به مناسبت قصد تخريب چاپخانه و دفتر روزنامه توفيق
در جهان با طنزپردازان چه ميكنند و با ما چه كردند!
عباس توفيق . رئيس هيئت تحريريه توفيق
«... و تأثير قلم، صلاح و فساد مملکت را كاري بزرگ است و خداوندان قلم را - معتمد باشند - عزيز بايد داشت...» خيام- در نوروزنامه.
«من در رم چه ميتوانم بكنم ؟... زيرا هرگز دروغگويي را ياد نگرفتهام. اگر چيزي بد است، من نميتوانم آن را بستايم. از من هيچ نابكاري نميتواند اميد كمك داشته باشد. در نتيجه: هيچ حكومتي هرگز مرا خودي نخواهد شمرد» جوونال - طنزسراي رم باستان.
كموبيش ميدانيد در ايران با «توفيق»، يك روزنامه كهنسال بيغرض و مرض و بيطرف كه به هيچ جا، هيچ حزب، هيچ دسته، هيچ گروه و هيچ سياستي وابسته نبود و طي نيم قرن فقط حرف مردم را، آن هم با شوخي و خنده ميزد و درددل مردم را آنهم به شيريني بيان ميكرد، چه كردند!.. و چه دارند ميكنند.
از آنچه در گراميداشت طنزپردازان در جهان سرمايهداري غرب و در جهان كمونيستي شرق انجام ميدهند، ميگذرم و فقط از آنچه در كشورهاي جهان سوم در حق طنزپردازان ميكنند، برايتان مثال ميزنم.
1- يك روزنامه فكاهي در قفقاز در زمان تزار:
در اواخر روسيه تزاري و اوايل انقلاب شوروي، از سوی چند ايراني مهاجر يك روزنامه فكاهي به نام «ملانصرالدين» به زبان آذري در قفقاز منتشر شده بود. بيشتر مندرجات آن درباره ايرانيان مهاجر در قفقاز و اوضاع ايران و بهويژه انقلاب مشروطيت ايران بود و بيش از نيمي از نسخههاي هر شماره ملانصرالدين در ايران به فروش ميرسيد. ملانصرالدين روزنامه فكاهي و طنزآميز بسيار خوب، باارزش و تأثيرگذار بود. پس از فوت مدير و سردبير و تعطيلی روزنامه ملانصرالدين، دولت و مردم گرجستان براي بزرگداشت روزنامه ملانصرالدين، دفتر و چاپخانه آن را موزه كردند و در كشور همسايه ما کشور جمهوری آذربايجان مجسمههاي متعدد سردبير و مدير آن را ساختند و در شهرهاي مختلف نصب كردند. چند مدرسه و كتابخانه و باشگاه و پارك و خيابان را به نام آنان نامگذاري كردند. کاريکاتورها و مندرجات روزنامه ملانصرالدين و مجموعه اشعار «صابر» به نام «هوپهوپنامه» (هدهدنامه) بارها در جمهوري آذربايجان و ايران چاپ شده و به زبانهاي روسي و زبانهاي ديگر كشورهاي روسيه شوروي ترجمه شده و شرح و تفسير و نقدهاي زيادي درباره آنها نوشته شده است*1
و اما در ايران: در زمان رضاشاه هرساله سفارتخانههاي بزرگ در جشنهاي مليشان مديران روزنامههاي مهم ايران را دعوت ميكردند. در سال 1318 سفارت شوروي براي شركت در جشن انقلاب اكتبرشان از مديران جرايد ايران و از جمله از مدير و مؤسس روزنامه توفيق نيز دعوت ميكند. در مراسم جشن، سفير شوروي براي مدير روزنامه فكاهي توفيق تعريف ميكند كه پس از انقلاب اكتبر چه تجليلي از روزنامه فكاهي ملانصرالدين قفقاز كردهاند و مجسمه مديران آن را ساختهاند و در ميدانها نصب كردهاند و به مدير روزنامه توفيق ميگويد اگر شما در كشور ما بوديد مجسمهتان را ميريختيم. خبرچينان اين خبر را به گوش «سرپاس مختاري» رئيس نظميه (شهرباني) رضاشاه ميرسانند. بلافاصله مدير روزنامه فكاهي توفيق به اتهام «مورد تعريف سفير شوروي واقعشدن» دستگير و زنداني ميشود. پس از مدتها با ترس و وحشت در زندان «سرپاس مختاري» و «پزشك احمدي» به سربردن، متوجه بيگناهي مدير و مؤسس روزنامه فكاهي توفيق ميشوند. اما هنگامي كه او از زندان آزاد ميشود چند روز بعد درميگذرد.
2- يك روزنامه فكاهي در افغانستان:
در زمان رژيم سلطنتي افغانستان در سال 1347 شمسي براي اولين بار يك روزنامه فكاهي و طنزآميز به نام «ترجمان» به صاحب امتيازي و مديريت دكتر عبدالرحيم نوين، كاريكاتوريست افغان، در كابل پايتخت افغانستان منتشر شد.
بهزودي اين روزنامه به يکي از روزنامههاي محبوب و پرخواننده افغانستان تبدیل شد. روزنامه فكاهي ترجمان از 1347- 1352 فقط به مدت پنج سال منتشر شد اما هنگامي كه در سال 1352 در افغانستان كودتا شد و رژيم سلطنتي سقوط كرد، صاحب امتياز و مدير آن دكتر عبدالرحيم نوين، وزير اطلاعات و فرهنگ افغانستان شد و سردبير آن علي اصغر بشير هروي به رياست آرشيو ملي و مديريت سمينارهاي علمي و ادبي افغانستان منصوب شد. حالا اين وضع در افغانستان را با وضع توفيق در ايران مقايسه كنيد: در زمان رضاشاه، از سال 1311 روزنامه فكاهي توفيق از ترس سانسور روزنامه ادبي شد. از سال 1317 «فكاهي صرف» شد. با وجود اين، مديرش دو بار به زندان افتاد و پس از زندان فوت كرد. در زمان محمدرضا شاه در 1322 كه كودتا شد دفتر و خانه مديرش چهار، پنج بار غارت و بار آخر به آتش كشيده شد. مديرش به زندان شهرباني افتاد. در قلعه فلكالافلاك زنداني شد. به جزيره خارك تبعيد شد. روزنامه براي چهار، پنج سال در محاق توقيف ماند. با هزاران مشكل در 1337 منتشر شد. اما در1350، پس از حدود نيم قرن انتشار، بدون هيچ جرم و حتي اتهامي براي هميشه توقيف و نابودش كردند. چاپخانهاش را توقيف و لاك
و مهر و ورشكست كردند و هنگامي كه در سال 1357 رژيم سلطنتي سقوط كرد، ساختمان روزنامهاش غارت و اشغال شد - و اکنون چاپخانه و دفتر تحريريهاش - آخرين آثار بازمانده از توفيق - در شرف تخريب و نابودي است.
1) همچنين ر.ك. از صبا تا نيما، ج2، صص48-49 و اين نظريه هرمز غريبپور، كارگردان تئاتر و نويسنده درباره توفيق است: «.... [روزنامه توفيق] در روشنگري و ايجاد ديد اجتماعي و نقد خرافهپرستي، دين بزرگي به گردن مردم ايران دارد . حتي از مجلات و روزنامههاي [طنزآميز] قديميتري همچون «ملانصرالدين» [قفقاز] و «بابا شمل» هم يك و سر و گردن بالاتر بود...». نشريه دفتر هنر سال 18، ش 20، ص 3144، اسفند 89
* اين مطلب تلخيص، تكميل و بازنگرىشده از فصل نهم تحت عنوان با ديگران [در كشورهاى غربى، در كشورهاى كمونيستى و در جهان سوم] چه مىكنند؟... و با «توفيق» چه كردند؟ كتاب «توفيق چگونه توفيق شد؟»، نشر فرهنگ نو، صص ٥٤٢- ٥٩٢ است.
«... و تأثير قلم، صلاح و فساد مملکت را كاري بزرگ است و خداوندان قلم را - معتمد باشند - عزيز بايد داشت...» خيام- در نوروزنامه.
«من در رم چه ميتوانم بكنم ؟... زيرا هرگز دروغگويي را ياد نگرفتهام. اگر چيزي بد است، من نميتوانم آن را بستايم. از من هيچ نابكاري نميتواند اميد كمك داشته باشد. در نتيجه: هيچ حكومتي هرگز مرا خودي نخواهد شمرد» جوونال - طنزسراي رم باستان.
كموبيش ميدانيد در ايران با «توفيق»، يك روزنامه كهنسال بيغرض و مرض و بيطرف كه به هيچ جا، هيچ حزب، هيچ دسته، هيچ گروه و هيچ سياستي وابسته نبود و طي نيم قرن فقط حرف مردم را، آن هم با شوخي و خنده ميزد و درددل مردم را آنهم به شيريني بيان ميكرد، چه كردند!.. و چه دارند ميكنند.
از آنچه در گراميداشت طنزپردازان در جهان سرمايهداري غرب و در جهان كمونيستي شرق انجام ميدهند، ميگذرم و فقط از آنچه در كشورهاي جهان سوم در حق طنزپردازان ميكنند، برايتان مثال ميزنم.
1- يك روزنامه فكاهي در قفقاز در زمان تزار:
در اواخر روسيه تزاري و اوايل انقلاب شوروي، از سوی چند ايراني مهاجر يك روزنامه فكاهي به نام «ملانصرالدين» به زبان آذري در قفقاز منتشر شده بود. بيشتر مندرجات آن درباره ايرانيان مهاجر در قفقاز و اوضاع ايران و بهويژه انقلاب مشروطيت ايران بود و بيش از نيمي از نسخههاي هر شماره ملانصرالدين در ايران به فروش ميرسيد. ملانصرالدين روزنامه فكاهي و طنزآميز بسيار خوب، باارزش و تأثيرگذار بود. پس از فوت مدير و سردبير و تعطيلی روزنامه ملانصرالدين، دولت و مردم گرجستان براي بزرگداشت روزنامه ملانصرالدين، دفتر و چاپخانه آن را موزه كردند و در كشور همسايه ما کشور جمهوری آذربايجان مجسمههاي متعدد سردبير و مدير آن را ساختند و در شهرهاي مختلف نصب كردند. چند مدرسه و كتابخانه و باشگاه و پارك و خيابان را به نام آنان نامگذاري كردند. کاريکاتورها و مندرجات روزنامه ملانصرالدين و مجموعه اشعار «صابر» به نام «هوپهوپنامه» (هدهدنامه) بارها در جمهوري آذربايجان و ايران چاپ شده و به زبانهاي روسي و زبانهاي ديگر كشورهاي روسيه شوروي ترجمه شده و شرح و تفسير و نقدهاي زيادي درباره آنها نوشته شده است*1
و اما در ايران: در زمان رضاشاه هرساله سفارتخانههاي بزرگ در جشنهاي مليشان مديران روزنامههاي مهم ايران را دعوت ميكردند. در سال 1318 سفارت شوروي براي شركت در جشن انقلاب اكتبرشان از مديران جرايد ايران و از جمله از مدير و مؤسس روزنامه توفيق نيز دعوت ميكند. در مراسم جشن، سفير شوروي براي مدير روزنامه فكاهي توفيق تعريف ميكند كه پس از انقلاب اكتبر چه تجليلي از روزنامه فكاهي ملانصرالدين قفقاز كردهاند و مجسمه مديران آن را ساختهاند و در ميدانها نصب كردهاند و به مدير روزنامه توفيق ميگويد اگر شما در كشور ما بوديد مجسمهتان را ميريختيم. خبرچينان اين خبر را به گوش «سرپاس مختاري» رئيس نظميه (شهرباني) رضاشاه ميرسانند. بلافاصله مدير روزنامه فكاهي توفيق به اتهام «مورد تعريف سفير شوروي واقعشدن» دستگير و زنداني ميشود. پس از مدتها با ترس و وحشت در زندان «سرپاس مختاري» و «پزشك احمدي» به سربردن، متوجه بيگناهي مدير و مؤسس روزنامه فكاهي توفيق ميشوند. اما هنگامي كه او از زندان آزاد ميشود چند روز بعد درميگذرد.
2- يك روزنامه فكاهي در افغانستان:
در زمان رژيم سلطنتي افغانستان در سال 1347 شمسي براي اولين بار يك روزنامه فكاهي و طنزآميز به نام «ترجمان» به صاحب امتيازي و مديريت دكتر عبدالرحيم نوين، كاريكاتوريست افغان، در كابل پايتخت افغانستان منتشر شد.
بهزودي اين روزنامه به يکي از روزنامههاي محبوب و پرخواننده افغانستان تبدیل شد. روزنامه فكاهي ترجمان از 1347- 1352 فقط به مدت پنج سال منتشر شد اما هنگامي كه در سال 1352 در افغانستان كودتا شد و رژيم سلطنتي سقوط كرد، صاحب امتياز و مدير آن دكتر عبدالرحيم نوين، وزير اطلاعات و فرهنگ افغانستان شد و سردبير آن علي اصغر بشير هروي به رياست آرشيو ملي و مديريت سمينارهاي علمي و ادبي افغانستان منصوب شد. حالا اين وضع در افغانستان را با وضع توفيق در ايران مقايسه كنيد: در زمان رضاشاه، از سال 1311 روزنامه فكاهي توفيق از ترس سانسور روزنامه ادبي شد. از سال 1317 «فكاهي صرف» شد. با وجود اين، مديرش دو بار به زندان افتاد و پس از زندان فوت كرد. در زمان محمدرضا شاه در 1322 كه كودتا شد دفتر و خانه مديرش چهار، پنج بار غارت و بار آخر به آتش كشيده شد. مديرش به زندان شهرباني افتاد. در قلعه فلكالافلاك زنداني شد. به جزيره خارك تبعيد شد. روزنامه براي چهار، پنج سال در محاق توقيف ماند. با هزاران مشكل در 1337 منتشر شد. اما در1350، پس از حدود نيم قرن انتشار، بدون هيچ جرم و حتي اتهامي براي هميشه توقيف و نابودش كردند. چاپخانهاش را توقيف و لاك
و مهر و ورشكست كردند و هنگامي كه در سال 1357 رژيم سلطنتي سقوط كرد، ساختمان روزنامهاش غارت و اشغال شد - و اکنون چاپخانه و دفتر تحريريهاش - آخرين آثار بازمانده از توفيق - در شرف تخريب و نابودي است.
1) همچنين ر.ك. از صبا تا نيما، ج2، صص48-49 و اين نظريه هرمز غريبپور، كارگردان تئاتر و نويسنده درباره توفيق است: «.... [روزنامه توفيق] در روشنگري و ايجاد ديد اجتماعي و نقد خرافهپرستي، دين بزرگي به گردن مردم ايران دارد . حتي از مجلات و روزنامههاي [طنزآميز] قديميتري همچون «ملانصرالدين» [قفقاز] و «بابا شمل» هم يك و سر و گردن بالاتر بود...». نشريه دفتر هنر سال 18، ش 20، ص 3144، اسفند 89
* اين مطلب تلخيص، تكميل و بازنگرىشده از فصل نهم تحت عنوان با ديگران [در كشورهاى غربى، در كشورهاى كمونيستى و در جهان سوم] چه مىكنند؟... و با «توفيق» چه كردند؟ كتاب «توفيق چگونه توفيق شد؟»، نشر فرهنگ نو، صص ٥٤٢- ٥٩٢ است.