|

دانش جهانی باستان‌شناسی

ما روزهای بسیاری را در ذیل نام و عنوان چهره‌ها و شخصیت‌های تأثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ بشری جشن می‌گیریم. همچنین روزهای دیگری را در ذیل عنوان این یا آن کشف، این یا آن اختراع، این یا آن ابداع و نوآوری بزرگ و تأثیرگذار نیز گرامی و پاس می‌داریم و همچنین برخی روزهای دیگر را در ذیل نام و عنوان گروه‌های سنی و جنسی مثل روز کودک یا در ذیل عنوان سپهری از آگاهی بشری مثل روز فلسفه و همچنین روز این یا آن علم گرامی و پاس داشته و جشن گرفته‌ایم.

دانش جهانی باستان‌شناسی

حکمت‌الله ملاصالحی-دکترای باستان‌شناسی: ما روزهای بسیاری را در ذیل نام و عنوان چهره‌ها و شخصیت‌های تأثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ بشری جشن می‌گیریم. همچنین روزهای دیگری را در ذیل عنوان این یا آن کشف، این یا آن اختراع، این یا آن ابداع و نوآوری بزرگ و تأثیرگذار نیز گرامی و پاس می‌داریم و همچنین برخی روزهای دیگر را در ذیل نام و عنوان گروه‌های سنی و جنسی مثل روز کودک یا در ذیل عنوان سپهری از آگاهی بشری مثل روز فلسفه و همچنین روز این یا آن علم گرامی و پاس داشته و جشن گرفته‌ایم. باستان‌شناسی نیز در چارچوب و در قاب و قامت همین روزهای جهانی گرامی و پاس داشته می‌شود. سؤال این است و سخن این است: باستان‌شناسی تا چه میزان یک رشته و دانش جهانی است؟ به قدر و به تصریح و به تصدیق و به صراحت خدمت شما توضیح خواهم داد که باستان‌شناسی همان‌قدر یک رشته و دانش جهانی است که بسیاری از رشته‌های دیگر؛ ولی باستان‌شناسی چنان که می‌دانیم پدیده‌ای، رویدادی بیش از یک رشته و دانش جهانی در روزگار ماست. بنده بارها و به تکرار تأکید کردم که دانش باستان‌شناسی یا حتی باستان‌شناسی به مثابه ملغمه‌ای از علوم باستان‌شناسی همه باستان‌شناسی نیست. همه مفهوم باستان‌شناسی یا در ذیل نام باستانی و یونانی آن آرکیولوژی هماره چیزی بیش از یک رشته و دانش جهانی بوده است. نخست آنکه باستان‌شناسی در یک مفهوم کلی، کلان و جامع‌تر یک چرخش بنیادین، یک تحول بنیادین در نسبت و نگاه در نظام فکری و دانایی انسان روزگار ما در شناخت انسان، در شناخت انسان تاریخ‌مند و تاریخی و گذشته تاریخی او بوده است. دیگر آنکه کنجکاوی‌های باستان‌شناختی در ذیل کشش‌ها و خیزش‌های معرفت‌ورزانه انسان تعریف می‌شود. اگر در گذشته باستان‌شناسی پدید نمی‌آمد به این دلیل بود که تاریخ‌های گذشته و ادوار گذشته، آن‌چنان گذشته برایشان رازآمیز و قدسی بود که مجال گشودن تاریخ و مجال جراحی تاریخ را به انسان نمی‌داد. اساسا گذشته اسطوره‌ای و رازآمیز و قدسی چندان سر سازگاری با کاوش‌های باستان‌شناسی نداشت ولی کنجکاوی‌های باستان‌شناسانه، محجوب و مستور در لایه‌های زیرین کشش‌ها و کنش‌های معرفت‌ورزانه انسان مانده بود. با قداست‌زدایی، با راززدایی، با اسطوره‌زدایی تاریخ در معنای مدرن آن، میدان برای کاوش‌های گذشته و کشش‌ها و خیزش‌ها و کنجکاوی‌های باستان‌شناسانه انسان بیشتر و بیشتر و بیشتر گشوده شد و این اتفاقی ساده نبود که در روزگار ما افتاد. باستان‌شناسی به لحاظ نوع موضوعی که باستان‌شناسان مطالعه می‌کنند فی‌‌نفسه دانشی انسان‌شمول و جهانی است. هسته ستبر، سخت و سفت دانش باستان‌شناسی چنان که هسته ستبر و سخت هر دانش انسانی، شناخت انسان است در باستان‌شناسی نیز هسته ستبر شناخت انسان است و این هسته ستبر در میان همه رشته‌های انسانی شمول دارد، بنابراین از این منظر باستان‌شناسی یک دانش جهانی است. اساسا هر دانشی که به شناخت انسان فراخوانده می‌شود، انسان‌شمول و جهانی است. بنابراین باستان‌شناسی دانش شناخت انسان است، البته شناخت انسان تاریخ‌‌مند، تاریخ‌ساز، فرهنگی، فرهنگ‌پذیر و فرهنگی‌شده به مدد و به وساطت آثار و نشانه‌های به‌جای‌مانده از انسان. باستان‌شناسی به معنی اخص، به لحاظ موضوع‌شناختی، به لحاظ نوع ماده‌ها و منابع مورد مطالعه یک رشته و دانش انسان‌شمول و جهانی است. حتی انسان‌شمول و جهانی‌تر از بسیاری از رشته‌ها و دانش‌های اجتماعی-انسانی دیگر، توضیح داده می‌شود چرا. منابع و ماده‌هایی را که باستان‌شناسان می‌کاوند و می‌یابند و در مسیر شناخت انسان از آنها مدد می‌جویند، در مرحله نخست فرهنگ‌های مادی هستند و بعد موضوعات مکمل دیگر؛ حالا این موضوعات مکمل هرچه می‌خواهد باشد: منابع نوشتاری باشد یا منابع برگرفته از رشته‌های طبیعی دیگر؛ ولی آنچه مهم است فرهنگ‌های مادی که هسته سخت موضوع‌شناسی باستان‌شناسی را شامل می‌شوند شمول دارد. در همه دوره‌ها، در همه لایه‌های باستانی و در همه جوامع و فرهنگ‌ها یافته می‌شوند و کاربردهای بسیار بسیار گسترده هم دارند، ازاین‌رو این انسان‌شمول بودن ماده‌ها و منابع باستان‌شناختی مهر تأیید دیگری است بر جهانی‌بودن دانش باستان‌شناسی. تصادفی هم نیست که بسیاری از رشته‌های دیگر نیز با باستان‌شناسی به خاطر همین «شمولیت منابع مورد مطالعه» درگیر می‌شوند و خود باستان‌شناسی نیز از آن جهت که پیش از آنکه این منابع و ماده‌ها فرهنگی بشوند، تغییر چهره پیدا کنند و به فرهنگ‌های مادی تبدیل شوند، در طبیعت به عنوان ماده‌ خام حضور دارند؛ بنابراین هر فرهنگ مادی مورد مطالعه باستان‌شناس در عین حال ماده خامی هم بوده که تغییر چهره و تغییر معنا پیدا کرده و به فرهنگ مادی مورد مطالعه باستان‌شناسی تبدیل شده است. به لحاظ مسئله‌شناسی نیز پرسش‌هایی که باستان‌شناسان بر دامن ماده‌های مورد مطالعه خود برای شناخت گذشته و در مسیر شناخت گذشته انسان درمی‌اندازند، شمول دارند. نخست آنکه پرسش‌های باستان‌شناسی صرفا در حصار پرسش‌های توصیفی محبوس نمی‌شود. باستان‌شناسان برای شناخت موضوعات خودشان ناگزیرند از پرسش‌های توصیفی وارد سپهری از پرسش‌های تحلیلی، زیر آزمایشگاه‌های عالم مدرن بشوند. از پرسش‌های تحلیلی نیز عبور کرده، وارد سپهری از پرسش‌های فراخ‌تر تبیینی برای دسترسی به تبیین عمیق‌تر و وسیع‌تر موضوعات مورد مطالعه خود بشوند، از پرسش‌های تبیینی نیز باستان‌شناسان عبور کرده، وارد سپهر پرسش‌های تفسیری و معناکاو هم می‌شوند، چرا؟ برای اینکه ماده‌های مورد مطالعه باستان‌شناسان فی‌نفسه حیث معنایی دارد یعنی در پس پشت فرهنگ‌های مادی مورد مطالعه باستان‌شناسان که اثر و نشانه است، کیهانی از معناها مفقود و غایب هستند. عالمی از رفتارها، منجمد و مدفون شده‌اند و در پس پشت رفتارها، کیهان و عالمی از عاملان و فاعلان انسانی یا عاملیت‌های انسانی که در روزگار خود صاحب عزم و اراده و اندیشه و عاطفه و نظام‌های فکری و نظام‌های آیینی و اسطوره بوده‌اند. اینها همه در باستان‌شناسی غایب‌اند. باستان‌شناسان چهار پرسش کلی و کلان دارند که همه علوم انسانی وقتی وارد دیرینه‌شناسی و تبارشناسی و لایه‌نگاری ماده‌های مورد مطالعه خود می‌شوند با این پرسش‌های کلیدی و کلان درگیر می‌شوند. نخست آنکه چه اتفاق افتاده، دو آنکه چگونه اتفاق افتاده، سه آنکه اگر اتفاق افتاده چرا آن‌گونه اتفاق ‌افتاده و نه به‌گونه‌ای دیگر و چهارم آنکه در پس پشت همه این اتفاقات و همه این پرسش‌های چه‌بودگی و چگونگی و چرادار کدام عاملان و فاعلان انسانی بودند که چنین رخدادها و چنین تغییرات و تحولاتی را دامن زدند. به لحاظ روش‌شناسی نیز باستان‌شناسان در شناخت ماده‌های مورد مطالعه خود از روش‌هایی استفاده کرده‌اند که الهام‌بخش بسیاری از رشته‌های دیگر هم بوده است. فروید می‌گفت برای تراش‌زنی و لایه‌نگاری دقیق‌تر روان و رفتار انسان، برای رسیدن به لایه‌های بکر روان انسان، بهترین الگو و بهترین لایه‌نگاری، تراش‌زنی‌های با دقت و وسواس و لایه‌نگاری‌های باستان‌شناسانه برای رسیدن به خاک بکر است و این نکته بسیار مهم است. علاوه بر این همه رشته‌ها اعم از رشته‌های طبیعی و تاریخی برای تبارشناسی ماده‌ها و منابع و موضوعات مورد مطالعه خود می‌توانند به مدد روش‌شناسی‌های باستان‌شناسی دست به تبارشناسی ماده‌ها و منابع مورد مطالعه خود بزنند که عملا چنین می‌کنند. امروز بسیاری از علوم که با رویکردهای تاریخی و دیرین‌شناسانه و تبارشناسانه علاقه‌مند هستند ماده‌های مورد مطالعه خود را بشناسند بر خوان ضیافت ماده‌ها و منابعی نشسته‌اند که باستان‌شناسان آنها را کشف کردند و این نکته بسیار بسیار مهم است. به لحاظ اهداف یا غایت‌شناسی، باستان‌شناسی نیز مانند بسیاری از رشته‌های دیگر یک دانش جهانی است. غایت باستان‌شناسان شناخت انسان است و شناخت انسانی که در باستان‌شناسی غایب و مدفون است ولی به مدد و وساطت آثار می‌خواهد گذشته را بشناسد، آثار بیرون از بافتار یا بستر را نمی‌توان شناخت لذا در درون بستر و بافتاری که پدید آمدند و در درون بافتارها و بسترهایی که مورد استفاده قرار گرفتند، عرضه شده‌اند، تقاضا شده‌اند و در درون بستری از بین رفته‌اند.

بنابراین باستان‌شناسی علاوه بر اینکه نوعی دانش ردیابی و رصد بسترها و بافتارهای مفقود است نوعی دانش شناخت نشانه‌ها برای شکار معناهاست، از این جهت باستان‌شناسی یک دانش هم نشانه‌شناسانه است، هم سمنتیک و هم معناشناسانه، چرا؟ برای اینکه باستان‌شناسان در صف مقدم منابع موضوع مورد مطالعه باستان‌شناسان نشانه‌ها هستند، نشانه‌ها و آثاری که ابهام ذاتی دارند و باستان‌شناس تلاش می‌کند دست به ابهام‌زدایی گسترده منابع و موضوعات مورد مطالعه خود بزند. بنابراین باستان‌شناسی دانش شناخت انسان است و با وجود آنکه باستان‌شناسی یک رشته و دانش نامستقیم است یعنی مشاهده نامستقیم و مواجهه نامستقیم با رویدادهای گذشته است، مواجهه به وساطت آثار. با وجود اینها باستان‌شناسی دانش تماشا نیست. به تماشا کسی باستان‌شناس نشده است، باستان‌شناسی میدان عمل است و میدان کشف و گردآوری منابع و مدعای مورد مطالعه است و همین مقام کشف و گردآوری منابع است که در مقام نظر، باستان‌شناس وارد داوری‌های پی به پی می‌شود. باستان‌شناسی یک دانش بسیار پیچیده و بغرنج و دشوار روزگار ماست. پیچیده و دشوار از آن جهت که هر باستان‌شناسی چه در مقام نظر، چه در مقام عمل، چه در اکنون خویش و چه در رصد و ردیابی رویدادهای مفقود گذشته در یک موقعیت دو وضعیتی قرار می‌گیرد، دو وضعیتی بسیار متناقض، بغرنج و دشوار. این موقعیت دو وضعیتی، یک وضعیت اکنون باستان‌شناس که تلاش می‌کند در روشنگاه اکنون که در آن می‌اندیشد، گذشته را ردیابی و رصد کند و بشناسد، گذشته‌‌ای که غایب و مفقود است، البته به‌مدد و وساطت اندک آثار به جای مانده، چون فرهنگ‌های مادی همه که نمی‌مانند، بسیاری از اینها در عصر خود از بین رفته‌اند و بنابراین باستان‌شناسی همیشه با اندکی از فرهنگ‌های مادی به جای مانده، باید فرهنگ‌های مادی دیگری را که از بین رفته‌اند رصد کند و به مدد آن فرهنگ‌های مادی از بین رفته مفروض‌شده‌، رفتارهای مفقود را ردیابی و رصد کند، به رفتارها نقب بزند و از رفتارهای مفقود و مفروض و مدفون به اندیشه‌ها و ادراکات مفروض و مفقود دیگر نقب بزند که در آنجا با عاملان و فاعلان انسانی یا عاملیت‌های انسانی مواجه می‌شود که آنها درواقع بازیگران واقعی رخدادها و اتفاقات بودند. یک مسئله غامض دیگر که باستان‌شناسی را پیچیده می‌کند مسئله دوپارگی، شکاف و شقاق موضوعی است. باستان‌شناسان در تمام مراحل پژوهش‌ با این شکاف و شقاق موضوع مواجهند، با ماده‌های خاموش و الکن و متفرقی که در پس پشت آنها باید ساختارهای اجتماعی و نظام‌های فرهنگی، رفتارهایی مفروض شوند که همه غایب هستند و باستان‌شناس باید میان آنچه در کف دارد هرچند اندک، ناقص و مفقود، پلی بزند با آنچه که مفقود است و از این دو پارگی و شقاق موضوعی عبور کند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها