|

چشم‌انداز توازن قدرت در خاورمیانه

مأموریت پیچیده ترامپ در منطقه

سفر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به کشورهای عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی که از روز گذشته و با سفر به ریاض آغاز شده، یکی از مهم‌ترین تحرکات دیپلماتیک در منطقه خلیج فارس در سال جاری به شمار می‌رود. این سفر که در بستری از تحولات پیچیده منطقه‌ای و جهانی انجام می‌شود، نه‌تنها نشان‌دهنده تلاش ایالات متحده برای بازسازی و تحکیم روابط با متحدان سنتی خود در خاورمیانه، بلکه بیانگر اهدافی چندلایه از‌جمله تقویت ائتلاف‌های ژئوپلیتیکی، پیگیری منافع اقتصادی و مدیریت بحران‌های منطقه‌ای است.

مأموریت  پیچیده ترامپ  در منطقه

هدی یوسفی: سفر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به کشورهای عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی که از روز گذشته و با سفر به ریاض آغاز شده، یکی از مهم‌ترین تحرکات دیپلماتیک در منطقه خلیج فارس در سال جاری به شمار می‌رود. این سفر که در بستری از تحولات پیچیده منطقه‌ای و جهانی انجام می‌شود، نه‌تنها نشان‌دهنده تلاش ایالات متحده برای بازسازی و تحکیم روابط با متحدان سنتی خود در خاورمیانه، بلکه بیانگر اهدافی چندلایه از‌جمله تقویت ائتلاف‌های ژئوپلیتیکی، پیگیری منافع اقتصادی و مدیریت بحران‌های منطقه‌ای است.

 

در شرایطی که منطقه خلیج فارس همچنان به‌‌عنوان یکی از کانون‌های اصلی رقابت‌های بین‌المللی و تقابل قدرت‌های جهانی شناخته می‌شود، این سفر می‌تواند پیامدهای قابل‌ توجهی برای توازن قدرت در خاورمیانه و حتی فراتر از آن داشته باشد. حضور ترامپ در این سه کشور‌ که هر ‌یک نقش متفاوتی در معادلات منطقه‌ای ایفا می‌کنند، نشان از عزم واشنگتن برای بازتعریف جایگاه خود در این منطقه راهبردی دارد.

 

اهمیت استراتژیک سفر: بازسازی اعتماد و تقویت محورهای همکاری

 

سفر ترامپ به کشورهای حوزه خلیج فارس زمانی انجام می‌شود که ایالات متحده‌ پس از دوره‌ای سردرگمی در سیاست خارجی خود در خاورمیانه، به دنبال ترمیم روابط با متحدان سنتی‌اش است. این سفر را می‌توان تلاشی برای بازگرداندن اعتماد میان واشنگتن و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دانست؛ به‌ویژه پس از تنش‌هایی که در سال‌های اخیر بر سر مسائلی نظیر توافق هسته‌ای با ایران و کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه ایجاد شده بود. از منظر ژئوپلیتیکی، منطقه خلیج فارس همچنان یکی از مهم‌ترین حوزه‌های نفوذ آمریکا محسوب می‌شود؛

 

جایی‌که منافع انرژی، امنیت دریایی و مقابله با نفوذ رقبا نظیر چین و روسیه در اولویت قرار دارد. در این میان، عربستان سعودی به‌‌عنوان بزرگ‌ترین شریک منطقه‌ای آمریکا، قطر به‌‌عنوان میانجیگر کلیدی در بحران‌های بین‌المللی و امارات متحده عربی به‌عنوان هاب اقتصادی و فناوری، هر ‌یک جایگاه ویژه‌ای در استراتژی کلان ایالات متحده دارند. از سوی دیگر، این سفر برای ترامپ فرصتی است تا بار دیگر خود را به‌عنوان یک بازیگر اصلی در صحنه سیاست بین‌الملل معرفی کند. او که در دوره ریاست‌جمهوری پیشین خود تأکید ویژه‌ای بر تقویت روابط با کشورهای خلیج فارس داشت، اکنون نیز به دنبال بازآفرینی این تصویر است. منافع اقتصادی نیز نقش بسزایی در این سفر ایفا می‌کنند؛

 

قراردادهای تسلیحاتی و سرمایه‌گذاری‌های کلان از‌جمله محورهای کلیدی هستند که می‌توانند پیوندهای اقتصادی میان آمریکا و این کشورها را بیش از پیش مستحکم کنند. برای مثال، اعلام موافقت آمریکا با فروش هشت پهپاد M-9 Predator B به ارزش دو میلیارد دلار به قطر پیش از این سفر و همچنین پیشنهاد بسته‌ای از معاملات تسلیحاتی به ارزش بیش از صد میلیارد دلار به عربستان سعودی در جریان دیدارهای ریاض، نشان‌دهنده ابعاد گسترده اقتصادی این تعاملات است. این اقدامات نه‌تنها به تقویت توان نظامی متحدان آمریکا کمک می‌کند، بلکه چرخه اقتصادی داخلی ایالات متحده را نیز از طریق ایجاد اشتغال و تقویت صنایع دفاعی پویا می‌کند. در مجموع، این سفر را می‌توان تلاشی چندوجهی برای بازسازی محورهای همکاری و ایجاد یک بلوک متحد در برابر چالش‌های مشترک منطقه‌ای و جهانی تفسیر کرد.

 

پرونده‌های کلیدی در دستور کار

 

یکی از مهم‌ترین محورهای این سفر، بررسی پرونده‌های حساس منطقه‌ای است که تأثیرات گسترده‌ای بر ثبات خاورمیانه و حتی معادلات جهانی دارند. در صدر این مسائل، موضوع عادی‌سازی روابط میان کشورهای عربی و اسرائیل قرار دارد که تحت عنوان توافق ابراهیم از زمان دولت اول ترامپ به یکی از اولویت‌های سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است. ترامپ که خود را معمار اصلی این توافق می‌داند، به دنبال فعال‌سازی مجدد آن و به‌ویژه تشویق عربستان سعودی برای پیوستن به این روند است. با‌این‌حال، این هدف با چالش‌هایی جدی مواجه است؛

 

از‌جمله مسئله فلسطین که همچنان به‌‌عنوان یک پیش‌شرط اساسی برای هرگونه توافق از سوی عربستان مطرح می‌شود. در این راستا، احتمالا ترامپ تلاش‌هایی در راستای میانجیگری برای برقراری آتش‌بس در غزه انجام خواهد داد؛ زیرا این امر را پیش‌نیاز تحقق کامل توافق ابراهیم می‌داند.

 

پرونده ایران نیز از دیگر موضوعات محوری این سفر خواهد بود. با توجه به هم‌زمانی مذاکرات ایران و آمریکا در کنار تأکید بر نقش واسطه‌گری کشورهای خلیج فارس، انتظار می‌رود‌ بحث‌هایی در مورد محدودسازی برنامه هسته‌ای و موشکی ایران نیز مطرح شود و کشورهای منطقه‌ از آمریکا تضمین‌هایی برای مهار نفوذ منطقه‌ای ایران و پیشرفت‌های نظامی آن طلب کنند. علاوه بر این، ادعای اخیر ترامپ مبنی بر تغییر نام خلیج فارس‌ نیز ممکن است در حاشیه این سفر مطرح شود.

 

بااین‌حال، چنین اظهاراتی فاقد سندیت و پشتوانه حقوقی بوده و بیش از آنکه یک سیاست رسمی تلقی شوند، به‌عنوان ابزاری برای جلب توجه افکار عمومی کشورهای عربی به نظر می‌رسند. این‌گونه موضع‌گیری‌ها که فاقد عمق استراتژیک هستند، بعید است تأثیری بر معادلات واقعی منطقه داشته باشند. در کنار این مسائل، بحران اوکراین نیز ممکن است به‌‌عنوان یکی از موضوعات مورد بحث مطرح شود. با توجه به نقش میانجیگرایانه‌ای که عربستان سعودی و قطر در برخی بحران‌های بین‌المللی ایفا کرده‌اند، ترامپ احتمالا تلاش خواهد کرد از پتانسیل این کشورها برای تسهیل گفت‌وگو میان روسیه و اوکراین بهره ببرد.

 

این اقدام می‌تواند جایگاه کشورهای خلیج فارس را به‌‌عنوان بازیگرانی تأثیرگذار در مسائل جهانی تقویت کند. همچنین، مسائل اقتصادی از دیگر محورهای کلیدی این سفر هستند. در مجمع جهانی اقتصادی داووس، آمریکا خواستار سرمایه‌گذاری یک تریلیون دلاری عربستان در خاک خود شده بود که ریاض، بدون تأیید این رقم، از سرمایه‌گذاری ۶۰۰ میلیارد دلاری سخن گفت. امارات نیز در دیدار شیخ طحنون بن‌زاید، معاون حاکم ابوظبی، با ترامپ در کاخ سفید، از برنامه سرمایه‌گذاری ۱.۴ تریلیون دلاری در حوزه‌های هوش مصنوعی و انرژی طی یک دهه خبر داد. این ارقام نشان‌دهنده عمق روابط اقتصادی میان آمریکا و کشورهای خلیج فارس و همچنین اهمیت این منطقه به‌عنوان یک شریک اقتصادی برای واشنگتن است.

 

چشم‌انداز پرچالش اما امیدوارکننده

 

سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی نقطه عطفی در روابط ایالات متحده با کشورهای خلیج فارس محسوب شده و نشان‌دهنده عزم واشنگتن برای بازپس‌گیری جایگاه خود در خاورمیانه است. بااین‌حال، تحقق اهداف این سفر با موانع متعددی مواجه است. از یک سو، پرونده‌های پیچیده‌ای نظیر عادی‌سازی روابط با اسرائیل و مدیریت بحران فلسطین‌ نیازمند اجماع و هماهنگی گسترده‌ای هستند که دستیابی به آن در کوتاه‌مدت دشوار به نظر می‌رسد. از سوی دیگر، موضوع ایران و رقابت‌های منطقه‌ای همچنان به‌‌عنوان یک چالش اساسی پیش‌‌روی این کشورها و ایالات متحده قرار دارد. هرچند نقش میانجیگرایانه کشورهایی مانند قطر می‌تواند به کاهش تنش‌ها کمک کند، اما تضمین‌های امنیتی و راهبردی مورد نظر کشورهای خلیج فارس از آمریکا نیازمند تعهدات بلندمدتی است که ممکن است با سیاست‌های داخلی واشنگتن همخوانی نداشته باشد.

 

در حوزه اقتصادی، چشم‌انداز این سفر بسیار امیدوارکننده به نظر می‌رسد. قراردادهای تسلیحاتی کلان و سرمایه‌گذاری‌های عظیم در حوزه‌های فناوری و انرژی می‌توانند روابط اقتصادی میان طرفین را به سطح جدیدی ارتقا دهند. این امر نه‌تنها برای اقتصاد آمریکا، بلکه برای کشورهای خلیج فارس‌ که به‌ دنبال تنوع‌بخشی به منابع درآمدی خود هستند، از اهمیت بالایی برخوردار است.

 

در کوتاه‌مدت‌ انتظار می‌رود‌ این سفر دستاوردهای ملموسی در حوزه اقتصادی و نظامی به همراه داشته باشد، اما تأثیرات بلندمدت آن به نحوه مدیریت چالش‌های منطقه‌ای و تعامل با سایر بازیگران بین‌المللی بستگی خواهد داشت. به نظر می‌رسد‌ خلیج فارس همچنان در مرکز توجه سیاست خارجی آمریکا باقی خواهد ماند، اما مسیر پیش‌رو پر از پیچیدگی‌ها و ابهاماتی است که فقط زمان می‌تواند پاسخ آنها را روشن کند.