|

آفتاب را مهر چون شاید خواند که بعد از او برافروخت؟

در دهه‌‌های اخیر، طنین نظریه‌ دکتر طباطبایی آنچنان سپهر اندیشه را در ایران آکنده که نوشتن یا خواندن در ایران به هر روی در میدان مغناطیسی آن قرار دارد و بدون تعیین تکلیف با آن ممکن نیست. این روایت برای بعضی از خوانندگان، روی دیگری نیز دارد که اغیار را به آن راه نیست. برای ما اکنون و در هنگامه‌ بحران‌‌ها، این فقدان خصم روزگار است که نمایان شده است؛

محمد نظیفی-پژوهشگر اندیشه سیاسی:‌ در دهه‌‌های اخیر، طنین نظریه‌ دکتر طباطبایی آنچنان سپهر اندیشه را در ایران آکنده که نوشتن یا خواندن در ایران به هر روی در میدان مغناطیسی آن قرار دارد و بدون تعیین تکلیف با آن ممکن نیست. این روایت برای بعضی از خوانندگان، روی دیگری نیز دارد که اغیار را به آن راه نیست. برای ما اکنون و در هنگامه‌ بحران‌‌ها، این فقدان خصم روزگار است که نمایان شده است؛ ما که جز پژواکی ناکوک از این ناقوس نبوده‌‌ایم، در این غم اگر بمیریم رواست؛ چون نغمه‌ ناقوس فرونشیند، پژواک آن چگونه خواهد ماند؟ پیوند خواننده‌‌ای که خردی دارد و همتی با آن خرد یار کند، با اندیشه‌ دکتر طباطبایی بسیار بیش از خواندن آثار یک فیلسوف خواهد بود؛ چراکه مشکل‌ ایران که او در پی توضیح آن بود، نه یک موضوع صرفا انتزاعی بلکه وضعیتی تنیده‌شده در زندگی آحاد ایرانیان است؛ باری، فیلسوف ایران در غربت چشم از جهان فروبست تا برای ما یادآور زمانی باشد بیش از ده سال پیش، زمانی که از بیماری آزرده شد و قطعه‌‌ای از شاملو را چنین خواند و ما را دچار اندوه و نگرانی بی‌پایان کرد: «فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه، اما یگانه بود و هیچ کم نداشت، و [من باید بیفزایم که] از نامردی هیچ کم نداشت؛ به جان منت‌‌پذیرم و حق‌گزارم». لاف‌زنان در اندیشه بسیارند، اما پرتوی از دقت دکتر طباطبایی کافی است تا بدانیم که آنان «احوال را آسان گرفته‌‌اند و شمه‌‌ای بیش یاد نکرده‌‌اند» و در سوی دیگر او بر آن بود که داد ایران به تمامی بستاند و گرد زوایا و خبایا بگردد تا هیچ فرونگذاشته باشد، چراکه او نیز چون بیهقی در این مجاهدت عالمانه به فضل خوانندگانش طمع داشت. او که رب‌النوع اندیشه بود، زبان و اندیشه‌ خوانندگانش را چنان بارور کرده که این مرثیه نیز وامدارش شده و نوشتن هر کلمه‌‌ای از آن به ضربه‌‌ای دیگر بر پیکر نویسنده می‌‌ماند. دل‌‌مشغولی دکتر طباطبایی در میان هیجانات سال‌‌های پرتب‌وتاب و در بازار مکاره‌ علوم انسانی دهه‌‌های اخیر، تأسیس اندیشه‌ جدید ایرانشهری بود؛ در میان اهالی سنت که تصلب آن را صیانت می‌‌کنند و پریشان‌افکارانی که به دنبال «واردات» تجدد هستند، او کار سترگِ «ایستادن در آستانه» را برگزیده بود. او منادی منافع ملی بود و از همین رو به دلیل حفظ فاصله‌ محققانه و دیدگاه انتقادی، از یک سو مغضوب جیره‌‌خواران بود و از سوی دیگر آماج حملات بدخواهان بوالفضول ایران بزرگ؛ بی‌هیچ تردیدی می‌‌توان گواهی داد که این فیلسوف آزاده ایران آنچه را که می‌‌اندیشید زیست. اگرچه توفیق ما در دیدار او که هیچ‌گاه از آن سیراب نشدیم به حسرتی ابدی بدل شده است اما آثار و تألیفات او بنیادی استوار برای توسعه‌ نظری در عرصه‌ سیاست و علوم انسانی برای ایران است و مبانی معرفتی او، منبعی جوشان از علم را به اهالی علم در ایران عرضه کرده است و بسط آثار و اندیشه‌‌اش مقوم پیوند میان او و همه‌ دوست‌دارانش با ایران خواهد بود.

هرکس که دید روی تو بوسید چشم من/ کاری که کرد دیده‌ من بی‌نظر نکرد


 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها