«چگونه میاندیشیم؟»
خرافات سیاسی در سینمای ایران (1)
«چکیده: سینما، نقد فیلم، مستندها و مجموعههای تلویزیونی در ایران گاه محملی برای ترویج خرافات سیاسی و گمراهی برخی از جوانان و اقشار مذهبی است؛ بهویژه از آن رو که ظاهری متفکرانه و شکل و شمایلی از جنس «روشنفکری-حزباللهی» دارد. مهمترین ابزار این جریان تحلیل اسرارآمیز سینماست. نتیجه طبیعی چنین رویکردی انقیاد مخاطبان و تحکیم سلطه قدرت فرد تحلیلگر است».
«چکیده: سینما، نقد فیلم، مستندها و مجموعههای تلویزیونی در ایران گاه محملی برای ترویج خرافات سیاسی و گمراهی برخی از جوانان و اقشار مذهبی است؛ بهویژه از آن رو که ظاهری متفکرانه و شکل و شمایلی از جنس «روشنفکری-حزباللهی» دارد. مهمترین ابزار این جریان تحلیل اسرارآمیز سینماست. نتیجه طبیعی چنین رویکردی انقیاد مخاطبان و تحکیم سلطه قدرت فرد تحلیلگر است».
با نقد فیلم آغاز میکنیم که برای برخی ابزاری برای فخرفروشی و نظریهپردازیهای موهوم خرافاتی است. نقد فیلمهای آخرالزمانی در این میان از همه جذابتر است و البته تقریبا بهطور انحصاری به ابزاری برای نظریهپردازان خرافات سیاسی تبدیل شده است. فعالیتهای گوناگون در فیلم و سریال اعم از تولید و تحلیل و نقد از طریق یک «متدلوژی اسرارآمیز» انجام میشود که مهمترین ویژگی سینمای خرافات است. تحلیل سینما و سیاست را آنچنان اسرارآمیز جلوه میدهند که تنها شمار اندکی از این رازها باخبرند و دیگران توان فهم و تحلیل آن را ندارند. اسرارآمیزبودن نباید با پیچیدگی سیاست یکی انگاشته شود. تلقی اسرارآمیز از سیاست، انحصار و انقیاد ایجاد میکند درحالیکه درک سیاست به مثابه امری پیچیده شما را وادار به تلاش علمی برای فهم آن میکند. آنگاه که سینما و سیاست اسرارآمیز شد، مردمان باید جیرهخوار شناخت رازگونه جادوگران سیاسی باشند. دقیقا همچون رمالانی که با مشتریان بینوای خود رفتار میکنند تا آنان را به انقیاد افسانههای جادویی موهوم خود درآورند. تحلیل فیلم به شکلی اسرارآمیز شکل و شمایلی فیلسوفمآب و آشنا به رمز و رموز جهان به ما میدهد و البته این برای شماری از جوانان جذاب مینماید. فیلمهای آخرالزمانی (Apocalypse) در بستر سینمای جهان عمدتا از سنخ سینمای علمی-تخیلی است که اغلب چنین منتقدان سینمایی نه متوجه وجه علمی آن هستند و نه وجه تخیلی آن. این فیلمها در اساسِ خود از تئوریهای علمی در حوزههایی مانند فیزیک، شیمی، پزشکی و... برای فرافکنی به آینده استفاده میکنند و از این حیث فیلمهایی «علمیاند». یعنی تخیل را برای توسعه نظریههای علمی و تعمیم آنها به آینده به کار میگیرند. مثلا تصور کنید که با پیشرفت نانوتکنولوژی ما بتوانیم بزرگراههایی چندطبقه در اتوبان مدرس از نانومواد بسازیم که آنچنان سبک و مستحکم باشند که بتوان آنها را در طول ساعاتی از روز به کار گرفت و در ساعاتی دیگر از همان روز آنها را بهصورت کرکرهای به زیر زمین فرو برد. البته که این هنوز یک تصور است، اما مبتنی بر پیشرفتهای مقدماتی واقعی نانوتکنولوژی است. در این میان، یک نویسنده سناریویی تخیلی مینویسد که ممکن است همین بزرگراهها ابزار حملات موجودات زیرزمینی به انسانها شوند. یا تصور کنید که هوش مصنوعی بتواند رازهای دیانای و بافت بدن و مغز را کشف و ربات-انسانهایی بهمراتب قدرتمندتر از انسان امروزی پدید آورد که اختیار را از کف ما بربایند و برایمان خطرساز شوند. اغلب فیلمهای علمی-تخیلی بر مبنای همین پیشرفتها تهدیدهایی را در قالب فیلمهای آخرالزمانی به تصویر میکشند و درباره مخاطراتی که برای انسان و محیط زیست پیش خواهد آمد هشدار میدهند و ربطی به آخرالزمانِ «فلسفه تاریخ» یا مذهب ندارند؛ مگر مواردی نادر. اما، همین فیلمهای آخرالزمانی تبدیل به دستاویزی میشوند تا تئوریپردازان خرافات سینمای سیاسی این دو مقوله را در هم آمیزند و قبای روشنفکریِ معطوف به قدرت خود را با آن بدوزند. برخی هم که گرفتار شمار اندکی از حقهبازان شهرتطلباند. اگر در این نوشتارها، سخنان این ناقدان را میآورم و گاه تند و تیز آنان را نقد میکنم، قصدم جسارت به آنان نیست، بهویژه آنکه برخی از آنان مرحوم شدهاند و دستشان از دار دنیا کوتاه است؛ غرض این است که مشفقانه با آنان گفتوگو کنیم و اگر هم اشتباه میکنیم از آنان یاد بگیریم.
فیلمهای آخرالزمانی ابزاری برای ادعاهایی آخرالزمانی از جنسی کاملا متفاوت از رویکرد علمی در ایران شدهاند. یکی از همین ناقدان محترمِ تأثیرگذار در این جریان فکری در برنامه «راز آسمان» میگوید «متأسفانه بشر در پایان قرن بیستم به جای بازگشت به اعتقادات دینی مبتنی بر کتب مقدس انبیا به سمت خرافات مدرن، متافیزیک پستمدرن و موجودات خیالی رفته است... انسانهایی که در جهان بدون خدا، نمیدانند که با سرکشیهای طبیعت چه بکنند؟ فیلمهایی که درباره برخورد شهابسنگها با زمین است، نمونههای خوبی برای این مضمون است. مانند فیلم «برخورد عمیق»». این گفتهها در حالی است که مثلا همین فیلم مورد اشاره ربطی به اعتقادات دینی ندارد و اساسا تلاش علمی انسان برای مواجهه با طبیعت است. همین فرد محترم در جای دیگری میگوید: «تأمل در سینمای غرب مبین قریبالوقوع بودن آخرالزمان از دیدگاه غرب است به همین دلیل سعی میکنند با هر اقدامی هرچند نابخردانه به استقبال آن بروند. هماکنون نظریهپردازان بسیار زیادی با تأسیس کلوبها و شبکههای ماهوارهای متعدد اقدام به تحلیل وقایع آخرالزمان و منطبقکردن رخدادهای عصر حاضر با مباحث انجیل و تورات کرده و با نمایش فیلمهای هالیوودی دنیا را به دو قطب خیر و شر تقسیم کردهاند تا جایی که مسیحیت را در تقابل با اسلام قرار میدهند».
این عبارات ملغمهای است از مطالب درست و غلط که توسط برخی منبریها و سخنرانان محافل مذهبی شاخ و برگ فراوان مییابد و خرافات آن تعمیق و تکثیر میشود. جهان و از جمله سینما حالتی اسرارآمیز مییابد. دو قطب خیر و شر در فرهنگ سیاسی آمریکا از همان زمان که اروپاییان به آنجا مهاجرت کردهاند وجود داشته و اساسا ربطی به مباحث اخیر آخرالزمانی ندارد. از قضا همان سینمای هالیوودی همواره تصویری خوشبینانه از تاریخ میدهد و همانگونه که در تقریبا همه فیلمها دیده میشود پیروزی خیر بر شر را تبلیغ میکند. از سوی دیگر بخش اعظم فیلمهای آخرالزمانی فیلمهایی علمی-تخیلیاند. اینکه وجه انطباقی آن با تورات و انجیل برجسته میشود و چنین فیلمهایی به همان ساحت برده میشود نتیجهاش (چه گوینده محترم بخواهد و چه نخواهد) همین جنبه اسرارآمیز در سینما و سپس در سیاست است. چنین تحلیلهایی عملا ابزاری میشود برای خیالپردازی شماری از فعالان رسانهای برای دامنزدن به نوعی خرافات سیاسی-سینمایی. مهم این است که این گونه نقد فیلمها ابزاری برای تئوری خرافه میشود تا نتایج سیاسی-امنیتی ویژهای از آن گرفته شود.
صداوسیما در مقاطعی تحت تأثیر چنین رویکردهایی بوده است که مبنای آن بهکلی خیالپردازانه و غیرکارشناسی است و تهیهکنندگان و کارگردانان آن قوه تخیل را در خدمت انحرافات سیاسی خرافی درآوردهاند و زرادخانهای از جهالت سیاسی ساماندهی کردهاند و البته به خیال خود در خدمت انقلاب و اسلام بودهاند. نمونه دیگر فیلم ملک سلیمان و مجموعه راز آرماگدون است که نیاز به تحلیلهای جداگانهای دارند. مجموعه راز آرماگدون سیاست را آنچنان اسرارآمیز جلوه میدهد که تنها شمار اندکی که از این رازها باخبرند میتوانند به آن عرصه وارد شوند. درباره فیلم ملک سلیمان، هم کسانی که گردانندگان پشت صحنه آن بودهاند قابل بررسیاند و هم پیامدهایی که میتواند در ترویج خرافات سیاسی و به بند کشیدن تفکر و تعقل داشته باشد قابل واکاوی است. تأثیر این فیلم بر نفوذ افکار خرافی در افراد مؤثر در حکومت قابل بررسی است.
اینکه فرهنگ کشورها از طریق سینما منتشر میشود یا اینکه دستگاههای نظامی و احتمالا امنیتی در کشورهای غربی گاهی سفارش ساخت فیلم میدهند نیازی به استدلال ندارد. اما مسئله در سینما و تلویزیون ایران این است که تحلیل فعالیت فرهنگی-امنیتی سینمای جهان به گونهای ارائه میشود که اسباب ترویج خرافات سیاسی شده است.