|

فوبیای هوشیاری

جامعه‌ای که دچار آلزایمر حاد شده باشد، سعادتمندتر از جامعه‌ای است که خود را به دست فراموشی سپرده باشد: آلزایمر خودخواسته! یکی از عوارض آلزایمر خودخواسته، عدم تمرکز و عدم «تأمل» است.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

جامعه‌ای که دچار آلزایمر حاد شده باشد، سعادتمندتر از جامعه‌ای است که خود را به دست فراموشی سپرده باشد: آلزایمر خودخواسته! یکی از عوارض آلزایمر خودخواسته، عدم تمرکز و عدم «تأمل» است. تمرکز نقطه کانونی تأمل است. دولت و مردم هریک به‌نوعی تمرکز و درواقع تأمل خود را از دست داده‌اند. اگر به عملکرد، گفتار و کردار دولت رئیسی بنگرید، آنچه بیش از هر چیز در آن عیان است، عدم تمرکز و تأمل است. کارها و تصمیماتی را بدون تأمل می‌گیرند و با شتاب درصدد تصحیح آن برمی‌آیند و در این شتاب باز کارها و تصمیمات اشتباه دیگری می‌گیرند. برای اثبات این ادعا نیاز به نمونه نیست؛ آرشیو روزنامه‌ها پر است از این نمونه‌ها‌. تغییر ساعت کار ادارات یکی از آشکارترین تصمیمات بدون تأمل دولت دوازدهم است. در کنار این عملکردهای شتاب‌زده، سخنان بدون تأمل دولتمردان را هم نباید از قلم انداخت. دولت و ارکان آن گویا دچار فراموشی خودخواسته و کوتاه‌مدت شده‌اند؛ بدون تأمل سخن می‌گویند و فراموش می‌کنند چه گفته‌اند. از سر غرور نیست که آنان عذرخواهی نمی‌کنند، فراموش می‌کنند چه گفته‌اند. جامعه هم به‌نوعی دیگر دچار فراموشی و آلزایمر خودخواسته شده است. مشکلات اقتصادی، نابسامانی‌های بوروکراتیک و آشوب و بی‌برنامگی در زندگی روزمره، مردم را وامی‌دارد تا به فراموشی پناه ببرند. جامعه‌ای که همواره خود را با تاریخش مقایسه کند و نتواند در وضعیت حال تغییری به وجود آورد، ناگزیر است خود را به دست فراموشی بسپارد یا برای انتقام از وضعیت کنونی‌اش دست به بازنویسی و ساخت دروغین تاریخ بزند. آنچه زمانی برای دولت، جامعه، روشنفکران و نخبگان آن فوبیا بود، اینک داروی آرام‌بخش برای دولت و توده‌های در رنج است. دولت و ملتی که اهل تأمل است، باید فوبیای فراموشی (آلزایمر) داشته باشد. پیش از آنکه بحث را ادامه بدهیم، باید گفت در مواقعی خود را به دست فراموشی ‌سپردن اجتناب‌ناپذیر است؛ فراموش‌‌کردن مرگ عزیزان ازدست‌رفته یا زخم‌هایی که نمی‌گذارد به روال عادی زندگی بازگردیم. فراموشی که در اینجا از آن سخن می‌گوییم، فراموشی از نوع دیگری است. فراموشی خود و تاریخ خود است؛ همان نوع فراموشی که فوبیای رضا براهنی بود و دست آخر به آن مبتلا شد. براهنی در رمان «آزاده‌ خانم و نویسنده‌اش» پرده از این فوبیا برمی‌دارد؛ چراکه در زندگی واقعی، مادرش دچار آلزایمر شده بود و براهنی باور داشت اگر حافظه قوی‌اش را از مادر به ارث برده است، چرا نباید بیماری‌اش را که همان آلزایمر است به ارث ببرد. براهنی ازجمله روشنفکرانی بود که نگران حال و آینده ایران بود. او اهل تأمل بود و از فراموشی بیمناک. برای کسانی که اهل تأمل‌اند؛ تأمل در خود و دیگران، تأمل درباره گذشته، حال و آینده ایران، فراموشی عارضه هولناکی است. پس بی‌دلیل نیست که آلزایمر فوبیای جانکاهی برای براهنی بود. تأمل یعنی در خود چمباتمه‌‌زدن و عمق مسائل را کاویدن. تأمل یعنی دست‌وپنجه نرم‌کردن با مفاهیم و خلق مفهوم تازه. همان ‌چیزی که جامعه ما بیش از هر زمان دیگری برای برون‌رفت از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونی به آن نیاز دارد. اما اینک، تأمل گوهرِ گمشده دولت، جامعه، روشنفکران و نخبگان است. گویا آن چیزی که زمانی غیاب آن هراسناک بود، اینک با دولت و ملت عجین شده است. تأمل با تمرکز همراه است و فراموشی با تهی‌بودگی و ترس از این تهی‌بودگی در فراموشی است که آدمی را به تکرار وامی‌دارد. تکرار دستاویزی برای فراموشی است؛ برای فراموشی زخم‌هایی که بر پیکر و جان و روان وارد شده است. نمایش «مرگ یزدگرد سوم» بهرام بیضایی و صحنه ورود سپاهیان یزدگرد سوم به آسیاب را به یاد دارید؟ سپاهیان یزدگرد برای خونخواهی پادشاه دست به محاکمه آسیا‌بان، فرزند و همسرش زده‌اند. در این محاکمه آنچه بیش از هر چیز در سخنان جنگجویان تکرار می‌شود، شکوه و عظمت یزدگرد سوم است که به دست این سه نفر به فجیع‌ترین شکل کشته شده است. در این صحنه با دو تاریخ مواجهیم؛ تاریخ تکرار و فراموشی که جنگجویان یزدگرد سوم نماد آن هستند و تاریخ هوشیاری که آسیابان، همسر و دخترش پاسدار آن‌اند. از این‌رو است که سرداران یزدگرد، بزرگی و شکوه پادشاه را دم‌به‌دم تکرار می‌کنند و آسیابان و همسرش خواسته یا ناخواسته توصیفی رقت‌انگیز از پادشاهی شکست‌خورده و گریخته از مرگ به دست دشمنان خود می‌دهند. سرداران در توصیف و تکرار عظمت و بزرگی پادشاه درصددند حقارت شکست خود و پادشاه در برابر اعراب را به دست فراموشی بسپارند. آسیابان و خانواده‌اش برای تبرئه خود ناگزیرند به واقعیت پناه ببرند؛ به شاهی که چون دزدی به آسیاب درآمده و گرسنه و تشنه است. در اینجا جدال بین فراموشی و هوشیاری در جریان است. استراتژی تکرار در سیاست، همان استراتژی فراموشی است که سیاست‌مداران به آن پناه می‌برند؛ پناه‌بردن به گذشته دوردست برای التیام زخم‌های به‌جامانده از گذشته‌ای نه‌چندان دور. دولت و ملتی که در گرداب مصائب و مشکلات غرق است، ناگزیر باید تن به فراموشی بسپارد و در این وضعیت مردم بیش از آنکه از فراموشی بترسند، فوبیای هوشیاری دارند. دم را غنیمت بشمار و این نیز بگذرد، همان فوبیای هوشیاری است.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها