|

جوشیدن محتوای دیگ

حزب توده احتمالا دیرپا‌ترین جریانی بود که پس از انقلاب اسلامی از قطار پیاده شد. وقتی در اردیبهشت سال ۶۲ کیانوری و به‌آذین مقابل دوربین‌های تلویزیون نشستند و به جاسوسی برای شوروی اعتراف کردند، عملا حزب توده پایان یافت و به‌عبارتی قدیمی‌ترین تشکل سیاسی تاریخ ایران مدرن به پایان کار خود رسید. حزب توده اما اولین گروهی نبود که از قطار انقلاب سال ۵۷ پیاده شد. تشکل‌های دیگری هم بودند که مثل حزب توده نه‌تنها با انقلاب اسلامی همراه شدند که تا سال‌ها بعد از انقلاب رسما در انواع انتخابات حضور رسمی داشتند و از چهره‌های شاخص و شناخته‌شده در انقلاب، به عنوان کاندیدا حمایت می‌کردند.

جوشیدن محتوای دیگ

حزب توده احتمالا دیرپا‌ترین جریانی بود که پس از انقلاب اسلامی از قطار پیاده شد. وقتی در اردیبهشت سال ۶۲ کیانوری و به‌آذین مقابل دوربین‌های تلویزیون نشستند و به جاسوسی برای شوروی اعتراف کردند، عملا حزب توده پایان یافت و به‌عبارتی قدیمی‌ترین تشکل سیاسی تاریخ ایران مدرن به پایان کار خود رسید. حزب توده اما اولین گروهی نبود که از قطار انقلاب سال ۵۷ پیاده شد. تشکل‌های دیگری هم بودند که مثل حزب توده نه‌تنها با انقلاب اسلامی همراه شدند که تا سال‌ها بعد از انقلاب رسما در انواع انتخابات حضور رسمی داشتند و از چهره‌های شاخص و شناخته‌شده در انقلاب، به عنوان کاندیدا حمایت می‌کردند.

درست همان‌طورکه حزب توده، صادق خلخالی را به‌عنوان نامزد خود در انتخابات مجلس معرفی کرد و کیانوری در توضیح آن می‌گفت: «خلخالی خدمات پرارزشی در زمینه قلع و قمع ضد انقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. او با شجاعتی بی‌نظیر چند‌صد نفر از مهم‌ترین مهره‌های امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد» .

زمان اما به کام نماند. حزب توده به همان‌جایی رفت که پیش از آن دیگرانی هم رفته بودند. فهرست پیاده‌شدگان از قطار انقلاب را شاید باید با نام صادق قطب‌زاده آغاز کرد. مسافر مشهور هواپیمای مشهور پاریس - تهران که در سیاهه فعالیت‌های پیش از انقلاب، نواختن سیلی به گوش اردشیر زاهدی، سفیر وقت ایران در آمریکا را هم در کارنامه داشت و به همین دلیل از ایالات متحده اخراج شده بود.‌ او بعدها پس از انقلاب، زمانی که مسئولیت وزارت امور خارجه را عهده‌دار شد، دبیر اول سفارت شوروی در تهران را به اتهام جاسوسی اخراج کرد. اما طولی نکشید که خود به اتهام طراحی کودتا بازداشت شد؛ کودتایی که بسیاری معتقدند اسناد و مدارک آن را حزب توده در اختیار مقامات امنیتی جمهوری اسلامی گذاشته بود.‌

ولادیمیر کوزیکچن، افسر عالی‌رتبه «کاگ‌ب»، در کتابی که سال ۱۹۹۱ میلادی منتشر کرد، مدعی شد «کرملین به‌شدت از دست قطب‌زاده عصبانی بود و به کاگ‌ب دستور داد حذف سیاسی و در صورت امکان فیزیکی‌اش را در دستور کار قرار دهند». چیزی که ظاهرا دخالت قطب‌زاده در کودتای نوژه امکان آن را برای شوروی فراهم کرد و اسناد و مدارک این کودتا را از طریق حزب توده به سرویس‌های امنیتی ایران رساند تا قطب‌زاده پس از بازداشت مقابل دوربین‌های تلویزیون بنشیند و ضمن اعتراف، نامی هم از سید محمدکاظم شریعتمداری بیاورد. قطب‌زاده اعدام و شریعتمداری سلب مرجعیت شد. قطب‌زاده البته تقریبا یک سال پس از آن اعدام می‌شد که ابولحسن بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهور ایران از سمت خود عزل شد و به همراه مسعود رجوی، سرکرده سازمان مجاهدین خلق{منافقین} به فرانسه گریخت تا اولین رئیس‌جمهور پس از انقلاب و مهم‌ترین سازمان سیاسی-نظامی که سابقه سال‌ها فعالیت مسلحانه علیه خاندان پهلوی را در کارنامه داشت، پس از غائله خرداد ۶۰ و ورود به فاز مسلحانه علیه حکومت، توأمان از قطار به بیرون رانده شوند. گرد و غبار سال‌های نخست انقلاب که فرونشست، دایره رقابت محدود شد به وفاداران انقلاب و طبیعتا فهرست محذوفین را آرام‌آرام نام‌هایی پر می‌کرد که خود در دوره‌ای دیگر، کسانی دیگر را از روی صندلی‌های بزرگ و کوچک قدرت حذف کرده بودند. در سال‌های میانی دهه 60 نهضت آزادی، جبهه ملی و سایر نیروهای ملی مذهبی عملا در ساخت قدرت، محلی از اعراب نداشتند. احزاب و گروه‌های کوچک و بزرگ چپ حذف شده بودند و حتی حزب جمهوری اسلامی منحل شده بود. مجمع روحانیون مبارز از دل جامعه روحانیت مبارز انشعاب کرده و در کنار نیرو‌های جوان چپ جدید که عمدتا در دفتر تحکیم وحدت فعال بودند، ذیل حمایت‌های بنیان‌گذار انقلاب پله‌های قدرت را طی می‌کردند و این بالارفتن از نردبان قدرت، گوشه‌نشینی طیف دیگری از هواداران انقلاب را سبب می‌شد که جناح راست خوانده می‌شدند. چنان که سال‌ها بعد سازمان از دو پاره شده مجاهدین انقلاب اسلامی (که خود در ابتدای انقلاب از اتحاد هفت گروه شبه‌نظامی مبارز علیه حکومت پهلوی تشکیل شده بود تا به نوعی بدیلی برای سازمان مجاهدین خلق باشد) توسط طیف چپ این سازمان احیا شد تا به همراه مجمع روحانیون مبارز نقشی مهم در سربرآوردن دولت اصلاحات، پس از سال‌ها دوری از قدرتی داشته باشد که مدت‌های مدید در سیطره جناح راست بود.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت و البته حزب تازه تأسیس مشارکت را می‌توان سهام‌داران عمده قدرت در دوران دولت هشت‌ساله سیدمحمد خاتمی دانست. قدرت مستعجلی که روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد و به‌ویژه وقایع سال ۸۸ به آن خاتمه داد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت به حکم دادگاه منحل شدند، مجمع روحانیون مبارز به حاشیه رانده شد و دفتر تحکیم وحدت در فرایندی غیر ارگانیک به دو طیف شیراز و علامه تقسیم و بعد‌ها طیف علامه که نماینده دانشجویان اصلاح‌طلب قلمداد می‌شد، آرام‌آرام از عرصه تأثیرگذاری سیاسی محو شد. و این تا امروز، پایان حضور اصلاح‌طلبان در ساختار پیچیده قدرت در کشور بوده است. ظهور احمدی‌نژاد و حمایت تمام‌قد همه‌ شاخه‌‌های جناح راست از او هرچند در آن سال‌ها پیروزی «جناح راست» قلمداد شد، اما نهالی را کاشت که ظاهرا از اعتبار «حامیان سابق و رقبای بعدی» خود ارتزاق می‌کرد و پایه‌گذار جریانی در داخل جناح راست شد که براساس قرائن، نه‌تنها سودای حذف نیروهای میانه‌روی داخل جناح راست که حتی محو راست سنتی را در سر دارد.‌ به هر روی، بعد از ظهور احمدی‌نژاد و ماجراهای دوران ریاست‌جمهوری او، رقابت در ساخت قدرت به طیف‌های مختلف درون جناح راست محدود شد. میانه‌روها یا اعتدالیون که حسن روحانی آنها را نمایندگی می‌کرد، راست سنتی که چهره‌هایی مثل علی لاریجانی را باید شاخص‌ترین حامل پرچم آنها دانست و جبهه پایداری -میراث‌داران اصلی احمدی‌نژاد- که هویت بصری آنها در چهره‌هایی مثل سعید جلیلی تبلور می‌یابد و با هر متر و معیاری ابراهیم رئیسی و دولت او را باید شاخه‌ای از آنها دانست. گروهی که به نظر می‌رسد تا اینجا در حذف باقی رقبای درون‌جناحی خود موفق عمل کرده است.

امروز بعد از چهار و نیم دهه که از پیروزی انقلاب گذشته، می‌توان به تفکیک و به‌وضوح ایستگاه‌های مختلفی را برشمرد که در آن عده‌ای -چه آن را پالایش سنجیده بدانیم و چه خالص‌سازی نکوهیده بنامیم- از قطار انقلاب به بیرون هدایت شدند و طرفه آنکه مسافران قطار از ابتدا تا انتها، تا زمانی که راه خروج به آنها نشان داده نشده بود، سخنی در نقد روش‌ها و فرایندهایی که به دلالت سایر مسافران به بیرون از قطار می‌انجامید، معمولا نگفتند و حالا با فهرستی مطول و ناهمگون از پیاده‌شدگان چمدان به دست در ایستگاه‌های مختلف مواجهیم که تاریخ اعتراض آنان با تاریخ پیاده‌شدنشان از قطار یکی است‌ و انگار با حسرت به دود «لوکوموتیر» نگاه می‌کنند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها