954 در این کشور میپرسد که چرا آمریکا این کشور کوچک را ویران کرد و پاسخ را در جنبشی چپ جستوجو میکند که برای انتخاب یک سیاستمدار دموکراتیک یعنی ژاکوب اربنز مبارزه کرد و او کسی بود که تصمیم داشت برنامه اصلاحات ارضی میانهروانهای را پیش ببرد: «چنین پروژهای تهدیدی بود برای مالکیت زمینهای در تصرف شرکت یونایتد فروت؛ شرکتی آمریکایی که گواتمالا را خفه کرد. سیا دست به کار شد. این سازمان با سرهنگ بازنشسته کارلوس کاستیلو آرماس تماس گرفت و هزینه فرماندهان را پرداخت، کارهای خرابکارانه کرد و بعد اربنز را در کاخ ریاستجمهوری دستگیر و به تبعید فرستاد. سپس کاستیلو آرماس گواتمالا را زیر یوغ یک حکومت وحشت قرار داد».
روایتی که پراشاد در کتابش ارائه کرده بهخصوص در کشورهای خاورمیانه و آمریکای لاتین آشناست. او نشان میدهد که در این کشورها هربار که مردم و نمایندگانشان کوشیدند راه عادلانهای برای حرکت به جلو ایجاد کنند، با مخالفت طبقات مسلط خود ناکام مانده و تحت فشار نیروهای غربی قرار گرفتند و آنچه باقی ماند منظریهای بود از ویرانی. او به درستی میگوید تحقیر گذشته استعماری قدیمی اینک به تحقیر دوران مدرن برگردانده شده است. مردمی که با عنوان کشورهای جهان سوم نامیده میشوند، هیچگاه اجازه نداشتهاند همزمان با همنوعشان در غرب زندگی کنند. آنها مجبور به زندگی در دوران قبلتر، با فرصت و کرامت اجتماعی کمتر بودند. میتوان به چهرههایی اشاره کرد که نهتنها از قدرت کنار زده شدهاند، بلکه «تیغ سرد اعدام» را هم تجربه کردند: پاتریس لومومبا در کنگو، مهدی بن بارکای مراکشی، چهگوارا در بولیوی، توما سانکارا در بورکینافاسو و... .
ویجی پراشاد در مطالعهاش تصویری جاندار و عینی از امپریالیسم ارائه کرده است. تصویری ملموس که میپرسد چرا بیست و دو مرد ثروتمند جهان از همه زنان آفریقا ثروت بیشتری دارند یا چرا یک درصد از ثروتمندترینها بیش از دو برابر 9/6 میلیارد نفر ثروت دارند. او میگوید امپریالیسم قدرتمند است و سعی میکند مردم را برای به حداکثر رساندن منابع، نیروی کار و ثروت به انقیاد خود درآورد.
امپریالیسم در هر زمان و مکانی به شیوهای خاص عمل کرده اما همه این شیوهها به ایجاد ارعاب و اختلاف بین مردم دامن زده است. با این همه همچنان میتوان امید به جهانی دیگر داشت و به همین دلیل است که پراشاد میگوید برخلاف انتظار مردم همچنان آرزوی بدیلها را در سر میپرورانند، سازماندهی میکنند و میکوشند به دنیای جدیدی دست پیدا کنند. همه اینها با وجود احتمال شکست صورت میگیرد. در واقع تاریخ مبارزات مردمی بر ضد سرمایهداری و امپریالیسم تاریخی پر از شکست است، اما پراشاد میگوید بدون خطر شکست، نمیتوان ثمره پیروزی را چشید.
بخشی خواندنی از کتاب «گلولههای واشینگتن» جایی است که به ایران پرداخته است. کتاب میگوید کودتاهای صورتگرفته ایالات متحده علیه ایران و گواتمالا زمانی رخ داد که بلوک جهان سوم بهطورکامل تأسیس نشده بود. او مروری بر کنفرانس باندونگ و سپس تلاش برای بهدستآوردن استقلال کشورهای جهان سوم میکند. او به انقلابهایی نظیر کوبا اشاره میکند و حکومت آلنده را نیز بررسی میکند. او از ترفند «انزوای دیپلماتیک» یاد کرده و میگوید حکومتی که در مقابل امپریالیسم و کنار مردمش میایستد، باید پیش از آنکه تانکها از پادگانها خارج شوند تا جنگ یا کودتا به راه بیندازند، باید منزوی و تکافتاده جلوه داده شود و این انزوا باید به عنوان فرایندی طبیعی نمایانده شود: «این دولت دیگر یک دولت نیست، بلکه یک رژیم است؛ یعنی دیگر یک حکومت دموکراتیک نیست، بلکه یک رژیم خودکامه است». پراشاد با اشاره به آلنده، میگوید هیچکس مخالف این نبود که آلنده در انتخابات ریاستجمهوری 1970 شیلی در یک رأیگیری عادلانه پیروز شود. الیگارشی شیلی و دولت آمریکا، پس از اینکه سوسیالیستها در دهه 1960 قدرت یافتند، تلاش کردند تا دموکراسی شیلی را تضعیف کنند. سیا برنامهای را برای تحریک رسانههای جمعی شیلی اجرا کرد و این موضوع را پیش کشید که شوروی –که هیچ خرید واقعی در شیلی نداشت- قصد دارد دموکراسی شیلی را تضعیف کند. هنگامی که این امر شکست خورد و به نظر میرسید که سوسیالیستها در انتخابات ریاستجمهوری 1970 پیروز خواهند شد، سیا تلاش کرد اختلاف ایجاد کند، آرای سوسیالیستها را پخش و پیروزی راست افراطی را تضمین کند. آلنده اما در انتخابات پیروز شد و سپس برنامههای دیگری به جریان افتادند: «در 9 سپتامبر همان سال، سه سال قبل از کودتای واقعی، سیا با ارتش شیلی درباره یک کودتای نظامی گفتوگو کرد. ژنرال رنه اشنایدر علاقهای به کودتا نداشت زیرا معتقد بود قانون اساسی 1925 باید رعایت شود. روبرتو ویو، ژنرال بازنشسته ارتش که مشتاق کودتا بود و مرتبا با سیا ملاقات میکرد، ژنرال اشنایدر را ربود و کشت. این مسئله ارتش را شوکه کرد. این سیا، جناح راست ارتش و الیگارشی شیلی بودند که کوشیدند دموکراسی را تضعیف کنند. اینها کسانی بودند که باید منزوی میشدند».
ویجی پراشاد در بخش پایانی کتاب «گلولههای واشینگتن» به قدرت مردم و زندگی اشاره میکند. او میگوید بیدلیل نیست که منطقهای چون آمریکای لاتین صدها شاعر بزرگ را به عرصه آورده که اغلبشان چپگرا و بسیاری از آنها مبارزان جنبشهای مختلف بودهاند: «آنها برای گسترش تخیل ما، جسارت در مبارزه و تاباندن نور به آینده ضروری هستند». کتاب به اتو رنه کاستیلو به عنوان یکی از صداهای برجسته گواتمالا اشاره میکند. کاستیلو دفترهایش را با خود به جنگلهای گواتمالا برد، جایی که سلاح برداشت و به نیروهای مسلح شورشی پیوست. او به قدرت مردم برای غلبه بر جنگهای ضد انقلابی باور داشت و در شعری نوشته بود:
«زیباترین چیز
برای کسانی که تمام عمر جنگیدهاند
رسیدن به آخر و گفتن این است:
ما به مردم و زندگی ایمان داشتیم
و زندگی و مردم
هرگز ما را ناامید نکردند».