تهران؛ قلهای بیارتفاع
سرزمینی حاصلخیز و محصور در آبادیهای سرسبز و کوههای سر به فلک کشیده و پوشیده از برف را در نظر بگیرید که صدای چهچه بلبلان، خواب را از چشمان خفتگان شب میرباید و رؤیا پشت مژههای سنگین لانه میکند و صبح فردایش نسیمی خنک از پنجره اتاقی که رو به حیاط خانهای با حوضی مدور و اتاقهایی گردهم با بوی نان سنتی و درکوب چوبی به هم آمیخته، تو را به کوچهای پر از دار و درخت میکشاند که هر چهار فصلش نفس میکشد!
سرزمینی حاصلخیز و محصور در آبادیهای سرسبز و کوههای سر به فلک کشیده و پوشیده از برف را در نظر بگیرید که صدای چهچه بلبلان، خواب را از چشمان خفتگان شب میرباید و رؤیا پشت مژههای سنگین لانه میکند و صبح فردایش نسیمی خنک از پنجره اتاقی که رو به حیاط خانهای با حوضی مدور و اتاقهایی گردهم با بوی نان سنتی و درکوب چوبی به هم آمیخته، تو را به کوچهای پر از دار و درخت میکشاند که هر چهار فصلش نفس میکشد!
نفسگیر و غدارهبند در آن دعای معرفت و مردانگی سر میدهند و آنطرفتر کالسکهای بر سنگفرش خیابان میغرد و تو را به دکان محل میرساند تا زنبیلت پر از هرچه رنگ و وارنگ است به سفره طعام روزانهات، رنگ و بوی غذای ایرانی بخشد و کمی آنسوتر اگر قصد سفر به قریه شمرون و آبادیهای باصفایش داری، سوار بر اتوبوسی دوطبقه، شاخه و شکوفه را از در شیشهای که به سختی توان گشودن دارد، بر سینهات حس کنی و با هراس از شکست شاخهها، به درختان تنومند خیابانی بیندیشی که تاکنون نامهای گوناگونی را به خود تجربه کرده و آنگاه با هدایت دخترکی گلبهسر به کمرکش کوهی برسی به نام «دربند» که هیچکس در آن در بند نیست و همه آزادند به راه!
اما اینک این تصور در تفکر سیاست، چه به معنای حکومتی و چه به معنای کارکردی مدیران برنامهریز شهری، بُعد نوستالژی را در اذهان خسته به تصویر میکشد و صحنههای تلخ را جلوی دیدگان همه میگشاید:
شهری که شمال، جنوب، شرق و غربش از هیچ طرف پیدا نیست و تنها در سبک زندگی و ظواهرش تفاوتها عیان است.
ارتفاع در این شهر هوایی است بیاکسیژن که همه را به سمتوسویی دیگر هوایی میکند.
شهری که خیابانش، با دوربرگردانهای فراوان، تو را در مسیر پیشرفت و توسعه به نقطه آغازین، بینتیجه برمیگرداند و تو حیران به ادامه همان راهی.
شهری که ساختمانهای سر به فلک کشیدهاش، پرواز را از پرنده باز میستاند و بیقواره، خورشید و ماه را بر تاریکیها نمیتاباند.
شهری که در آن، چهارراه، ایستگاه تکدی و التماسگاه گدایی است.
شهری که پارکبانش، زمین را وجب به وجب میفروشد تا ثابت کند حاشیهها در این شهر از متن مهمتر هستند.
شهری که شهر سبقت است و مستضعف و به تعبیری آسیبپذیرها همیشه از قافله عقب میمانند.
شهری که بزرگراهش دو نیم است؛ نیمش برای سرعت و تردد سیاست و نیمی دیگر کُند و مخصوص به دیر به مقصد رسیدههایی که هر روز از کسبوکار خویش بازمیمانند.
شهری که آمبولانسها فارغالبال، قربانیهای آسیبهای اجتماعی و اقتصادی را با خود به سرزمین مردگان میرسانند.
شهری که در پارکهایش، آغوشهای خمار، تنگ هم بر سفره اعتیاد، فقر را چنگ میزنند.
شهری که دانش را در دانشگاه و مدارسش به گزاف میفروشند و بر مدرک تحصیلیاش آب طلا میکشند تا در پایان تحصیلات قاب خانههای مملو از بیکاران شود یا سندی بر ثبتنام در مسئولیتهای پروپیمان ثروت. شهری که راهبندان دارد و انتهای هر راهی بنبست.
شهری که کوچکردگان فقر بر گذرگاهش با قمه تو را تخلیه از آنچه با خود داری، میکنند و به طرفهالعینی داروندارت را به یغما میبرند، بیآنکه نگهبانی تو را از بلا نگهبان باشد.
شهری بیدرودروازه که دروازههای تاریخش در دروازهغار، خمار بیهویتی خویشاند.
شهری که دود بر همه جا نشسته و با هیچ صیقلی پاک نمیشود.
دود در این شهر در تابستان سرفصل آلایندههای محیطی و در زمستان سرفصل آلایندههای مدیریتی است. شهری که افسردگی در بسیاری از خانههایش، پرده شادی و طراوت را به کنار نمیکشد.
شهری که باغهای سرسبز دیروز، امروز فقط با گلدانی بر پیشانی خانههایش مزین شده است.
شهری که بر فراز هویتش پل زدهاند تا عمق تاریخش عیان نباشد و در گذرگاه تاریخ، مدرنیسم قدم گذاشته و نوآوریهای ناصحیح میکند.
شهری که کاشی فکر و اندیشه زیر ضربات چکش خشم و عصیان نام خانهای را به تاریخ پیوند میزند. شهری که شهردار و بسیاری از مسئولانش در دانشگاه سیاست، درس تاریخ و مدیریت را نمیخوانند و یکشبه به مدارج عالی میرسند تا در پستهای گوناگون، الفبای رقابت را در قرابت و خویشاوندی تدریس کنند.
شهری که غولهای آهنین، خواب را از چشم ساکنانش میرباید تا کابوس مشکلات تا به صبح رهایش نکند و صبحگاهان با اضطراب روز را آغاز کند.
شهری که همه چیز درهم است و برای سواکردن خوبیها، صداقتها و راستگوییها از غیر این باید زمان زیادی را صرف کنی تا به نکویی برسی.
و شهری که آسمانش بیمحابا در اختیار پرندگان غیربومی است تا ترس را در قالبی بیگانه، بر وجود شهروندانش مستولی کند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.