اهمیت پیادهروها در سرزندهسازی فضای عمومی
داستان را یکی از تهرانشناسان معروف پیش کشید که فیلمی خیلی کوتاه از پیادهرو غربی خیابان کارگر، مقابل موزه هنرهای معاصر تهران در شامگاه جمعه، ۱۷ خرداد را برایمان گذاشت و از تنزل کیفیت زندگی در برخی نقاط تهران و آشوب در پهنههایی از این دست انتقاد کرد.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
داستان را یکی از تهرانشناسان معروف پیش کشید که فیلمی خیلی کوتاه از پیادهرو غربی خیابان کارگر، مقابل موزه هنرهای معاصر تهران در شامگاه جمعه، ۱۷ خرداد را برایمان گذاشت و از تنزل کیفیت زندگی در برخی نقاط تهران و آشوب در پهنههایی از این دست انتقاد کرد.
عقیده داشت که این خیلی بدتر از دکههای سابق خیابان سی تیر است. آنجا، شهرداری با برنامهریزی منسجم، ابتدا خیابان را سنگفرش و محیط را ساماندهی کرد و سپس غرفههایی را برای اغذیهفروشان درست کرد و اجاره داد. تازه آنجا هم اگرچه در مجموع کار خوبی بود، اما چون پیادهراه نبود، بهداشتی نبود و مجاورتش با موزه ایران باستان ایراد داشت که خوشبختانه برچیده شد. حال باید گفت که در سالهای اخیر با وجود تکثیر و جذابیت راسته خیابانهایی که به طور خودجوش مردم را در جایجای شهر برای گردش و خوردن چیزی سرپایی به خود جلب میکنند، گاه آنقدر ایمنی محیط کم است و هجوم موتورسواران و کثیفی اطراف بساطها فشار میآورد که آدم دیگر مقصود اصلی یعنی گذراندن اوقاتی خوش را فراموش میکند.
تازه این حرفها را داریم در کشوری میزنیم که در طول تاریخ اولین «خیابان»ها و «چارباغ»های دنیا را در قزوین و اصفهان داشته و گردش و «گُلگشت»رفتن مردمانش در جهان زبانزد خاص و عام بوده است! نکته اینجاست که وقتی یک جای شهر به طور خودجوش شلوغ و زنده شده، با اقبال مردم شهر و جوانان روبهرو میشود، این یک فرصت است. محل زندگی پیاده در شهر، محل درنگ، چهرهبهچهره شدن، تعامل آدمها و تنوع است. خیابان فقط محل عبور نیست، بلکه محل گردش و هواخوری و با هم قدمزدن هم هست. و در شهرهای امروز دنیا علاوه بر کافهها، همین پیادهروهای خیابانها هم مکانهای خوبی برای پیادهروی و گذران اوقات فراغت هستند.
واقعیت این است که پیادهروهای اطراف پارکها یا مکانهایی مانند باغ ملی (همان میدان مشق)، فضاهای عمومی سبز و خوش آبوهوایی هستند که اگر شهرداری کمی مراقبشان باشد، میتوانند به مکانهای دلخواه و سرزندهای برای گردش تبدیل شوند. ممکن است در گوشهای از آنها بازار هفتگی یا دستفروشی صنایع دستی هم رونق یابد. مثلا همان بازارچهای که سالهاست بین موزه هنرها و موزه فرش کار میکند، جای خوب و موفقی بوده و کریم آسایش از آن بهعنوان هتروتوپیای تهران یاد میکند، یعنی «دیگر- فضا»یی از شهر که امکان تعامل و سرزندگی و تنوع را برای همگان فراهم کرده است، از هنرمندان تا فراغت و خوراکی ارزان، از محلی برای علاقهمندان به هنر و صنایع دستی تا محلی برای قرار دانشجویان، از پذیرابودن سربازان و کارگران تا طبقه متوسط... .
از نظر من سازماندهی یک جمعهبازار هنری در خیابانهای خاطرهانگیزی مثل لالهزار هم به نظر ایدئال میآید... با نوازندگان آکاردئون، آوازخوانها و چرخهای چوبی قدیمی که لقمههای تخممرغ، سیبزمینی تنوری و کاسههای فالوده-بستنی را هنوز در لالهزار به دست مردم میدهند... . لالهزار میتواند (حال که جمعهبازار قدیم را به تپههای عباسآباد منتقل کردهاند)، برای شهرداری منطقه تاریخی تهران یک کار پرطرفدار باشد و شهردار آئینی هم در این زمینه قولهایی داده است.
اما محل بحث آنجایی بود که «مرز» بین سد معبر و سوءاستفاده از پیادهروها، میدانها و پارکها و پلازاها از یک سو و استفاده خوب مردم و دستفروشان و بساطیها برای سرزنده نگهداشتن مکانهای جذاب، معلوم نمیشود. چرا باید جایی مثل پیادهرو غربی پارک لاله را که خودبهخود جذاب شده، در هم بریزیم؟ دهها عامل بهتدریج باعث کشش مردم به این سو شده... . همین بساطیها محور پارک لاله-موزه-بازارچه چسبیده به موزه فرش را زنده کردهاند. اما مسئله اینجاست که همانجا آنقدر موتورسیکلت پارک میشود که افراد نمیتوانند بهراحتی بعد از خروج از موزه وارد پیادهرو بشوند و باید خودشان را به حالت کتابی از بین موتورها رد کنند.
اردلان قرهگوزلو، شهرساز، معتقد است: وقتی پارک و موزه چنین پتانسیلی را برای دستفروشان (غالبا اغذیهای) ایجاد میکنند، معنایش این است که پیادهرو مجاور این کاربریها نیازمند گشودگی، تعریض و حتی ایجاد پلازا است و میگوید شهرداری خوب است به فکر بازطراحی معابر پیاده و ایجاد نظم فضایی برای این کسبوکارهای حیاتبخش شهری باشد. من هم موافقم که با اندکی طراحی شهری و بیرونبردن موتورها از پیادهرو، میتوان با کمک خود دستفروشها، محیطهای دلچسبتری ایجاد کرد. برای مکث در چنین فضاهایی اتفاقا فضاهای مثلثی فرورفته در پارک مجسمهها، در پیادهرو بالای موزه تا بازارچه ایدئال هستند.
به هر حال هر فضای عمومی شأن و مقام خود را باید داشته باشد. نمیتوان همه جا همه کار کرد! و باید راه باز بماند و محیط مطبوع باشد. در کنار پیادهرو بساط جگرکی و بلالی و فلافلی راهانداختن زمانی پذیرفتنی است که جای نشستن هم در کنارشان باشد و صدها موتورسیکلت پارکشده کنارش هم به خیابان منتقل شوند. دکتر مختاری کوتاه میگوید: «عزیز من، شهر بدون انضباط، شهر نیست»!.
شهرسازانی که با مبارزات جین جیکوبز، خبرنگار مشهور نیویورکی، برای نجات قسمت جنوبی منهتن از دست مهندسان ترافیک و ردشدن بزرگراه آشنایی دارند، میدانند که «زندگی پیاده در شهر» چه ارزشی دارد. پیادهرو محل تماشا و درنگ پیاده در کنار مغازهها، تعامل با دوستان و گاه موسیقی و هنر خیابانی تا دستفروشی نیز میتواند باشد و از همین روست که باید برای اینها همه جا داشته باشد.
در زمانهای که مردم در جاهایی مثل پلازای میدان هفت تیر جمع نمیشوند و پارکها دیگر مثل قدیمها نیستند...، نوشا خوشبخت میگوید: این چند دستفروش، اغذیهای و موسیقی زنده را به فال نیک بگیرید که باعث رونق و شبزندگی خیابان شدهاند و جایی برای گشتزدن شبانه؛ آنهم در تابستان و به صورت کاملا مردمی و خودجوش... .
آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.