به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات
عرصهای برای تفکر انتقادی
از زمانی که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دسامبر ۱۹۹۳ در چهلوهشتمین اجلاس خود، روز سوم ماه مه را بهعنوان «روز جهانی آزادی مطبوعات» نامگذاری کرد، بیش از سه دهه میگذرد.

به گزارش گروه رسانهای شرق ؛ از زمانی که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دسامبر ۱۹۹۳ در چهلوهشتمین اجلاس خود، روز سوم ماه مه را بهعنوان «روز جهانی آزادی مطبوعات» نامگذاری کرد، بیش از سه دهه میگذرد. پیش از آن، یونسکو در همایش عمومی سال 1991 بر «ارتقای آزادی مطبوعات» بهعنوان یکی از عناصر مهم و ضروری هر جامعه دموکراتیک تأکید کرده بود. در این سه دهه و اندی، آزادی مطبوعات همچنین در بسیاری از کشورهای جهان مورد تحدید بوده است و روزنامهنگاران بسیاری همچنان برای انتشار عقاید و گزارشهای خود دربند و محدود میشوند. سازمانها و نهادهای مستقل ناظر بر وضعیت آزادی رسانهها نیز گزارشهای چندان مساعدی از وضعیت آزادی رسانهها در برخی از کشورها همچنین کشور ما به دست نمیدهند.
آمارهای اخیر نشان میدهد که در ۹۰ کشور از مجموع ۱۸۰ کشور، شرایط برای فعالان رسانهای «دشوار» یا «بسیار وخیم» است و بهرغم تلاشهای جامعه مدنی و جامعه جهانی نهتنها آزادی مطبوعات ارتقا نیافته بلکه طبق گزارشها، وضعیت آزادی مطبوعات تنها در هفت کشور بهعنوان «خوب» ارزیابی شده است. به هر حال، شکی نیست که مطبوعات آزاد یکی از ارکان اساسی جامعه دموکراتیک و پیششرط توسعه اجتماعی و اقتصادی است. کارل مارکس در «سانسور و آزادی مطبوعات» مینویسد که «مطبوعات آزاد اعتراف صادقانه مردم به خودشان است» و از قدرت نجاتبخش اعتراف سخن میگوید.
اینکه «اعتراف آینهای معنوی است که تودههای مردم خود را در آن نظاره میکنند و تماشای خویشتن نخستین شرط خرد است». مارکس بر نسبت واقعیت و رسانه تأکید میکند؛ اینکه مطبوعات پیوسته از دنیای واقعی برگرفته و به آن بازمیگردد تا روح آن را حیاتی تازه ببخشد. بحث آزادی مطبوعات که به میان میآید، بحث سانسور نیز مطرح میشود. مارکس، سانسور را نوعی نقدِ انحصاری در دست قدرت مستقر میخواند و معتقد است سانسور مبارزه را نابود نمیکند، بلکه آن را یکجانبه میکند، مبارزهای آشکار را به مبارزهای پنهان تبدیل میکند، مبارزه بر سر اصول را به مبارزه اصولِ بدون قدرت با قدرتی بدون اصول تبدیل میکند. از اینرو «سانسورِ حقیقی که بر ذات آزادی مطبوعات استوار است، همانا نقد است.
این دادگاهی است که آزادی مطبوعات از خودش ایجاد میکند. سانسور نقدی است که در انحصار حکومت قرار میگیرد. اما آیا هنگامی که سانسور نه علنی بلکه سرپوشیده است؛ هنگامی که نه تئوریک بلکه عملی است؛ هنگامی که نه فراتر از احزاب بلکه خود یک حزب است؛ هنگامی که نه چون چاقوی تیز خرد بلکه قیچی کند خودسرانگی است؛ هنگامی که نقد میکند اما خود بدان تسلیم نمیشود؛ هنگامی که در جریان تحقق خویش خود را انکار میکند؛ و سرانجام هنگامی که آنقدر غیرانتقادی است که به نادرست فرد را جایگزین خرد عمومی، اظهارات منطقی و لکههای مرکب را جایگزین لکههای نور خورشید، و قدرت زمخت را جایگزین استدلالهای تعیینکننده میکند، خصوصیت منطقی خود را از دست نمیدهد؟» این پرسشی است که مارکس از کلِ آزادی میپرسد، چراکه باور دارد «هرگاه یک شکل از آزادی رد شود، آزادی در کل رد میشود و از آن به بعد تنها ظاهری از حیات خواهد داشت». نگرانی اینجاست که نبود یا تحدید آزادی به یک قاعده بدل شود و چهبسا آزادی به رخدادی اتفاقی و از سر تصادف.
چنانکه در طول تاریخ نیز در برهههایی از سر اتفاق، فضای سیاسی و اجتماعی باز شده و انبوهی از مطبوعات و رسانهها توانستهاند در این مقاطعِ اغلب کوتاهمدت، تنفسی کرده و چندی بعد توقیف شده یا کارکرد خود را از دست بدهند. ماجرا اما به همین جا ختم نمیشود؛ تغییر و دگرگونی ساختاری در عرصه جهانی بر مطبوعات تأثیر بسزایی داشته و مسئله اینترنت و شبکههای اجتماعی تا حد زیادی امر رسانش را دستخوش تحول کرده و این تحول، مسائل و معضلات خود را به دنبال داشته است.
با این حال، همچنان مسئله سانسور خاصه در کشورهایی با ساختار غیردموکراتیک مطرح است و راهحلِ هرگونه مواجهه با این تحول ساختاری و نیز موانع آزادی مطبوعات، همچنان تأکید بر ضرورت آزادی بیان، و بهتعبیر هابرماس، روزنامهنگاری باکیفیت است که بر تأمل انتقادی استوار است و میتواند عرصهای را برای تفکر انتقادی حفظ کند. از این منظر است که بهدرستی برخی از تحلیلگران رسانه، رسانش را دیگر نه مسئله فرهنگ یا اندیشه ناب، بلکه مسئله اقتصادسیاسی میدانند؛ اینکه رسانههای جریان اصلی در جهان خطوط خبری را در دست گرفته و توانِ انتقادی را به تحلیل میبرد. با اینهمه، اگرچه در هر دوران تاریخی، آزادی مطبوعات میتواند ابعاد دیگری نیز پیدا کند، همچنان و همیشه دفاع از آزادی مطبوعات دفاع از کل آزادی خواهد بود.