زلزله ارمنستان؛ شش روز تعیینکننده
«ما برای چنین چیزی آماده نبودیم». این جمله، پس از زلزله اسپیتاک (ارمنستان)، از زبان یکی از مقامات شوروی شنیده شد؛ جملهای که اگر زمین نلرزیده بود، شاید هرگز گفته نمیشد. ۳۷ سال پیش در چنین روزهایی (دسامبر ۱۹۸۸)، ساعت ۱۱:۴۱ صبح، زلزلهای با بزرگی حدود ۶.۸ ریشتر شمال ارمنستان را لرزاند.
روزبه کردونی
«ما برای چنین چیزی آماده نبودیم». این جمله، پس از زلزله اسپیتاک (ارمنستان)، از زبان یکی از مقامات شوروی شنیده شد؛ جملهای که اگر زمین نلرزیده بود، شاید هرگز گفته نمیشد. ۳۷ سال پیش در چنین روزهایی (دسامبر ۱۹۸۸)، ساعت ۱۱:۴۱ صبح، زلزلهای با بزرگی حدود ۶.۸ ریشتر شمال ارمنستان را لرزاند. در کمتر از ۲۰ ثانیه، شهرها و دهکدهها ویران شدند، بیش از ۲۵ هزار نفر جان باختند، حدود ۱۳۰ هزار نفر زخمی و نزدیک به نیممیلیون نفر بیخانمان شدند. ساختمانهایی که باید پناه میبودند، فروریختند، بیمارستانها از کار افتادند و سرمای زمستان، نجاتیافتگان را در محاصره گرفت. خیلی زود روشن شد که بخش بزرگی از تلفات، نه حاصل قدرت زلزله، بلکه محصول فساد در ساختوساز، استانداردهای صوری و نظارت نمایشی بوده است. اما آنچه واقعا لرزید، فقط زمین نبود؛ تصویر توانایی و اقتدار دستگاه حکمرانی شوروی بود.
ساختمانهایی که باید پناهگاه میبودند، فروریختند؛ بیمارستانهایی که باید درمان میدادند، خود به قربانی بدل شدند. این فاجعه نشان داد که نهتنها ساختوساز ضعیف و استانداردهای سست دلیل تلفات بود، بلکه فقدان هماهنگی نهادی و فقدان آمادگی ساختاری، عمق آسیب را دوچندان کرد. وزیر بهداشت شوروی که برای درخواست کمک به خارج اعزام شد، گفت این فاجعه «چیزی شبیه جنگ جهانی» است. همین اعتراف نشان میداد نظامی که دههها از اقتدار و خودکفایی سخن گفته بود، در برابر یک بحران طبیعی از انجام ابتداییترین وظایف ناتوان مانده است. کمکرسانی ناهماهنگ بود، نهادها سردرگم بودند و هیچ سازوکار مؤثری برای بسیج سریع وجود نداشت.
در شش روز نخست پس از زلزله، آنچه چهار سال پروسترویکا نتوانسته بود عیان کند، با خشونت تمام آشکار شد: بحران حکمرانی. تلویزیون شوروی، که عادت داشت روایت را کنترل کند، اینبار از مهار واقعیت بازماند. تصاویر دهکدههایی که دیگر وجود نداشتند، بیمارستانهای ناتوان و مردمی که بدون چادر، دارو و غذا در سرما رها شده بودند، از صفحهها عبور کرد. نمایش رنج ممکن بود، اما نمایش کارآمدی نه. اصرار اولیه حکومت بر بینیازی از کمک خارجی -بیش از آنکه تصمیمی فنی باشد- ژستی نمایشی بود که خیلی زود فروریخت. میخائیل گورباچف که در مارس ۱۹۸۵ با وعده نوسازی و شفافیت به قدرت رسیده بود، در میانه بحران مقامات و رسانهها را به حقیقتگویی تشویق کرد. این دعوت، ناخواسته، به نقطه بیبازگشت بدل شد، زیرا وقتی حقیقت درباره زلزله گفته شد، راه برای گفتن حقیقت درباره همه چیز باز شد: درباره فساد ساختاری، ناکارآمدی مزمن و شکاف عمیق میان روایت رسمی و زندگی واقعی. در شش روز، افکار عمومی شوروی بیش از چهار سال اصلاحات رسمی تغییر کرد. زلزله اسپیتاک شوروی را نابود نکرد؛ آن را لو داد. بحرانها دولتها را ساقط نمیکنند؛ ناتوانی در حقیقتگویی و هماهنگی نهادی این کار را میکند. تجربه اسپیتاک نشان میدهد تأخیر در گفتن واقعیت، واگذاری روایت به خشم و بیاعتمادی است. به عبارت دیگر در عرصه حکمرانی، صداقت و شفافیت فقط فضیلت اخلاقی صرف نیست؛ بلکه ابزار حفظ سرمایه اجتماعی است. واقعیت این است که اقتدار بدون کارآمدی، پیش از آنکه فروبریزد، بیاعتبار میشود و وقتی باور از دست رفت، هیچ امپراتوری همان امپراتوری سابق نخواهد بود.
زلزله ارمنستان؛ درس سیاستی برای همه دولتها
دولتها ممکن است با تنوعی از بحرانهای همزمان -از اقتصاد و معیشت تا آب، محیط زیست، نابرابری اجتماعی و فرسایش اعتماد عمومی- روبهرو باشند. تجربه زلزله ارمنستان یادآور میشود که در چنین وضعیتی، بحرانها جدا از هم عمل نمیکنند، بر هم انباشته میشوند و اگر بهدرستی مدیریت نشوند، به بحران مضاعف بدل میشوند. مهمترین درس این است که دولتها نه با خود بحرانها، بلکه با تأخیر در حقیقتگویی، ناهماهنگی نهادی و پناهبردن به روایتهای توجیهی فرسوده میشوند. شفافیت سریع و پیشدستانه، تقسیم روشن مسئولیتها و ترجیح کارآمدی عملی بر ژستهای سیاسی، نه توصیه اخلاقی، بلکه شرط حفظ سرمایه اجتماعی است. مردم زمانی اعتماد میکنند که ببینند دولت، پیش از توجیه و انکار، واقعیت بحرانها را میبیند، میپذیرد و بلد است مسائل و چالشها را حل کند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.