شقایقهای دماوند در کمپ صحرای استرالیا
گیسو فغفوری : موضوع مهاجرت، رفتن و ترککردن، از موضوعات روزمره ما شده است. بهتازگی تعدادی از مهاجران ایرانی در دریا کشته شدند. تعداد کسانی که میخواهند به هر طریقی برای زندگی بهتر مهاجرت کنند، هر روز بیشتر و بیشتر میشود. مدام میشنویم که ایرانیها در صدر خریداران ملک در ترکیه هستند. وکلای مهاجرتی از کسانی میگویند که حاضرند هرچه دارند بفروشند و به کشور دیگر بروند. سالهای قبل، استرالیا هم جزء کشورهایی بود که ایرانیها برای مهاجرت به آنجا میرفتند؛ اما مهاجرت به این کشور بعد از اتفاقاتی که در سالهای اخیر رخ داده، تبدیل به ماجرایی ترسناک شد. بسیاری ناخودآگاه یاد پاپوآ گینه نو میافتند، یاد کمپهایی که مهاجران سالهاست در آن زندانی شدهاند، یاد «بهروز بوچانی»، پناهجوی کُرد ایرانی که سرگذشتش را در جزیره مانوس تبدیل به رمان «هیچ دوستی به جز کوهستان» کرد و توانست با دریافت چند جایزه تابعیت «نیوزیلند» را دریافت کند و از پشت حصارها خارج شود. حتی رسانهها و مردم در استرالیا درصدد هستند تا تغییراتی در قوانین کشورشان پدید آورند تا اندکی از سختی شرایط ورود به این کشور و نحوه رفتار با مهاجران
غیرقانونی کاسته شود. این روزها دوباره بحث قوانین ورودی استرالیا در صدر اخبار قرار گرفته است، صحبت از ویزای نواک جوکوویچ است. این تنیسباز مشهور که به علت واکسننزدن، دو بار ویزایش لغو شده است البته شرایط او با بقیه فرق دارد، او را به جای زندانی یا اخراجکردن به هتل میبرند یا اینکه با وزیر مهاجرت استرالیا قرار ملاقات میگذارند.
شاید بهترین مصداق رفتارهای غیرمتمدنانه اداره مهاجرت استرالیا را بتوان در مینیسریالی که چندی پیش با همین مضمون ساخته شد، مشاهده کرد. مینیسریال «بیوطن» که با بازی و تهیهکنندگی کیت بلانشت در نقد قوانین مهاجرتی این کشور بر مبنای زندگی واقعی کورنلیا رائو ساخته شده است. یک شهروند آلمانی ساکن استرالیا که 10 ماه در کمپ پناهندگان این کشور در کنار زنان و کودکان مهاجر، زندانی شد. سریال با معرفی عامر (فیصل بازی) مرد افغان و خانوادهاش (ثریا حیدری، ساجده سماع و الهه راحمی) آغاز میشود. او معلم انگلیسی است، با آمدن طالبان در سال 2001 به پاکستان رفته است تا دخترانش را نجات دهد. بازیگران این نقش، افغانهای ساکن استرالیا هستند و به فارسی مسلط هستند. در آن مهمانخانه، با دیگر مهاجرانی که به قاچاقچیان انسان اعتماد کردهاند، آشنا میشویم. به موازات آن زندگی «سوفی» مهماندار هواپیما که اسیر یک فرقه است، روایت میشود. این دو زندگی و تفاوتهای آن کاملا مشهود است. «بیوطن» توسط کیت بلانشت ساخته و تولید شد. این بازیگر از تجربیات خود بهعنوان سفیر حسن نیت برای کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، الهام گرفته و مشتاق شد تا
درباره ازدستدادن هویت، تلاشی انجام دهد. در «بیوطن»، کمپ پناهندگانی در صحرایی در استرالیا میعادگاه مردمانی بیسرزمین است که به اجبار پشت حصارها هستند. روایت زندگیهایی که به دنبال آزادی آمده و سیستمی که بیرحمانه به دنبال حفاظت از مرزهایش است. ما با شخصیتهایی روبهرو هستیم از ایران، سوریه و افغانستان. با زنان و مردانی از آفریقا، مردی که یک چمدان دارد و نمیخواهد آن را از دست بدهد، زنی که به دنبال کاشتن دانههاست. بحرانهای شخصی، در کنار بحران بیتابعیتی به موازات هم پیش میروند. هرچند این سریال از واژه «بیوطن» به معنای ادبی نه به معنای حقوقی استفاده کرده؛ اما هنگامی که بهعنوان یک ایرانی تماشاگر آن میشویم، هر نشانهای ما را به یاد کشورمان و زیباییهایش میاندازد. مانند کوه دماوند و شقایقهایش که بر دیوار دفتر افسر مهاجرت توسط یک مهاجر ایرانی نقاشی شده است. بهعنوان بیننده رفتارهای عامر، عصبانیتهایش، آرمانگراییاش و دست آخر فداکاریاش، اشک را به چشمانمان میآورد. رفتارهای جواد و تلاشهایش برای داشتن خانهای در کنار دو فرزند و همسرش ستودنی است. (فونیکس راعی) بازیگری که در کودکی از شیراز به استرالیا
مهاجرت کرده است و حالا با جان و دل نقش یک پناهنده کُرد را بازی میکند و فرار را ساماندهی میکند؛ اما واقعیت تلخ این است که اگر این شوک عمومی به خاطر زندانیشدن یک فرد استرالیایی-آلمانی نبود، هیچگاه چنین سریالی ساخته نمیشد و درباره تلاشهای فعالان حقوق بشر و روزنامهنگارانی که معتقدند شرایط این کمپها غیرانسانی است، در این مقیاس گفته نمیشد. شوکی که البته نتوانسته تغییری در قوانین در طول این 16 سال ایجاد کند! هرچند تظاهرات و راهپیماییهای متعدد برگزار میشود.
دیگر خطوط داستانی «بیوطن» نیز بر مبنای واقعیت هستند؛ ولی نویسندگان استرالیایی نتوانستهاند از نگاه بالای خود نسبت به مهاجران دست بردارند و در نوشتن دیالوگهای عامر و دخترش این مسئله کاملا محسوس است. در سرتاسر «بیوطن»، نشانههایی از این نوع واژهها وجود دارد، حتی منتقد نیویورکتایمز یک مثال آن را بیان کرده است نظیر استفاده استراتژیک از اصطلاح استرالیایی «غیرشهروندان غیرقانونی». در طول سریال بارها با بیانیههایی که مسئولان بالادست کمپ یا وزارت امور خارجه درباره «وظیفه مراقبت» و رفتار با زندانیان به روشهای فرهنگی مناسب ارائه میدهند، روبهرو هستیم. حتی یک بار هم سعی شده تا زندگی مادر و فرزندانش را که پشت فنسها و دور از پدرشان در حال زندگی هستند، دراماتیک و آرامشبخش نشان دهد که البته روزنامهنگار بهشدت با آن مخالفت میکند.
کیت بلانشت بهعنوان سازنده سریال به سراغ موضوعی رفته که هم دغدغهاش است و هم بخشی از وظیفهاش و در توضیح کوتاهی در شبکههای اجتماعی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل گفته است: «بیشتر ما شهروند جایی هستیم. شناسنامه داریم، پاسپورت داریم؛ اما روی کاغذ، افراد بدون تابعیت وجود ندارند. بدون پاسپورت یا شناسنامه، لیست کارهایی که مردم نمیتوانند انجام دهند پایانی ندارد - رفتن به مدرسه، به پزشک، داشتن سیمکارت، کار قانونی، افتتاح حساب بانکی، مسافرت، داشتن خانه یا حتی ازدواج قانونی. بیتابعیتی در همه جا وجود دارد. این در کشورهایی مانند کشورهای شما یا من نیز اتفاق میافتد». طبق قوانین بینالمللی، بیتابعیت به میلیونها نفر در سراسر جهان اطلاق میشود که در هیچ کشوری بهعنوان شهروند به رسمیت شناخته نمیشوند. و آنها حقوق انسانی خود و مشارکت در زندگی عادی جوامعی را که به آنها پناهنده شدهاند، به دست نمیآورند.
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در تلاش است تا از طریق کمپین #IBelong به بیتابعیتی تا سال 2024 پایان دهد؛ آرزویی که دستنیافتنی به نظر میرسد!
گیسو فغفوری : موضوع مهاجرت، رفتن و ترککردن، از موضوعات روزمره ما شده است. بهتازگی تعدادی از مهاجران ایرانی در دریا کشته شدند. تعداد کسانی که میخواهند به هر طریقی برای زندگی بهتر مهاجرت کنند، هر روز بیشتر و بیشتر میشود. مدام میشنویم که ایرانیها در صدر خریداران ملک در ترکیه هستند. وکلای مهاجرتی از کسانی میگویند که حاضرند هرچه دارند بفروشند و به کشور دیگر بروند. سالهای قبل، استرالیا هم جزء کشورهایی بود که ایرانیها برای مهاجرت به آنجا میرفتند؛ اما مهاجرت به این کشور بعد از اتفاقاتی که در سالهای اخیر رخ داده، تبدیل به ماجرایی ترسناک شد. بسیاری ناخودآگاه یاد پاپوآ گینه نو میافتند، یاد کمپهایی که مهاجران سالهاست در آن زندانی شدهاند، یاد «بهروز بوچانی»، پناهجوی کُرد ایرانی که سرگذشتش را در جزیره مانوس تبدیل به رمان «هیچ دوستی به جز کوهستان» کرد و توانست با دریافت چند جایزه تابعیت «نیوزیلند» را دریافت کند و از پشت حصارها خارج شود. حتی رسانهها و مردم در استرالیا درصدد هستند تا تغییراتی در قوانین کشورشان پدید آورند تا اندکی از سختی شرایط ورود به این کشور و نحوه رفتار با مهاجران
غیرقانونی کاسته شود. این روزها دوباره بحث قوانین ورودی استرالیا در صدر اخبار قرار گرفته است، صحبت از ویزای نواک جوکوویچ است. این تنیسباز مشهور که به علت واکسننزدن، دو بار ویزایش لغو شده است البته شرایط او با بقیه فرق دارد، او را به جای زندانی یا اخراجکردن به هتل میبرند یا اینکه با وزیر مهاجرت استرالیا قرار ملاقات میگذارند.
شاید بهترین مصداق رفتارهای غیرمتمدنانه اداره مهاجرت استرالیا را بتوان در مینیسریالی که چندی پیش با همین مضمون ساخته شد، مشاهده کرد. مینیسریال «بیوطن» که با بازی و تهیهکنندگی کیت بلانشت در نقد قوانین مهاجرتی این کشور بر مبنای زندگی واقعی کورنلیا رائو ساخته شده است. یک شهروند آلمانی ساکن استرالیا که 10 ماه در کمپ پناهندگان این کشور در کنار زنان و کودکان مهاجر، زندانی شد. سریال با معرفی عامر (فیصل بازی) مرد افغان و خانوادهاش (ثریا حیدری، ساجده سماع و الهه راحمی) آغاز میشود. او معلم انگلیسی است، با آمدن طالبان در سال 2001 به پاکستان رفته است تا دخترانش را نجات دهد. بازیگران این نقش، افغانهای ساکن استرالیا هستند و به فارسی مسلط هستند. در آن مهمانخانه، با دیگر مهاجرانی که به قاچاقچیان انسان اعتماد کردهاند، آشنا میشویم. به موازات آن زندگی «سوفی» مهماندار هواپیما که اسیر یک فرقه است، روایت میشود. این دو زندگی و تفاوتهای آن کاملا مشهود است. «بیوطن» توسط کیت بلانشت ساخته و تولید شد. این بازیگر از تجربیات خود بهعنوان سفیر حسن نیت برای کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، الهام گرفته و مشتاق شد تا
