|

امید در عصر تحقیر

«قطره‌اشکی در اقیانوس»، شاهکار مانس اشپربر، رمان‌نویس اتریشی- فرانسوی است که اشپربر آن را بر اساس تجربیات زیسته خود نوشته است. این رمان که داستان از اینجا راندگان و از آنجا ماندگان است، وضعیت آن گروه از روشنفکران چپ اروپایی را به تصویر می‌کشد که درگیر مبارزه عملی بودند و سودای حقیقت‌جویی را فدای استالینیسمِ مسلط نکردند.


امید در عصر تحقیر

شرق: «قطره‌اشکی در اقیانوس»، شاهکار مانس اشپربر، رمان‌نویس اتریشی- فرانسوی است که اشپربر آن را بر اساس تجربیات زیسته خود نوشته است. این رمان که داستان از اینجا راندگان و از آنجا ماندگان است، وضعیت آن گروه از روشنفکران چپ اروپایی را به تصویر می‌کشد که درگیر مبارزه عملی بودند و سودای حقیقت‌جویی را فدای استالینیسمِ مسلط نکردند. این روشنفکران در تمام عمرشان دست از مبارزه با فاشیسم نکشیدند و هم‌زمان با دو تمامیت‌خواهی فاشیسم و استالینیسم به مبارزه پرداختند. «قطره‌اشکی در اقیانوس»، مهم‌ترین اثر حماسی اشپربر است که وقایع آن در دوران جمهوری وایمار می‌گذرد و وضعیت روشنفکران و انقلابیون را در حد فاصل پایان جنگ جهانی اول و روی کار آمدن نازی‌ها در آلمان روایت می‌کند. دورانی سخت برای روشنفکران که هیچ چیز در آن قطعی نیست و مدام با اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی و فاجعه‌بار پشت سر هم مواجه هستند. مانس اشپربر در این رمان، از خلال روایت وقایع تاریخی نوعی ارزیابی فلسفی از زندگی نیز به دست می‌دهد. او در اوج قطعیت‌گرایی جهان در میانه فاشیسم و استالینیسم، نشان می‌دهد که هیچ چیز قطعی نیست و فراتر از آن، رَد قطعیت پیش‌شرط تفکر انقلابی واقعی است. ویراست نخست «قطره‌اشکی در اقیانوس» که زنده‌یاد روشنک داریوش از آلمانی به فارسی برگردانده بود در سال ۱۳۶۲ منتشر شد. اکنون بعد از نزدیک به چهل سال، ویراست دوم آن پس از مقابله با متن اصلی توسط آقای محمد همتی در نشر نو منتشر شده است. اشپربر در مقدمه کتاب خود می‌نویسد شکل نهایی این رمان در سه کتاب و بالغ بر هزار صفحه بوده است: «ظاهرا برای خواننده آن اندازه که باید و شاید طولانی است، برای نویسنده بخشی از آن ناتمام می‌ماند. البته هرچه می‌نویسم، به نظرم تکه‌ای یا بخشی از کل واحدی است که مرگ مجال پایانش نخواهد داد؛ بدین شرط که پیش از آن، بیماری یا خستگی یا انصراف از ادامه‌اش پایان ماجرای نویسندگی نباشد». اشپربر می‌نویسد نخستین بخش‌های این رمان در زمستان 1940 در قلبِ «عصر تحقیر» نوشته شده است. «من همچون رهنوردی تنها که در شبی تیره گم شده باشد و با خود آواز بخواند یا سخن بگوید، می‌نوشتم. از اوان جوانی در برابر وسوسه نویسندگی مقاومت کرده بودم. ولی این بار تسلیم شدم، چون ننوشتن سخت‌تر از نوشتن شده بود. به فکر انتشارش نمی‌شد بود -احتمالش هم زیاد نبود که مردی که آن وقت  35 سال داشت، از جنگ جان سالم به در برد. اما هنوز ذخیره دفتر باقی بود و جوهر به اندازه کافی داشتم. صفحه پشت صفحه سیاه کردم‌- نه برای بازیافتن زمان ازدست‌رفته، بلکه برای از نو زنده‌کردن امیدهایی که در این میان بر باد رفته بود، و برای بازیافتن مفاهیم آنها: برای درک موجود زنده باید دانست مرده‌های او کیستند. باید دانست که آرزوهایش چگونه پایان یافته‌اند؛ آیا به ‌آرامی ناپدید شدند یا اینکه کشته شده‌اند. از خطوط چهره دقیق‌تر، باید آثار زخم درونی غفلت را شناخت. این را یکی از قهرمانان این رمان می‌گوید». مانس اشپربر می‌گوید این رمان را برای همه‌کس و هیچ‌کس نوشته است؛ برای آنها که هنوز متولد نشده‌ بودند. «به جوانان امروز می‌اندیشم. امیدوار بودم لازم نباشد آنها از دورانی آکنده از سوءتفاهم بگذرند». اشپربر رمان خود را نه «شرح‌ حال شخصی» و نه «رمانی مشکل‌گشا» می‌خواند و معتقد است سیاست ماده اولیه است، نه مضمون. «نه می‌خواستم تصویری از واقعیت را ترسیم کنم، نه اتفاقات کلی را به توصیف آورم، و نه دلایل پیروزی و شکست را توضیح دهم». اشپربر می‌نویسد هیچ یقینی در کار نیست و من هیچ یقینی برای عرضه‌کردن ندارم، بلکه فقط پرسش‌هایی را پیش می‌کشم و خصلت‌ها و موقعیت‌ها و رفتارها و وقایع را تنها زمانی در رمان شرح می‌دهم که به جامه تمثیل درآمده باشند. «به‌خلاف عادت و به‌رغم میل خواننده، آنچه او را با بی‌شمار جهان‌های ممکن و هرچند تخیلی رمان آشناتر می‌کند، در اینجا اغلب ناگفته می‌ماند. هرکه می‌خواهد در این رمان شرکت داشته باشد، باید سهم خود را ادا کند: باید همکاری کند و حتی فراتر از تماشاگر تئاتری باشد که جادوی صحنه دیگر پاسخ‌گوی خیال‌پردازی‌های او نیست. یک لحظه تاریکی صحنه‌ای را از صحنه دیگر جدا می‌کند. نور به آنجا می‌رود که واقعه محتاج آن است». درست همان‌طور که رمانِ‌ «قطره‌اشکی در اقیانوس» آغاز شده است: «... و صداها بیشتر می‌شوند؛ صداهایی که می‌گفتند روزهای تاریکی به درازا کشیده‌اند، مدتی بس دراز در این انتظار به سر برده‌اند تا وعده خوشبختی تحقق یابد و خبر فرارسیدن نور تبدیل به حقیقت شود. و آنها گفتند: بیایید، بگذارید خانه‌هایمان را دور بوته‌ای بسازیم که از ازل تاکنون می‌سوزد. روزهای ظلمت و سرما برای همیشه خواهند گذشت، چون بوته همیشه روشن خواهد بود و هرگز نخواهد سوخت».

قطره‌اشکی در اقیانوس، مانس اشپربر، ترجمه روشنک داریوش، نشر نو

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها