|

هیچ مگو‌ی

چند روز پیش برنامه «اکنون» سروش صحت را می‌دیدم که با میهمان عزیزش، گروس عبدالملکیان، به گفت‌وگو نشسته بود. در میانه مصاحبت، ایشان اشعار نغز حضرت مولانا را زمزمه کرد که چقدر بر دل نشست:

چند روز پیش برنامه «اکنون» سروش صحت را می‌دیدم که با میهمان عزیزش، گروس عبدالملکیان، به گفت‌وگو نشسته بود. در میانه مصاحبت، ایشان اشعار نغز حضرت مولانا را زمزمه کرد که چقدر بر دل نشست:

من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو‌

پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو‌

ور از این بی‌خبری، رنج مبر، هیچ مگو

با خود اندیشیدم که در این زمانه پرهیاهو، چه میزان «هیچ مگو» نیاز و الزام روزگار ماست.

در مراودات و دیدارها، در نوشته‌ها و اظهارنظرهای مجازی، در مصاحبه‌ها و یادداشت‌ها، در سخنرانی‌ها و گعده‌ها، چقدر محتاج سکوت و نگفتن‌ هستیم! به‌راستی، وقتی هیچ‌گاه آگاه و داننده و عقل‌کلِ حقیقت و پشتِ صورت‌ها نیستیم، چقدر به این نگفتن‌ها نیازمندیم؛ چراکه همیشه اجباری بر اظهارنظر نیست و هر گفتنی، نامش آزادی بیان نیست.

به اطراف‌مان و به‌ویژه فضای مجازی بنگرید: اتفاقی می‌افتد، بازیگری به‌عنوان «متهم» بر اثر قرار تأمینی بازداشت می‌شود؛ و همگان چنان حمله‌ور می‌شوند که مبادا یکی از دیگری دیرتر توییتی بزند و لایک کمتری بگیرد! و مگر نه اینکه در تحقیقات مقدماتی یک اتهام، هم دستگاه قضا و هم مردم باید اصل محرمانگی را رعایت کنند؟

دریغ که بسیاری در تلاطم و هیجان اظهار‌نظر و نتیجه‌گیری‌های سیاه و سفیدند، غافل از آنکه این دنیا از ابتدای خلقتش خاکستری بوده است؛ نه سیاه تمام و نه سفید. هر روز مسئولان را که می‌بینی، اغلب مشغول سخنرانی و اظهار‌نظر هسند. مگر گوش‌دادن چه ایرادی دارد که در فرهنگ سیاسی ما باب شده است مقامات باید در هر مراسم و هر مکان «بگویند»؟!

وزیری در فرودگاهی حرکاتی انجام داده که برایش قابلیت دفاع چندانی باقی نگذاشته است. حال، در مصاحبه با خبرنگار، به‌ جای یک عذرخواهی ساده یا حتی جمله «در این زمینه علاقه‌ای به گفت‌وگو ندارم»، اصل را بر گفتن می‌گذارد و توجیهاتی می‌آورد که صدها بار بیش از عملکردش مورد نقد است؛ اما لابد با خود اندیشیده: «نمی‌توان که نگفت!».

دیگری در مواجهه با خبرنگار، ناسزا می‌گوید و اگرچه شاید روش خبرنگار هم نادرست بوده، دست‌کم در کنفرانس سلامت روان می‌توانست خود را کنترل کند، سکوت کند و به سراغ سؤال بعد برود.

نماینده‌ای دهان می‌گشاید و به همگان توهین می‌کند؛ دیگری، هر آنچه را که در جلسه‌ای محرمانه شنیده، برای خودنمایی توییت می‌کند، بازیگری برای تفاخر مکان منزلش را نشانه شخصیت و جایگاهش می‌داند و آن را فریاد می‌زند... و دیگری... . بگذریم که هر روز و همیشه مثال‌های بسیار است از نگفتن‌هایی که ارجح به گفتن است، البته در کنار ارزشِ سکوت، می‌توان از ارزش سخن‌هایی گفت که باید گفته شوند و نمی‌شوند؛ پاسخ‌گویی‌هایی که هرگز شنیده نشدند، درخواست‌هایی که بی‌پاسخ ماندند، و رؤسایی که در برابر نقدهای درست، به‌ جای بیان سدید، تیغ تهدید از نیام برکشیده‌اند.

غرض از این یادداشت، تکرار ارزش سکوت است؛ آن‌گاه که جامعه در تنگنای نان است و روانش به یک اشارت مشوش.

در روزگاری که هر اتفاق، هزاران پیچیدگی سیاسی، اجتماعی و شخصی دارد؛ در زمانه‌ای که آبرو و زندگی خصوصی آدم‌ها نقل محافل شده است؛ در روزهایی که بسیاری مواقع نبود گفتارِ مقامات، بهتر از بودش است... . کاش فضیلت سکوت در فرهنگ ایرانی ما بیشتر دیده می‌شد؛ کاش تا دلیل بر گفتن و حجتش تمام نبود، «هیچ مگوی» حضرتش سرلوحه می‌بود، که به‌راستی، سکوت سرشار از ناگفته‌هاست.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.