|

آخرین بازمانده‌ها

در این فکر بودم که چرا تقریبا همه خبرهای محیط‌زیستی ما ناگوارند. چرا شمار خبرهای مربوط به مرگ‌ومیر حیات‌ وحش کشورمان برخلاف شمار خود آنها رو به افزایش است.

در این فکر بودم که چرا تقریبا همه خبرهای محیط‌زیستی ما ناگوارند. چرا شمار خبرهای مربوط به مرگ‌ومیر حیات‌ وحش کشورمان برخلاف شمار خود آنها رو به افزایش است. چرا این همه خبر بد از برخورد جانوران با خودروها در جاده‌های کشور، شیوع بیماری‌های واگیر در جانوران وحشی، تلف‌شدن آنها بر اثر کمبود غذا و خشک‌سالی یا روی‌آوردن آنها به رژیم زباله‌خوری و مانند اینها منتشر می‌شود؟ چرا اعداد و ارقامی که گاه‌وبی‌گاه درباره کاهش تنوع زیستی سرزمین‌مان به‌‌ صورت رسمی یا غیررسمی منتشر می‌‌شوند، داستانی می‌سازند پر آب چشم؟ باری، در این فکر‌ها غوطه‌ور بودم که ناگهان در یکی از محیط‌های مجازی چشمم به چهره جذاب، زیبا و دلربای بچه‌ یوزپلنگی افتاد که به من خیره بود. هرچند تلاش کردم آن‌چنان‌که در درس‌های رفتارشناسی آموخته بودم، از انسان‌انگاری چهره او خودداری کنم و نگاه او را با نگاه‌های عمیق و معنی‌دار کودک آدمی مقایسه نکنم؛ اما مسیرها و شبکه‌های عصبی وراثتی‌ام ناخودآگاه تصویر کودکی را در مغزم ترسیم کردند که ملتمسانه کمک می‌خواهد. در زیر آن تصویر نوشته شده بود که این بچه‌ یوزپلنگ فرزند ایران است و پیروز نام دارد؛ اما من باور نکردم و در پی آن، حدس زدم که اکنون بسیاری از مردم با مشاهده این تصویر به وجد خواهند آمد و آن را نادره تصویر زیبا و امیدبخش از حیات وحش کشورمان به شمار خواهند آورد و خبر آن را برای یکدیگر خواهند فرستاد. یوزپلنگ اما گونه‌ای زیبا، جذاب، گیرا و نمادین است که به همین علت محبوبیت بسیار زیادی در طول تاریخ داشته و تا حد انقراض مورد بهره‌برداری آدمی قرار گرفته است. اگرچه نام پلنگ بر خود دارد؛ اما برای آدمی بی‌آزار است و مانند سگ به خدمت درمی‌آید. زمانی در گذشته‌های دور این گربه‌سان زیبا به فراوانی در سه قاره جهان یافت می‌شد؛ اما آن در گذر زمان به‌سرعت از محدوده قلمرو خود عقب نشست و در بسیاری از مناطق منقرض و ناپدید شد. یوزپلنگ به علل متعدد ازجمله محبوبیت نزد شاهان و اشراف به‌عنوان حیوانی خانگی و شکاری، رشد جمعیت انسان، دخالت‌های بی‌حساب او در طبیعت، قاچاق غیرقانونی، به‌ویژه از دست رفتن زیستگاه آن، با آینده‌ای تیره روبه‌رو شد. اما یکی از مهم‌ترین نقاط ضعفی که این‌گونه از جانداران را تهدید می‌کند، گذر‌کردن اجداد دور آنها از چیزی به نام «تنگنای ژنتیک» است؛ یعنی در گذشته‌های دور نیز یک بار دیگر یوزپلنگ رو به انقراض رفته بوده است که دو یا چند یوزپلنگ باقی‌مانده با هم آمیزش کرده و جمعیت‌های یوزپلنگ‌های امروزی را به وجود آورده‌اند. به بیان دیگر، می‌گویند یوزپلنگ‌های امروزی از لحاظ ژنی آن‌قدر به هم نزدیک‌اند که می‌توان حتی اعضای بدن یکی را به دیگری پیوند زد، بدون آنکه واکنش ایمنی در فرد گیرنده اندام پدید آید و این «یکسانی ژنی» که خلاف «تنوع ژنی» است، نقطه ضعفی در ادامه حیات جمعیت‌ها به شمار می‌رود؛ بنابراین از بین رفتن تنوع ژنتیک نیز یکی دیگر از ضعف‌های درونی جمعیت یوزپلنگ‌ها است.

‌بی‌گمان تلاش‌های متخصصان کشورمان در احیای این جانور شایسته تقدیر و ارزشمند است. در‌این‌باره خبرها و گزارش‌هایی منتشر شده که بسیاری از ما آنها را خوانده‌ایم و دنبال می‌کنیم؛ بنابراین در اینجا نمی‌خواهم آنها را تکرار کنم؛ بلکه می‌خواهم بنویسم که در کشورهای دیگر هم کوشش‌هایی برای تکثیر یوزپلنگ (آفریقایی) در اسارت در جریان بوده است و در این مورد، به یک مثال مختصر از این تلاش‌ها در آمریکای شمالی بسنده می‌کنم. ‌از سال ۱۹۵۶ یوزپلنگ آفریقایی در آمریکای شمالی در اسارات پرورش داده می‌شود. در این مدت جمعیت این جانور به حدود ۲۰۰ یوزپلنگ افزایش یافته است که همگی در اسارت متولد شده‌اند. هرچند روند رو به رشد این جمعیت همواره یکنواخت نبوده است؛ بلکه مثلا از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶ نرخ زادوولد آنها پنج درصد کاهش یافت که عمدتا به علت کاهش تعداد ماده‌ها در جمعیت بوده است.

مهم‌تر از همه، این است که مرگ‌ومیر نوزادان یوزپلنگ نسبت به دیگر گونه‌های پرورش‌یافته در با‌غ‌ وحش‌ها بالا (در حدود ۳۶.۷ درصد) بوده است، شاید به علت همان یکسانی ژنتیکی که گفتم. ترکیبی از باروری کم و مرگ‌ومیر بالای نوزادان سبب شده‌ است جمعیت یوزپلنگ در اسارت در آمریکای شمالی هنوز به جمعیتی «خودپایدار» تبدیل نشود و از لحاظ نظری «جمعیت زنده» به شمار نمی‌رود؛ یعنی این جمعیت هنوز جمعیتی معمولی نیست که بتواند در طبیعت دوام بیاورد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها