|

دچار انسداد نیستیم؟ هستیم!

آقای دکتر مسعود نیلی در مصاحبه مفصلی که با روزنامه «شرق» انجام داده‌اند و مطالب مفیدی درباره تاریخچه سازمان برنامه و بودجه و برنامه‌ریزی در ایران و سرنوشت برنامه‌های توسعه شش‌گانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفته‌اند، در پایان در پاسخ به اینکه آیا دچار نوعی انسداد سیاسی و اقتصادی شده‌ایم، ضمن استنکاف از به‌کار‌بردن کلمه «انسداد» مطالبی را در پرده گفته‌اند و نهایت اینکه «تا نتوانیم خودمان با هم گفت‌وگوی سازنده داشته باشیم، انعکاسش در نظام تصمیم‌گیری‌ها مطلوب نخواهد بود».

آقای دکتر مسعود نیلی در مصاحبه مفصلی که با روزنامه «شرق» انجام داده‌اند و مطالب مفیدی درباره تاریخچه سازمان برنامه و بودجه و برنامه‌ریزی در ایران و سرنوشت برنامه‌های توسعه شش‌گانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفته‌اند، در پایان در پاسخ به اینکه آیا دچار نوعی انسداد سیاسی و اقتصادی شده‌ایم، ضمن استنکاف از به‌کار‌بردن کلمه «انسداد» مطالبی را در پرده گفته‌اند و نهایت اینکه «تا نتوانیم خودمان با هم گفت‌وگوی سازنده داشته باشیم، انعکاسش در نظام تصمیم‌گیری‌ها مطلوب نخواهد بود». البته هم کلمه خودمان مبهم است و هم اینکه گفت‌وگوی سازنده تشریح نشده؛ بنابراین مبتدا و خبر این جمله در گیومه ربطی چندان به هم ندارد؛ اما به هر حال نظر ایشان آن است که فعلا دچار انسداد نیستیم. زمانی (اینک) که حرف‌ها و جملات صریح کارساز نیست و از آن آبی گرم نمی‌شود، معلوم نیست این نوع جمله‌پردازی‌ها که به‌ زحمت می‌توان مقصود گوینده را از آن درک کرد، به چه کار می‌آید. حال فرض کنیم می‌خواهیم گفت‌وگو کنیم. البته گفت‌وگو کار خوبی‌ است، ولی باید ببینیم چه کسی با چه کسی باید گفت‌وگو کند. آیا می‌خواهیم همه مردم کار و زندگی را رها کنند و با هم گفت‌وگو کنند؟ به‌علاوه موضوع گفت‌وگو باید معلوم باشد. خوب است طرفداران گفت‌وگو خیلی صریح و بی‌پرده به مردم بگویند مقصودشان از گفت‌وگو چیست و چه کسانی با چه کسانی باید گفت‌وگو کنند. البته ایده گفت‌وگو اختراع ما نیست. سرانجام این ایده خوب چند قرن پیش به لیبرال‌دموکراسی و پارلمانتاریسم انجامید که البته روش موجهی است و عیب بسیاری دیگر از روش‌ها و سیستم‌ها را ندارد، ولی می‌بینیم که تحت همین دموکراسی چه کسانی زمام امور کشورها را به دست گرفته‌اند. حال این بیان آقای نیلی بهانه‌ای شد که اندکی بررسی کنیم آیا به انسداد رسیده‌ایم یا خیر؟ و البته این را هم معلوم کنیم که مقصود از انسداد آیا انسداد سیاسی یا اجتماعی یا وجودی یا هر نوع دیگر از انسدادهایی است که هم جداگانه می‌توان بررسی کرد و هم اینکه با ارتباط انواع آن با یکدیگر و تأثیر و تأثر متقابل مجموعه را با هم بررسی کرد. متأسفانه نوعا روشنفکران ما هرچند در لفافه ولی ‌نظر دارند که ما به انسداد سیاسی رسیده‌ایم و چاره آن را تغییر و دگرگونی در نظام سیاسی می‌دانند؛ با وجود آنکه تقریبا و حداقل مشابهت نظام‌های سیاسی در ذهن آنان با وضع موجود حق رأی مردم است که فارغ از هرگونه بررسی یا گزینش این حق وجود دارد. حال اگر مردم یا شرکت نمی‌کنند یا رأی خود را به غلط به صندوق می‌اندازند، در همه نظام‌ها چنین امری وجود دارد. جالب آن‌ است که کلمه مردم در همه نظام‌ها حداکثر کاربرد را دارد و سیاست‌مداران و قدرتمندان با بازی با این کلمه و دستاویز قراردادن آن قدرت خود را توجیه می‌کنند؛ درحالی‌که در عمل چه‌بسا منافع واقعی مردم را زیر پا می‌گذارند. در سراسر مصاحبه جناب آقای نیلی که البته با محور قراردادن سازمان برنامه و بودجه شکل گرفته است، هیچ اشاره‌ای به خطری که ایران را تهدید می‌کند، نشده است و نهایتا گفت‌وگو را پیشنهاد داده‌اند؛ درحالی‌که فارغ از هر نظامی که در کشور وجود داشته باشد، باید ایران وجود داشته باشد تا نظام بر آن مستقر شود و این مشکلی است که نه‌تنها در ذهن روشنفکران ما غایب است بلکه برای مسئولان اعم از رؤسای سه قوه، مجمع تشخیص مصلحت و دیگر بزرگان مسئله ایران ‌در میان مسائل روزمره و دعواهای جناحی و حیدری-نعمتی گم شده است و این مجازی‌بودن ایران به‌وضوح در مصاحبه مفصل آقای نیلی نیز مشاهده می‌شود و هرچند نمی‌گویند اما دنبال رفع انسداد سیاسی است. اتفاقا اگر هم انسداد سیاسی باشد، در برابر انسدادهای دیگر کم‌رنگ است؛ چرا‌که به‌ هر حال نظام موجود براساس امری دینی که قاطبه مردم به آن اعتقاد دارند، شکل گرفته و پایه‌های آن مستحکم است؛ اما انسداد اصلی مربوط به تصمیم‌گیری درباره یک امر واقعی یعنی آینده سرزمینی ایران است و این انسداد در ذهن مسئولان به‌ خاطر تعارض منافع «مردم» و «ایران» اتفاق افتاده هستند. حال مطرح می‌شود چگونه بین «ایران» و «مردم» تعارض منافع وجود دارد؟ آری هرگز بین یک سرزمین و مردم مستقر در آن تعارض منافع وجود ندارد؛ اما به لحاظ اجتماعی و ناآگاهی مردم و منافع فردی و اینکه مسئولان کلمه «مردم» را دستاویز قرار می‌دهند، این تعارض که البته قابل رفع است، به وجود می‌آید. در اینجاست که حاکمیت وظیفه دارد این تعارض را به تعادل و به نفع «ایران» به انجام رساند تا مردم از استقرار در سرزمین خود لذت ببرند. آیا واقعا تعارض منافعی بین «مردم» و «ایران» وجود دارد؟

‌- «مردم» می‌خواهند هرچه بیشتر بنزین مصرف کنند، «ایران» از وجود هیدروکربور خالی می‌شود و دارای هوای آلوده و کشنده می‌شود.

- «مردم» می‌خواهند هرچه بیشتر گاز مصرف کنند، «ایران» ثروت گازی خود را از دست می‌دهد.

- «مردم» می‌خواهند جنگل‌ها را به کشتزار تبدیل کنند، «ایران» فضای تنفسی خود را از دست می‌دهد.

- «مردم» و کشاورزان می‌خواهند هر مقدار آب که دوست دارند مصرف کنند، «ایران» خشکیده و پلاسیده و تکیده می‌شود.

- «مردم» و مسئولان می‌خواهند نفت صادر کنند و مصرفی وارد کنند، کالای «ایران» از درون تهی و از برون تغییر شکل می‌دهد.

- «مردم» می‌خواهند الگوی زندگی آمریکایی داشته باشند، «ایران» ماهیتش دگرگون می‌شود و ثروت خود را از دست می‌دهد.

- «مردم» می‌خواهند هرچه بیشتر از نعمت برق استفاده کنند، «ایران» بدنش زیر مصرف مواد تولیدی برق خم می‌شود.

- «مردم» می‌خواهند بدون توجه زباله تولید کنند، «ایران» سراسر زباله‌دانی شده و رودخانه‌هایش آلوده می‌شود.

و حکمرانی هم بر مثال «من بدو آهو بدو» در پی تأمین خواست «مردم» است؛ البته نه همه مردم بلکه کسانی که صدا دارند و اعتراض را بلد هستند؛ و الا سال‌هاست که برخی مردم نه برق، نه بنزین، نه گاز، نه آب مصرف می‌کنند و زندگی‌شان نه براساس زندگی آمریکایی بلکه بسیار پایین‌تر از خط فقر است؛ اما معمولا تلاش حکمرانی برای «مردم» به رشد آنها که زیاده‌خواه‌تر هستند، می‌انجامد. اینجاست که تصمیم‌گیران به انسداد رسیده‌اند. بسیاری از امور مثل مسائل سیاسی و اجتماعی مانند برخی فرمول‌های شیمیایی قابل بازگشت است؛ اما امور تخریب‌کننده و منهدم‌کننده که سال‌هاست در جریان است؛ مثل برخی دیگر فرمول شیمیایی قابل بازگشت نیست و اگر فقط بتوانیم آن را متوقف کنیم، هنر کرده‌ایم. آری به انسداد تصمیم‌گیری برای توقف جریان تخریب «ایران» رسیده‌ایم .

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها