|

بدرقه آرش عاشوری‌نیا در قطعه هنرمندان

چو مرغ شب خواندی و رفتی

«سلام آرش، مرگ اصلا به تو‌ نمی‌آد» این جمله‌ای بود که روشن نوروزی از عکاسان و دوستان آرش عاشوری‌نیا در مراسم به خاکسپاری این عکاس جوان و شناخته‌شده بیان کرد تا واقعیتی بزرگ را یادآوری کند. بسیاری از کسانی که با این عکاس شناخته‌شده آشنایی داشتند، بر همین نکته تأکید داشتند و باور این هجران و مرگ برایشان بسیار سخت بود.

چو مرغ شب خواندی و  رفتی

«سلام آرش، مرگ اصلا به تو‌ نمی‌آد» این جمله‌ای بود که روشن نوروزی از عکاسان و دوستان آرش عاشوری‌نیا در مراسم به خاکسپاری این عکاس جوان و شناخته‌شده بیان کرد تا واقعیتی بزرگ را یادآوری کند. بسیاری از کسانی که با این عکاس شناخته‌شده آشنایی داشتند، بر همین نکته تأکید داشتند و باور این هجران و مرگ برایشان بسیار سخت بود. عاشوری‌نیا تنها 42 سال داشت که بر اثر یک حادثه درگذشت. او را با پرتره‌هایش از چهره‌های شناخته‌شده فرهنگ و اندیشه مانند ابتهاج، شجریان، میرحسین موسوی و... می‌شناسیم اما شاید این تنها بخشی از فعالیت‌های ماندگار او در زمینه عکاسی در ایران معاصر بود. عاشوری‌نیا هرچند عکاسی را در سال 1379 با عکاسی صنعتی آغاز کرد اما جوان بود و عاشق حرفه‌اش و در آن روزها که اوج وبلاگ‌نویسی بود فتوبلاگ «کسوف» را راه‌اندازی کرد، از دست‌اندرکاران مجله کاپوچینو بود و در سایت عکاسی حضور مستمر داشت. آموزش و سخن‌گفتن از عکاسی را دوست داشت و معلم بسیاری بود، بدون آنکه ژست برتری بر آنان بگیرد. کسانی که برای خاکسپاری او دیروز در قطعه هنرمندان حضور داشتند به‌سختی سخن می‌گفتند اما سعی کردند وجوه مختلف فعالیت‌های او را بیان کنند. سعید شریعتی از روزنامه‌نگاران قدیمی درباره او گفت: «آرش قلب ما بود، در بدترین روزها دست من را گرفت، در روزهای تاریک زندگی همراهم بود و به من یاد داد عکاسی یعنی ثبت نور. زیستنش هنر بود و هنرش آموزش بود. شاید همه ما از رفتن او ناراحت باشیم اما می‌دانم آرش زندگی کرد، بهترین زندگی را کرد و آرش شاد زندگی‌کردن را به ما یاد داد و حرکت و زندگی را در اوج همه تاریکی‌ها به ما نشان داد».

«علی‌اصغر سیدآبادی» از دیگر روزنامه‌نگارهایی بود که با بغض بسیار و به‌سختی با اشاره به شرایط سخت این روزها درباره وجهی دیگر از فعالیت‌های آرش عاشوری‌نیا سخن گفت. او به پرتره‌هایی که عاشوری‌نیا گرفته بود اشاره کرد و همچنین یادآوری کرد که عکس‌های آرش عاشوری‌نیا، تاریخ معاصر ما مردم عادی است، مردمی با تمام شکست‌ها، خواستن‌ها و نرسیدن‌ها و دیوارهای بتونی که سعی کردند از آن عبور کنند و همچنین اشاره کرد که آرش هیچ‌گاه در حرفه‌اش کم نمی‌گذاشت.

حمید ابک، روزنامه‌نگار، از یک منظر دیگر به فعالیت‌های این عکاس پرداخت و گفت: «من معتقدم او علاوه بر اینکه عکاس برجسته‌ای بود و کنشگر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود، شهروند خوبی هم بود. در این وانفسا و در این روزهای تلخ برای یکی از بهترین آدم‌ها این اتفاق می‌افتد». او به یکی از خاطراتش با عاشوری‌نیا اشاره کرد که در یکی از رویدادهای تلخ این جمله «هوشنگ گلشیری» یعنی «آن‌قدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که فرصت عزاداری نداریم» را گفته و جواب شنیده است: «یعنی ممکن است این جمله در تاریخ سیاسی معاصرمان به فراموشی سپرده شود».

شرمین نادری، امید نعمتی و داریوش آذر از دیگر کسانی بودند که کوتاه سخن گفتند. امید نعمتی از خوانندگان گروه پالت به‌سختی قطعه کوتاه «چو مرغ شب خواندی و رفتی» را خواند که تأثر حاضران را به همراه داشت و داریوش آذر نیز شعری با این عنوان خواند «راه درازی است آسمان بی‌ستاره و...». مهدی قاسمی به نمایندگی از انجمن صنفی عکاسان نیز سعی کرد در سخنانی بتواند به جایگاه و تأثیرگذاری عاشوری‌نیا اشاره کند اما به‌سختی سخن می‌گفت. او اشاره کرد که «هرجایی که دوربین نباید بود، یا عکاس نباید می‌رفت یا به هر نحوی سعی می‌شد چیزی دیده نشود، بعدا معلوم می‌شد آرش آنجا بود. عکس‌هایش را می‌شد دید، نیاز نبود که اسمش باشد عکس‌هایش شناسنامه داشت». این عکاس خبری گفت که ما هنوز به او نیاز داشتیم، به ثبت اتفاقات سیاسی و تاریخی نیاز داشتیم».

علی دهقان، سردبیر روزنامه شرق نیز به این موضوع اشاره کرد که طاقت دیدن این فراق را نداشت، طاقت دیدن پدر آرش را در این شرایط نداشت و گفت: «آرش پر از زندگی بود، آرش حوصله زندگی را داشت، آرش از نسل روزنامه‌نگارانی بود که در سختی‌ها خودش را ساخت و جلو آمد و تبدیل شد به یک خاطره» او به این شعر «بعد از تو در سایه هیچ درختی نخواهد ماند» از بیژن نجدی نیز اشاره کرد. «رضا خواجه‌نوری» نیز از طرف همه رفقایش صحبت کرد. از اینکه آرش چگونه همراه و همدل دوستان و رفقایش در لحظات سختی و تلخی بوده و چگونه حس‌و‌حال خوبش را به دیگری منتقل می‌کرد.

علیرضا نیک‌نژاد، مدیر سایت عکاسی که آرش عاشوری‌نیا در طول دهه‌های 80 و 90 در این مجموعه فعالیت می‌کرد با گریه و بغض از فعالیت‌های او یاد کرد. اما سخنان همسر و پدر عاشوری‌نیا نیز تأثیر حاضران را به همراه داشت. همسرش از پنج سال زندگی عاشقانه‌ای که داشتند، گفت و اینکه چقدر آرش عاشوری‌نیا به زنان و مسائل‌شان اهمیت می‌داد و برای تلاش‌های زنان در طول این سال‌ها احترام زیادی قائل بود و با آنان همراهی می‌کرد. پدر «آرش عاشوری‌نیا» نیز که خود جزء عکاسان حرفه‌ای است گفت که با همه سختی می‌خواهد محکم باشد و از این گفت که در 12 ، 13 سالگی آموزش عکاسی به او را آغاز کرده و چقدر زود جای معلم و شاگرد عوض شده است. پدرش به این نکته اشاره کرد که یک بار از او پرسیده بود داشته‌های اقتصادی‌ات چیست و آرش گفته بود داشته‌های من اقتصادی نیست اول من زندگی کردم و دوم دوستانم». پدرش با اشاره به جمع زیاد حاضران گفت حالا می‌بینم که چقدر راست گفته است. او سپس از حاضران خواست اگر می‌توانند دست بزنند. حاضران به یاد آرش و با گریه و شیون به طور ممتد برای او دست زدند. برخی با اندوه می‌گفتند که کاش در زمانی که او زنده بود برایش بزرگداشتی گرفته می‌شد و از کارهایش قدردانی می‌شد. این تصور که او جوان است هیچ‌گاه این فرصت را فراهم نکرد تا از او که اتفاقا خلاقانه چه در خیابان چه در خلوت انسان‌ها به ثبت لحظه‌ها می‌پرداخت، بزرگداشتی برایش برگزار شود. درحالی‌که او کارنامه درخشانی داشت، برنده جایزه فتوبلاگیز ۲۰۰۵ و دارنده جایزه ویژه خبرنگاران بدون مرز ۲۰۰۶ نیز بود. دو نمایشگاه عکس در تهران و دو نمایشگاه عکس دیگر در لندن و کلن از فعالیت‌های نمایشگاهی او بود. در نشریات متعدد از یاس نو، نوروز، اقبال، بهار و... فعالیت داشت و در دور جدید انتشار ماهنامه زنان امروز، دبیر عکس این نشریه بود.

شجاعت و شرافت و عشق به موسیقی از ویژگی‌ها و خصوصیات این عکاس مهم بود که در مراسم خاکسپاری‌اش از آنها یاد شد. عکس‌های آرش عاشوری‌نیا ثبت‌کننده تمام اتفاقاتی است که طی این دو دهه در جامعه ما رخ داده و با مرور آنها می‌توان دید روزگار ایران چگونه بوده است. یاد و نامش مانا!


جواهر عکاسی

احمد پوری

 

آرش عاشوری‌نیا درمیان ما نیست. سال‌هاست با او آشنا بودم. همیشه او را به خاطر دقت، ذوق و مسئولیت کاری، ستوده بودم. او عکاسی بود که در قالب معمولی عکاسی برای نشریات نمی‌گنجید. ذهن جست‌وجو‌گر او عرصه‌هایی را می‌پیمود که او را از چارچوب معمولی و متعارف‌بودن جدا می‌کرد. او عکاسی هنرمند و متعهد بود. همیشه در بزنگاه‌های اجتماعی برای ثبت هنرمندانه رویدادها حاضر بود. یادم نمی‌رود عکاسی بی‌نظیر او از صحنه‌های اعتراض در میدان هفت‌تیر را که با چه مشقتی توانسته بود جای مرتفعی گیر بیاورد و عکس‌های بی‌نظیری بگیرد و با چه هیجانی آن را برایم تعریف کرد.

اکنون آرش در میان ما نیست و چه اندوهبار است این. شکی ندارم کشور ما یکی از جواهرات عکاسی خود را از دست داد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها