یادداشتی درباره زندگی مجسمهسازی که هنرش را زندگی کرد
مجسمهها دفتر خاطرات جاکومتی
داود شهیدی. کاریکاتوریست و معمار
او گفته است: «من میتوانم بقیه عمرم را به طراحی از یک صندلی بپردازم».
برای بیوگرافینویسها هیچ اتفاق مهمی در زندگی این هنرمند پیش نیامده است، مگر هنرش.
او در نامهای به ماتیس میگوید: «هنر من یک اتوبیوگرافی زنده است. یک نوع دفتر خاطرات روزانه که بهوسیله فعالیتهای مجسمهسازی مصور میشود». جاکومتی در مجسمهسازی برخلاف طراحی و نقاشی، دچار دگرگونیها، تأثیرات و گاهی عقبنشینیهای زیادی شد.
زندگی او از جوانی تا وقتی که به کمال رسید، چیزی جز جستوجو برای دید بهتر، فهم بهتر و مطالعه واقعیت نبود و همین جستوجوها بود که او را از عدم اطمینان نجات داد و منجر به حصول به یک متد اختصاصی در مجسمهسازی شد.
او از آنچه در طراحیهایش مییافت، برای مجسمهسازی استفاده میکرد و آنچه در مجسمهسازی پیدا میکرد، با طراحی نشان میداد.
ولی باید گفت که طراحیهای او هیچگاه، تنها مطالعهای برای تهیه مجسمههایش نبود و خود جنبهای از هنر او محسوب میشد که باید از نظر مقام در ردیف مجسمههای او قرار گیرد.
در دفترهای طراحی جاکومتی، اثری از یک درک و شناسایی حقایق آنی وجود دارد که نموداری از جستوجوهای او و نشانههایی است که او توانسته، بیابد؛ چیزهایی که نتوانستهاند از او فرار کنند.
دفترهایش نشان بوتههای آزمایشی است که در آنها روزبهروز حقیقت را بدون توجه به مسائل زیباییشناسی - که هرگز برای او وجود نداشتهاند - دنبال میکند. این طریقی است برای پرورش استعدادهایش و لطیفگردانیدن آنها با حربه تفکر.
او میتوانست هر چیزی را بکشد، هرچه را در مقابل دیدگان دقیق و کنجکاوش قرارمیگرفت، طراحی کند. لازم نبود که برای او وضعیت یا موضوع خاصی ایجاد شود. هر شیء بههرترتیب که وجود داشت، احتیاج و عطش نقاشی را برآورده میکرد و آنگاه بر روی کاغذ صدها خط سریع و دقیق رسم میشدند که یکدیگر را قطع میکردند، جمع میشدند و به یکدیگر میچسبیدند و موضوع را طرحآوری میکردند. طرحی روشن، پر از فرم و رنگ و همراه با آنالیز که با نیروی خاص بر یک کاغذ، حک میشد.
برای جستوجو در آنچه در ماورای شیء قرار دارد و برای دادن حجم بیشتری به آن، این نقشها به ترتیبی بر روی کاغذ قرار میگیرند که به نظر میرسد حتی قسمتهای سفید جزئی از وزن صحیح و ارتباط با معنی تابلو هستند. توجه هنرمند به یک نکته جزئی جلب میشود و آن را نقطه اتکا قرار داده و از این جزء تفکیکشده همهچیز را آغاز میکند و بر روی آن فرمی بسیار هارمونیک بنا مینهد. فرمی که در اولین نگاه به نظر میرسد که کاملا بر روی آن اندیشیده شده و سپس بهسرعت و با ایجاز رسم شده است. همین رویه در مجسمهسازی جاکومتی پیروی میشود و برای ایجاد یک فرم تولد یک سطح، مشخصکردن یک فاصله، ازدیاد یک برجستگی و گودکردن یک علامت با یک سایه از آن استفاده میکند.
جاکومتی کمی پیش از مرگش مینویسد: «تنها حقیقت است که برای من درخورتوجه است و میدانم که میتوانم تمام عمرم را به کپیکردن از یک صندلی بگذرانم».
این جمله اندیشهای را شامل میشود که بسیاری موفق به بیان آن حتی در چندین صفحه نمیشوند.
او گفته است: «من میتوانم بقیه عمرم را به طراحی از یک صندلی بپردازم».
برای بیوگرافینویسها هیچ اتفاق مهمی در زندگی این هنرمند پیش نیامده است، مگر هنرش.
او در نامهای به ماتیس میگوید: «هنر من یک اتوبیوگرافی زنده است. یک نوع دفتر خاطرات روزانه که بهوسیله فعالیتهای مجسمهسازی مصور میشود». جاکومتی در مجسمهسازی برخلاف طراحی و نقاشی، دچار دگرگونیها، تأثیرات و گاهی عقبنشینیهای زیادی شد.
زندگی او از جوانی تا وقتی که به کمال رسید، چیزی جز جستوجو برای دید بهتر، فهم بهتر و مطالعه واقعیت نبود و همین جستوجوها بود که او را از عدم اطمینان نجات داد و منجر به حصول به یک متد اختصاصی در مجسمهسازی شد.
او از آنچه در طراحیهایش مییافت، برای مجسمهسازی استفاده میکرد و آنچه در مجسمهسازی پیدا میکرد، با طراحی نشان میداد.
ولی باید گفت که طراحیهای او هیچگاه، تنها مطالعهای برای تهیه مجسمههایش نبود و خود جنبهای از هنر او محسوب میشد که باید از نظر مقام در ردیف مجسمههای او قرار گیرد.
در دفترهای طراحی جاکومتی، اثری از یک درک و شناسایی حقایق آنی وجود دارد که نموداری از جستوجوهای او و نشانههایی است که او توانسته، بیابد؛ چیزهایی که نتوانستهاند از او فرار کنند.
دفترهایش نشان بوتههای آزمایشی است که در آنها روزبهروز حقیقت را بدون توجه به مسائل زیباییشناسی - که هرگز برای او وجود نداشتهاند - دنبال میکند. این طریقی است برای پرورش استعدادهایش و لطیفگردانیدن آنها با حربه تفکر.
او میتوانست هر چیزی را بکشد، هرچه را در مقابل دیدگان دقیق و کنجکاوش قرارمیگرفت، طراحی کند. لازم نبود که برای او وضعیت یا موضوع خاصی ایجاد شود. هر شیء بههرترتیب که وجود داشت، احتیاج و عطش نقاشی را برآورده میکرد و آنگاه بر روی کاغذ صدها خط سریع و دقیق رسم میشدند که یکدیگر را قطع میکردند، جمع میشدند و به یکدیگر میچسبیدند و موضوع را طرحآوری میکردند. طرحی روشن، پر از فرم و رنگ و همراه با آنالیز که با نیروی خاص بر یک کاغذ، حک میشد.
برای جستوجو در آنچه در ماورای شیء قرار دارد و برای دادن حجم بیشتری به آن، این نقشها به ترتیبی بر روی کاغذ قرار میگیرند که به نظر میرسد حتی قسمتهای سفید جزئی از وزن صحیح و ارتباط با معنی تابلو هستند. توجه هنرمند به یک نکته جزئی جلب میشود و آن را نقطه اتکا قرار داده و از این جزء تفکیکشده همهچیز را آغاز میکند و بر روی آن فرمی بسیار هارمونیک بنا مینهد. فرمی که در اولین نگاه به نظر میرسد که کاملا بر روی آن اندیشیده شده و سپس بهسرعت و با ایجاز رسم شده است. همین رویه در مجسمهسازی جاکومتی پیروی میشود و برای ایجاد یک فرم تولد یک سطح، مشخصکردن یک فاصله، ازدیاد یک برجستگی و گودکردن یک علامت با یک سایه از آن استفاده میکند.
جاکومتی کمی پیش از مرگش مینویسد: «تنها حقیقت است که برای من درخورتوجه است و میدانم که میتوانم تمام عمرم را به کپیکردن از یک صندلی بگذرانم».
این جمله اندیشهای را شامل میشود که بسیاری موفق به بیان آن حتی در چندین صفحه نمیشوند.