هجو استبداد
شرق: «مامان پولین میگوید هر وقت بیرون میروی لباس تمیز بپوش. میگوید مردم به اولین چیزی که خرده میگیرند پوشاک است؛ میشود باقی را از دید پنهان کرد، مثلا لباس زیر کثیف، یا جوراب سوراخ را. پس فقط پیرهن و شلوارک را عوض کردم. پاپا روژه ته ملک ما زیر درخت انبه نشسته و گوشش به صدای ایستگاه رادیو ملی ماست، صدای انقلاب کنگو، که از دیروز بعدازظهر تا بحال چیزی جز موسیقی شوروی پخش نمیکند. بیانکه سر بچرخاند و نگاهم کند، دستوراتش را به من صادر میکند... یادم میاندازد یللیتللی نکنم، چون از دیدن ماشینهای سرمایهدارهای سیاه نزدیک میدان استقلال آب از لبولوچهام سرازیر میشود، انگار که دیگر همچو فرصتی دست نمیدهد. فقط همانجا میایستم و بهشان زل میزنم و روزی را تصور میکنم که خودم هم یکی از اینها بخرم و شبها در گاراژی با در قفل بگذارمش و سگهای بولداگ از آن نگهبانی کنند...». این آغاز رمانی است با عنوان «مرگ رفیق رئیسجمهور» از آلن مابانکو که به تازگی با ترجمه مهدی غبرایی در نشر نیلوفر منتشر شده است.
آلن مابانکو از نویسندگان معاصر آفریقایی است که در سال 1966 در پوان-نوآر جمهوری کنگو متولد شد. او در برازاویل و پاریس حقوق خواند و امروز به عنوان استاد ادبیات فرانسه در دانشگاه لسآنجلس مشغول فعالیت است. آنطور که در رمان اشاره شده، مابانکو را یکی از موفقترین نویسندگان فرانسویزبان ادبیات مدرن آفریقا میدانند.
اولین موفقیت او به عنوان نویسنده با رمان «آبی، سفید، سرخ» در سال 1988 رقم خورد. این رمان جایزه بزرگ ادبیات آفریقای سیاه را برای مابانکو به ارمغان آورد؛ «رمان هجو گزندهای است درباره آفریقاییهایی که دست به هرکار میزنند تا مقیم فرانسه شوند و میراث فرهنگ خود را از یاد میبرند. برخورد فرانسه و آفریقا، که همیشه نیز خالی از کشمکش نیست، از مشخصههای آثار دیگر مابانکو است».
آلن مابانکو چند مجموعه شعر هم منتشر کرده و به عنوان شاعر هم شناخته میشود اما شهرت اصلی او به خاطر رمانهایی است که تاکنون نوشته است. از او تا امروز دوازده رمان منتشر شده که عناوین برخی از آنها عبارتند از: «شیشه شکسته»، «خاطرات یک خارپشت»، «فردا بیستساله میشوم»، «روشناییهای پوان-نوآر»، «موسای سیاه» و... .
«مرگ رفیق رئیسجمهور» آخرین رمان این نویسنده آفریقایی است که در سال 2018 منتشر شد و البته عنوان اصلیاش «لکلکها نمیمیرند» است. در ابتدای ترجمه فارسی کتاب، توضیحاتی درباره این رمان به قلم الکس پرستون آمده است. او نوشته که این رمانی است «باشکوه، مضحک و فراواقعیتی در کنگو برازاویل کمونیستی در دهه 1970 میلادی. همچنین مطالعه ژرف استبداد و انتخاب فردی است». ماجراهای این رمان از زبان پسرکی در طول دو، سه روز روایت میشود. او با بیانی طنزآمیز ضمن شرح قتل رئیسجمهور انگوآبی درآمیخته با هجو و تخیل از برخی کودتاها و قتلهای مشهور آفریقا هم غافل نمیماند و خرافات و جادو و به طور کلی بسیاری از باورهای مرسوم در آفریقا را به باد انتقاد میگیرد. کنگوی مشهور به برازاویل از مستعمرات قبلی فرانسه بود که در سال 1960 به استقلال رسید و پس از آن مانند اغلب کشورهای آفریقایی دورههای کوتاهی از ثبات و جنگ و ناآرامی را تجربه کرد. مابانکو در این رمان شرحی از این وقایع به دست داده است.
در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «سربازهایی هستند که به بالا و پهلوهای کامیونهای بزرگ آویزان میشوند که در صف درازی با چراغهای روشن در حرکتند. معمولا تو روز روشن فقط ماشینهای نعشکش با چراغ روشن حرکت میکنند. خیال میکنم این کامیونها هم یکجور نعشکشند، به خصوص که سیاهند و نو، با کاپوتهای قرمز. مردم از سر و صدایی که از تویشان میآید فراری میشوند: جیغ و داد مرد و زن و بچه از درد بلند میشود، سربازها آنها را به باد کتک میگیرند و چپ و راست دستور میدهند، انگار که دارند با امبوآ مابه حرف میزنند: دراز بکشید! دراز بکشید! گفتم دراز بکشید! به این آدمهای بیچاره که تو کامیونها چپاندهاند میگویند دردسرساز یا کاسهلیس محلی امپریالیسم. توی روزنامههای امروز همینطور نوشتهاند: دردسرآفرینان و کاسهلیسان امپریالیسم توقیف، محاکمه و زندانی میشوند. اما همه میبینند که بیشتر کامیونهای نظامی راهی گورستان مون-کامبا هستند، نه مرکز بازداشت پوان-نوآر. اینها در دو جهت مخالفند، مثل پشت گردن و بینی. گاهی سربازها میفهمند دردسرسازها و کاسهلیسهای امپریالیسم را اشتباهی گرفتهاند، اما دیگر دیر است و جای عذرخواهی نیست،
تا به حال کلی به سروکلهشان کوبیدهاند و پاهاشان را لگدکوب کردهاند، دور میزنند و برمیگردند و این فلکزدهها را مثل گونی سیبزمینی خالی میکنند و میروند دنبال دردسرسازهایی که همسایهها لوشان دادهاند».
شرق: «مامان پولین میگوید هر وقت بیرون میروی لباس تمیز بپوش. میگوید مردم به اولین چیزی که خرده میگیرند پوشاک است؛ میشود باقی را از دید پنهان کرد، مثلا لباس زیر کثیف، یا جوراب سوراخ را. پس فقط پیرهن و شلوارک را عوض کردم. پاپا روژه ته ملک ما زیر درخت انبه نشسته و گوشش به صدای ایستگاه رادیو ملی ماست، صدای انقلاب کنگو، که از دیروز بعدازظهر تا بحال چیزی جز موسیقی شوروی پخش نمیکند. بیانکه سر بچرخاند و نگاهم کند، دستوراتش را به من صادر میکند... یادم میاندازد یللیتللی نکنم، چون از دیدن ماشینهای سرمایهدارهای سیاه نزدیک میدان استقلال آب از لبولوچهام سرازیر میشود، انگار که دیگر همچو فرصتی دست نمیدهد. فقط همانجا میایستم و بهشان زل میزنم و روزی را تصور میکنم که خودم هم یکی از اینها بخرم و شبها در گاراژی با در قفل بگذارمش و سگهای بولداگ از آن نگهبانی کنند...». این آغاز رمانی است با عنوان «مرگ رفیق رئیسجمهور» از آلن مابانکو که به تازگی با ترجمه مهدی غبرایی در نشر نیلوفر منتشر شده است.
آلن مابانکو از نویسندگان معاصر آفریقایی است که در سال 1966 در پوان-نوآر جمهوری کنگو متولد شد. او در برازاویل و پاریس حقوق خواند و امروز به عنوان استاد ادبیات فرانسه در دانشگاه لسآنجلس مشغول فعالیت است. آنطور که در رمان اشاره شده، مابانکو را یکی از موفقترین نویسندگان فرانسویزبان ادبیات مدرن آفریقا میدانند.
اولین موفقیت او به عنوان نویسنده با رمان «آبی، سفید، سرخ» در سال 1988 رقم خورد. این رمان جایزه بزرگ ادبیات آفریقای سیاه را برای مابانکو به ارمغان آورد؛ «رمان هجو گزندهای است درباره آفریقاییهایی که دست به هرکار میزنند تا مقیم فرانسه شوند و میراث فرهنگ خود را از یاد میبرند. برخورد فرانسه و آفریقا، که همیشه نیز خالی از کشمکش نیست، از مشخصههای آثار دیگر مابانکو است».
آلن مابانکو چند مجموعه شعر هم منتشر کرده و به عنوان شاعر هم شناخته میشود اما شهرت اصلی او به خاطر رمانهایی است که تاکنون نوشته است. از او تا امروز دوازده رمان منتشر شده که عناوین برخی از آنها عبارتند از: «شیشه شکسته»، «خاطرات یک خارپشت»، «فردا بیستساله میشوم»، «روشناییهای پوان-نوآر»، «موسای سیاه» و... .
«مرگ رفیق رئیسجمهور» آخرین رمان این نویسنده آفریقایی است که در سال 2018 منتشر شد و البته عنوان اصلیاش «لکلکها نمیمیرند» است. در ابتدای ترجمه فارسی کتاب، توضیحاتی درباره این رمان به قلم الکس پرستون آمده است. او نوشته که این رمانی است «باشکوه، مضحک و فراواقعیتی در کنگو برازاویل کمونیستی در دهه 1970 میلادی. همچنین مطالعه ژرف استبداد و انتخاب فردی است». ماجراهای این رمان از زبان پسرکی در طول دو، سه روز روایت میشود. او با بیانی طنزآمیز ضمن شرح قتل رئیسجمهور انگوآبی درآمیخته با هجو و تخیل از برخی کودتاها و قتلهای مشهور آفریقا هم غافل نمیماند و خرافات و جادو و به طور کلی بسیاری از باورهای مرسوم در آفریقا را به باد انتقاد میگیرد. کنگوی مشهور به برازاویل از مستعمرات قبلی فرانسه بود که در سال 1960 به استقلال رسید و پس از آن مانند اغلب کشورهای آفریقایی دورههای کوتاهی از ثبات و جنگ و ناآرامی را تجربه کرد. مابانکو در این رمان شرحی از این وقایع به دست داده است.
در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «سربازهایی هستند که به بالا و پهلوهای کامیونهای بزرگ آویزان میشوند که در صف درازی با چراغهای روشن در حرکتند. معمولا تو روز روشن فقط ماشینهای نعشکش با چراغ روشن حرکت میکنند. خیال میکنم این کامیونها هم یکجور نعشکشند، به خصوص که سیاهند و نو، با کاپوتهای قرمز. مردم از سر و صدایی که از تویشان میآید فراری میشوند: جیغ و داد مرد و زن و بچه از درد بلند میشود، سربازها آنها را به باد کتک میگیرند و چپ و راست دستور میدهند، انگار که دارند با امبوآ مابه حرف میزنند: دراز بکشید! دراز بکشید! گفتم دراز بکشید! به این آدمهای بیچاره که تو کامیونها چپاندهاند میگویند دردسرساز یا کاسهلیس محلی امپریالیسم. توی روزنامههای امروز همینطور نوشتهاند: دردسرآفرینان و کاسهلیسان امپریالیسم توقیف، محاکمه و زندانی میشوند. اما همه میبینند که بیشتر کامیونهای نظامی راهی گورستان مون-کامبا هستند، نه مرکز بازداشت پوان-نوآر. اینها در دو جهت مخالفند، مثل پشت گردن و بینی. گاهی سربازها میفهمند دردسرسازها و کاسهلیسهای امپریالیسم را اشتباهی گرفتهاند، اما دیگر دیر است و جای عذرخواهی نیست،
تا به حال کلی به سروکلهشان کوبیدهاند و پاهاشان را لگدکوب کردهاند، دور میزنند و برمیگردند و این فلکزدهها را مثل گونی سیبزمینی خالی میکنند و میروند دنبال دردسرسازهایی که همسایهها لوشان دادهاند».