در حصار بایدها و نبایدها
«الیناسیون» یا همان «ازخودبیگانگی» ازجمله اصطلاحات هگل بود. بعدها مارکس از آن وام گرفت تا بگوید چطور نظام سرمایهداری میتواند رابطه میان انسان و نیروی کار او را مخدوش کند. جایی که جامعه طبقاتی شکل میگیرد و ازخودبیگانگی تا مغز استخوان طبقه کارگر رخنه میکند. مفهوم ازخودبیگانگی برای مارکس، ریشه در واماندگی بشر و کمبود کنترل او بر اشیائی که خود خلق کرده بود، داشت. ازخودبیگانگی مارکس در کنار دیگر اندیشههایش، دورتادور جهان چرخید، دهههای متوالی محل بحث بود و اگرچه چهرههای دیگری نظیر وبر و مانهایم هم درباره ازخودبیگانگی گفتند و نوشتند، اما ازخودبیگانگی هیچکدام به شهرت چیزی که مارکس ترسیم کرد، نرسید.

مریم شیعهزاده: «الیناسیون» یا همان «ازخودبیگانگی» ازجمله اصطلاحات هگل بود. بعدها مارکس از آن وام گرفت تا بگوید چطور نظام سرمایهداری میتواند رابطه میان انسان و نیروی کار او را مخدوش کند. جایی که جامعه طبقاتی شکل میگیرد و ازخودبیگانگی تا مغز استخوان طبقه کارگر رخنه میکند. مفهوم ازخودبیگانگی برای مارکس، ریشه در واماندگی بشر و کمبود کنترل او بر اشیائی که خود خلق کرده بود، داشت. ازخودبیگانگی مارکس در کنار دیگر اندیشههایش، دورتادور جهان چرخید، دهههای متوالی محل بحث بود و اگرچه چهرههای دیگری نظیر وبر و مانهایم هم درباره ازخودبیگانگی گفتند و نوشتند، اما ازخودبیگانگی هیچکدام به شهرت چیزی که مارکس ترسیم کرد، نرسید.
بعدها وقتی نظریهپردازان سوسیالفمینیسم روی کار آمدند، از این اندیشه مرکزی مارکس وام گرفتند و درباره ازخودبیگانگی زنانه حرف زدند. ساندرا بارتکی از کالاییشدن بدن زن و شیءانگاری از او گفت. بعد توضیح داد که چطور این ابژهسازی، زن را در موقعیت فرودست قرار میدهد و مقدمه سلطه بر او را فراهم میکند. در میان همه اشکال ازخودبیگانگی زنان، بیگانگی بدنمند حکایت دیگری است. بیگانگی بدنمند، دوانگاری عمیق و دنبالهداری است که در ذهن زن، یک باور عجیب و قدرتمند را تهنشین میکند و آنهم اینکه بدن زن، نه در اختیار او، بلکه در اختیار جامعهاست.
نمیشود از بدن تعریف یکسانی ارائه داد. مفهوم بدن از جامعهای به جامعه دیگر فرق میکند و پیوسته در زمانها و مکانها برساخت میشود. تعریف بدن تحت تأثیر شرایط فرهنگی و تاریخ هر سرزمین ارائه میشود و به خاطر مجموع اینهاست که نمیشود از آن بهعنوان پدیدهای بدیهی و طبیعی نام برد. تجربه زنان از بدن خود، تجربهای آمیخته با شرم، وهم، بیقراری، اطاعت، هراس و انفعال است. بدن زن در ایران، عرصه افسون و افسانههای پرشمار است؛ عرصه نمایش زنانگی و اقتضائاتش. زنانگی که فاقد اعتبار است و زن را در قالبی زنستیزانه معرفی میکند. قالبی که همه زنان را فارغ از شرایط زندگی و چیزهایی که از زندگی میخواهند، با دستورالعملی یکسان به تصویر میکشد و با حالتهای فرمانبرداری توأم میشود. زنانگی، پتک سرکوبگری است که تنوع و تکثر زنان را قلعوقمع میکند و با میل خود زن سازگاری اندکی دارد.
از طرفی باعث میشود تا میل خود زن، تنها به صورت پنهان، اندک و همراه با حس گناه و اضطراب بروز پیدا کند. وقتی برای زنانگی، بار اخلاقی قائل میشوند و آن را مفهومی ازلی و ابدی به تصویر میکشند، باید توجه داشت که زنانگی هم یک محصول اجتماعی است. محصولی که از بدو تولد به بدن زن سنجاق میشود و او را طرد، منع و محو میکند؛ لمس نکن، حرف نزن، قدم نگذار، مخالفت نکن، ظاهر نشو، انجام نده، تجربه نکن و... .
مجموع امر و نهیهای دائمی، به تقلیل ارجگذاری از بدن خود منتهی میشود. این تقلیل تا آنجا پیش میرود که میتواند به انکار نفس و وجود هم برسد. نیروهای بیرونی، چنان بدن زن را احاطه و کنترل میکنند که زن، خود را در موضع بیقدرتی و با اختیارات اندک میبیند. وضعیت موجود را ناخودآگاه وضعیت عادی قلمداد میکند. در کشاکش انتظارات، بایدها و نبایدها نوسان میکند. بدن زن که دائما در ارتباط با مردان تعریف میشود، به دلبری از مردان دعوت میشود و درعینحال، از او انتظار میرود که دلبری نکند. پاکدامنی او، معیار شیءپرستانه آبروی مذکر است و گواه این ادعا هم آمار و ارقام مربوط به جرائم ناموسی در کشور است. بدن زنان داراییهاییاند که باید تصرف شود یا از حریم آن، در برابر تعرض دیگران دفاع کرد. تأکید پیوسته بر بعد جسمانی زنان و چشمپوشی از سایر ابعاد وجودی آنان در عرف و قانون، همان مسئلهای است که به بیگانگی بدنمندشان منجر میشود. آن وقت است که باور بدن ناکافی، بدن مطیع، بدن شرمسار، بدن گناهآلود، بدن اسرارآمیز، بدن پنهانی، بدن معذب و... بروز پیدا میکند و برساخت نمادین از بدن زیستشناختی زن، دنیای او را دگرگون میکند. این وضع تا آنجا ادامه خواهد داشت که زن بتواند از دنیای اطراف خود بدیهیزدایی کند و درباره چرایی و چگونگی وضع موجود، دست به بازاندیشی بزند.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.