|

بيدود هم دود شد!

سيدجمال هاديان . پژوهشگر ‌‌فرهنگ

از عجايب روزگار ما طرح‌هاي نيم‌بند، هول هولکي، بدون پيوست اجتماعي، فرهنگي و رسانه‌اي و اغلب تقليدي است. امان از وقتي که مديري به آن سوي آب‌ها سفر کند و با خود ايده‌هاي ناب و نديده بیاورد. گويند وقتي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه در چند نوبت به سفر فرنگ رفتند، هر‌آنچه را در آنجا ديدند و پسنديدند با خود آوردند؛ از دوربين عکاسي و گرامافون گرفته تا عروسک و هزار خنزر پنزر(به درد بخور و به درد نخور) ديگر؛ تصور نکنيد در زمان ما اين حکايت چندان تفاوتي کرده است! هنوز همان حکايت باقي است اما رنگ و لعاب آن عوض شده است. حالا هم وقتي سفر فرنگ نصيب و قسمت مديري مي‌شود و در آنجا چيزهاي غريبي مي‌بيند و خوشش مي‌آيد، آن وقت مگر خوابش مي‌برد. بلافاصله پس از برگشت براي اجراي آنچه در يک شهر يا منطقه آن طرف آبي ديده رؤياپردازي مي‌کند و تصميم جدي مي‌گيرد و بدون آنکه اجراي طرح تقليدي، کارشناسي شود و پيوست‌هاي اقليمي و اجتماعي و فرهنگي آن آماده شده باشد طرح را اجرا مي‌کند. با چنين شيوه‌اي ديري نمي‌پايد که نشانه‌هاي شکست طرح تقليدي آشکار مي‌شود و ميليون‌ها و ميلياردها سرمايه (چه عمومي و چه خصولتي) دود مي‌شود و هوا مي‌رود. حالا مدير رؤياپرداز مستأصل است و از خود مي‌پرسد: چرا اين طور شد؟ ما که در فرنگ مردم را ديديم از همين طرح استقبال مي‌کردند چرا اينجا استقبال نمي‌کنند؟ ‌براي پاسخ به چنين سؤالاتي نوبت به لاپوشي و توجيه افکار عمومي مي‌رسد. بايد اين طرح شکست‌خورده را از خاطره شهروندان پاک کرد يا اجراي طرح شکست‌خورده را با رنگ و لعاب ديگري اجرا کرد و از خجالت شهروندان درآمد. اما پر واضح است که اين تلاش‌ها بيهوده است و چنين آزمون و خطاهاي هزينه‌زايي به اين سر و سادگي‌ها از ذهن و زبان مردم پاک نخواهد شد.

حکايت همگاني‌کردن دوچرخه‌سواري در پايتخت يک همچون حکايتي است. وقتي سيستمي با عجله و بداهه و بدون پيوست در ذهنش روياپردازي و تصويرسازي مي‌کند و شهر پر جمعيتي مثل تهران بي‌در و پيکر را در نظر مي‌آورد که انبوهي از مردم به جاي خودروهاي تک سرنشين از دوچرخه استفاده مي‌کنند بشکن مي‌زند که چه طرحي است و من چه کشفي کرده‌ام! غافل از آنکه اولا آزموده را دوباره آزمودن خطاست. پيش از اين هم در دوره‌هاي مختلف شهرداري با عناوين مختلف طرح همگاني کردن دوچرخه‌سواري اجرا شده و پس از مدتي شکست خورده است. در زماني که غلامحسين کرباسچي بر بلديه پايتخت تکیه ‌زده بود، مسير دوچرخه‌سواري از انتهاي اميرآباد، کارگر شمالي، بلوار کشاورز تا دانشگاه تهران ساخته و علامت‌گذاري شد تا دانشجويان و اساتيد دانشگاه بتوانند از مسير آن خود را به دانشگاه برسانند و قرار بود اين طرح در ده‌ها نقطه ديگر پايتخت نيز اجرا شود اما پس از مدتي شکست خورد و مسير آن را نيز تخريب کردند. در زمان شهرداري سردار دکتر قاليباف هم به اهتمام معاونت حمل‌ونقل بلديه ايستگاه‌هاي کرايه دوچرخه در تهران استقرار يافت و پس از مدتي شکست خورد؛ و اما حالا براي سومين بار طرح دوچرخه‌سواري در تهران شکست مي‌خورد.... دوما تهران کلان‌شهري است بنا شده در دامنه کوه با شيب‌هاي تيز و تند، فواصل زياد، بزرگراه‌هاي طولاني، فرهنگ ترافيک ضعيف، سد معبر و موانع فراوان و آلودگي هوا و بصري انبوه؛ در چنين شرايطي دوچرخه‌سواري همگاني و فراگير در چنين شهري اگر غيرممکن نباشد بسيار دشوار و غيرعقلاني است، مگر در بوستان‌ها يا مکان‌هاي اختصاصي و اين موضوع اظهر من الشمس است. دوچرخه‌سواري در تهران با چنين شرايطي نه‌تنها ضامن سلامتي نيست بلکه احتمال آسيب به دوچرخه‌سواران را زياد مي‌کند و البته در مجموع تقريبا هيچ اثري در کاهش آلودگي هواي پايتخت هم ندارد. دوچرخه‌سواري چه براي سلامتي و چه براي کاهش ترافيک و آلودگي باشد در هر محيطي به ويژه در کلان‌شهرها مقدماتي مي‌خواهد که در تهران فراهم نيست و بهتر است انرژي شهرداري و همه نهادهاي دخيل در اجراي طرح مقابله با آلودگي هواي پايتخت براي اجراي طرح‌هاي علمي‌تر، ابتکاري، منطقي، در دسترس و متناسب با وضعيت اقليمي اجتماعي فعلي پايتخت به کار گرفته شود. هيبريدي يا برقي شدن ناوگان حمل‌ونقل عمومي، کنترل و استانداردکردن همه موتورخانه‌ها و کارگاه‌هاي دودزا، تعطيل‌کردن کارگاه‌هاي شن و ماسه و قير و آسفالت در حاشيه محيط شهري، ايجاد انگيزه و جاذبه‌هاي زيرساختي براي انتقال کارخانه‌ها و کارگاه‌هاي حاشيه تهران به شهرستان‌هاي ديگر، جلوگيري از تراکم فروشي و زمين‌خواري و کوه‌خواري و رانت و فساد در ساخت‌وساز بي‌قاعده، ارجحيت دارد.از يک نکته بسيار مهم در اجراي طرح‌هاي استارت آپي هم نبايد غافل بود. در تمام دنيا معمولا حدود ۹۵ درصد چنين طرح‌هايي که بر بستر فناوري اطلاعات و هوشمندسازي انجام مي‌پذيرد شکست خورده و از گردونه رقابت کارآفريني خارج يا با ديگر استارتاپ‌ها ادغام مي‌شوند به همين دليل چنين طرح‌هايي بايد در مراحل اوليه کوچک‌مقياس باشد و پس از اطمينان از موفقيت، بزرگ‌مقياس شوند و گرنه موجب نااميدي و سرخوردگي جوانان ايده‌پرداز خواهند شد. شبيه آنچه اينک در ماجراي دوچرخه‌سواري در تهران رخ
داده است.

از عجايب روزگار ما طرح‌هاي نيم‌بند، هول هولکي، بدون پيوست اجتماعي، فرهنگي و رسانه‌اي و اغلب تقليدي است. امان از وقتي که مديري به آن سوي آب‌ها سفر کند و با خود ايده‌هاي ناب و نديده بیاورد. گويند وقتي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه در چند نوبت به سفر فرنگ رفتند، هر‌آنچه را در آنجا ديدند و پسنديدند با خود آوردند؛ از دوربين عکاسي و گرامافون گرفته تا عروسک و هزار خنزر پنزر(به درد بخور و به درد نخور) ديگر؛ تصور نکنيد در زمان ما اين حکايت چندان تفاوتي کرده است! هنوز همان حکايت باقي است اما رنگ و لعاب آن عوض شده است. حالا هم وقتي سفر فرنگ نصيب و قسمت مديري مي‌شود و در آنجا چيزهاي غريبي مي‌بيند و خوشش مي‌آيد، آن وقت مگر خوابش مي‌برد. بلافاصله پس از برگشت براي اجراي آنچه در يک شهر يا منطقه آن طرف آبي ديده رؤياپردازي مي‌کند و تصميم جدي مي‌گيرد و بدون آنکه اجراي طرح تقليدي، کارشناسي شود و پيوست‌هاي اقليمي و اجتماعي و فرهنگي آن آماده شده باشد طرح را اجرا مي‌کند. با چنين شيوه‌اي ديري نمي‌پايد که نشانه‌هاي شکست طرح تقليدي آشکار مي‌شود و ميليون‌ها و ميلياردها سرمايه (چه عمومي و چه خصولتي) دود مي‌شود و هوا مي‌رود. حالا مدير رؤياپرداز مستأصل است و از خود مي‌پرسد: چرا اين طور شد؟ ما که در فرنگ مردم را ديديم از همين طرح استقبال مي‌کردند چرا اينجا استقبال نمي‌کنند؟ ‌براي پاسخ به چنين سؤالاتي نوبت به لاپوشي و توجيه افکار عمومي مي‌رسد. بايد اين طرح شکست‌خورده را از خاطره شهروندان پاک کرد يا اجراي طرح شکست‌خورده را با رنگ و لعاب ديگري اجرا کرد و از خجالت شهروندان درآمد. اما پر واضح است که اين تلاش‌ها بيهوده است و چنين آزمون و خطاهاي هزينه‌زايي به اين سر و سادگي‌ها از ذهن و زبان مردم پاک نخواهد شد.