درباره ازدستدادن هویت، تلاشی انجام دهد. در «بیوطن»، کمپ پناهندگانی در صحرایی در استرالیا میعادگاه مردمانی بیسرزمین است که به اجبار پشت حصارها هستند. روایت زندگیهایی که به دنبال آزادی آمده و سیستمی که بیرحمانه به دنبال حفاظت از مرزهایش است. ما با شخصیتهایی روبهرو هستیم از ایران، سوریه و افغانستان. با زنان و مردانی از آفریقا، مردی که یک چمدان دارد و نمیخواهد آن را از دست بدهد، زنی که به دنبال کاشتن دانههاست. بحرانهای شخصی، در کنار بحران بیتابعیتی به موازات هم پیش میروند. هرچند این سریال از واژه «بیوطن» به معنای ادبی نه به معنای حقوقی استفاده کرده؛ اما هنگامی که بهعنوان یک ایرانی تماشاگر آن میشویم، هر نشانهای ما را به یاد کشورمان و زیباییهایش میاندازد. مانند کوه دماوند و شقایقهایش که بر دیوار دفتر افسر مهاجرت توسط یک مهاجر ایرانی نقاشی شده است. بهعنوان بیننده رفتارهای عامر، عصبانیتهایش، آرمانگراییاش و دست آخر فداکاریاش، اشک را به چشمانمان میآورد. رفتارهای جواد و تلاشهایش برای داشتن خانهای در کنار دو فرزند و همسرش ستودنی است. (فونیکس راعی) بازیگری که در کودکی از شیراز به استرالیا
مهاجرت کرده است و حالا با جان و دل نقش یک پناهنده کُرد را بازی میکند و فرار را ساماندهی میکند؛ اما واقعیت تلخ این است که اگر این شوک عمومی به خاطر زندانیشدن یک فرد استرالیایی-آلمانی نبود، هیچگاه چنین سریالی ساخته نمیشد و درباره تلاشهای فعالان حقوق بشر و روزنامهنگارانی که معتقدند شرایط این کمپها غیرانسانی است، در این مقیاس گفته نمیشد. شوکی که البته نتوانسته تغییری در قوانین در طول این 16 سال ایجاد کند! هرچند تظاهرات و راهپیماییهای متعدد برگزار میشود.
دیگر خطوط داستانی «بیوطن» نیز بر مبنای واقعیت هستند؛ ولی نویسندگان استرالیایی نتوانستهاند از نگاه بالای خود نسبت به مهاجران دست بردارند و در نوشتن دیالوگهای عامر و دخترش این مسئله کاملا محسوس است. در سرتاسر «بیوطن»، نشانههایی از این نوع واژهها وجود دارد، حتی منتقد نیویورکتایمز یک مثال آن را بیان کرده است نظیر استفاده استراتژیک از اصطلاح استرالیایی «غیرشهروندان غیرقانونی». در طول سریال بارها با بیانیههایی که مسئولان بالادست کمپ یا وزارت امور خارجه درباره «وظیفه مراقبت» و رفتار با زندانیان به روشهای فرهنگی مناسب ارائه میدهند، روبهرو هستیم. حتی یک بار هم سعی شده تا زندگی مادر و فرزندانش را که پشت فنسها و دور از پدرشان در حال زندگی هستند، دراماتیک و آرامشبخش نشان دهد که البته روزنامهنگار بهشدت با آن مخالفت میکند.
کیت بلانشت بهعنوان سازنده سریال به سراغ موضوعی رفته که هم دغدغهاش است و هم بخشی از وظیفهاش و در توضیح کوتاهی در شبکههای اجتماعی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل گفته است: «بیشتر ما شهروند جایی هستیم. شناسنامه داریم، پاسپورت داریم؛ اما روی کاغذ، افراد بدون تابعیت وجود ندارند. بدون پاسپورت یا شناسنامه، لیست کارهایی که مردم نمیتوانند انجام دهند پایانی ندارد - رفتن به مدرسه، به پزشک، داشتن سیمکارت، کار قانونی، افتتاح حساب بانکی، مسافرت، داشتن خانه یا حتی ازدواج قانونی. بیتابعیتی در همه جا وجود دارد. این در کشورهایی مانند کشورهای شما یا من نیز اتفاق میافتد». طبق قوانین بینالمللی، بیتابعیت به میلیونها نفر در سراسر جهان اطلاق میشود که در هیچ کشوری بهعنوان شهروند به رسمیت شناخته نمیشوند. و آنها حقوق انسانی خود و مشارکت در زندگی عادی جوامعی را که به آنها پناهنده شدهاند، به دست نمیآورند.
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در تلاش است تا از طریق کمپین #IBelong به بیتابعیتی تا سال 2024 پایان دهد؛ آرزویی که دستنیافتنی به نظر میرسد!