حکايت همگاني‌کردن دوچرخه‌سواري در پايتخت يک همچون حکايتي است. وقتي سيستمي با عجله و بداهه و بدون پيوست در ذهنش روياپردازي و تصويرسازي مي‌کند و شهر پر جمعيتي مثل تهران بي‌در و پيکر را در نظر مي‌آورد که انبوهي از مردم به جاي خودروهاي تک سرنشين از دوچرخه استفاده مي‌کنند بشکن مي‌زند که چه طرحي است و من چه کشفي کرده‌ام! غافل از آنکه اولا آزموده را دوباره آزمودن خطاست. پيش از اين هم در دوره‌هاي مختلف شهرداري با عناوين مختلف طرح همگاني کردن دوچرخه‌سواري اجرا شده و پس از مدتي شکست خورده است. در زماني که غلامحسين کرباسچي بر بلديه پايتخت تکیه ‌زده بود، مسير دوچرخه‌سواري از انتهاي اميرآباد، کارگر شمالي، بلوار کشاورز تا دانشگاه تهران ساخته و علامت‌گذاري شد تا دانشجويان و اساتيد دانشگاه بتوانند از مسير آن خود را به دانشگاه برسانند و قرار بود اين طرح در ده‌ها نقطه ديگر پايتخت نيز اجرا شود اما پس از مدتي شکست خورد و مسير آن را نيز تخريب کردند. در زمان شهرداري سردار دکتر قاليباف هم به اهتمام معاونت حمل‌ونقل بلديه ايستگاه‌هاي کرايه دوچرخه در تهران استقرار يافت و پس از مدتي شکست خورد؛ و اما حالا براي سومين بار طرح دوچرخه‌سواري در تهران شکست مي‌خورد.... دوما تهران کلان‌شهري است بنا شده در دامنه کوه با شيب‌هاي تيز و تند، فواصل زياد، بزرگراه‌هاي طولاني، فرهنگ ترافيک ضعيف، سد معبر و موانع فراوان و آلودگي هوا و بصري انبوه؛ در چنين شرايطي دوچرخه‌سواري همگاني و فراگير در چنين شهري اگر غيرممکن نباشد بسيار دشوار و غيرعقلاني است، مگر در بوستان‌ها يا مکان‌هاي اختصاصي و اين موضوع اظهر من الشمس است. دوچرخه‌سواري در تهران با چنين شرايطي نه‌تنها ضامن سلامتي نيست بلکه احتمال آسيب به دوچرخه‌سواران را زياد مي‌کند و البته در مجموع تقريبا هيچ اثري در کاهش آلودگي هواي پايتخت هم ندارد. دوچرخه‌سواري چه براي سلامتي و چه براي کاهش ترافيک و آلودگي باشد در هر محيطي به ويژه در کلان‌شهرها مقدماتي مي‌خواهد که در تهران فراهم نيست و بهتر است انرژي شهرداري و همه نهادهاي دخيل در اجراي طرح مقابله با آلودگي هواي پايتخت براي اجراي طرح‌هاي علمي‌تر، ابتکاري، منطقي، در دسترس و متناسب با وضعيت اقليمي اجتماعي فعلي پايتخت به کار گرفته شود. هيبريدي يا برقي شدن ناوگان حمل‌ونقل عمومي، کنترل و استانداردکردن همه موتورخانه‌ها و کارگاه‌هاي دودزا، تعطيل‌کردن کارگاه‌هاي شن و ماسه و قير و آسفالت در حاشيه محيط شهري، ايجاد انگيزه و جاذبه‌هاي زيرساختي براي انتقال کارخانه‌ها و کارگاه‌هاي حاشيه تهران به شهرستان‌هاي ديگر، جلوگيري از تراکم فروشي و زمين‌خواري و کوه‌خواري و رانت و فساد در ساخت‌وساز بي‌قاعده، ارجحيت دارد.از يک نکته بسيار مهم در اجراي طرح‌هاي استارت آپي هم نبايد غافل بود. در تمام دنيا معمولا حدود ۹۵ درصد چنين طرح‌هايي که بر بستر فناوري اطلاعات و هوشمندسازي انجام مي‌پذيرد شکست خورده و از گردونه رقابت کارآفريني خارج يا با ديگر استارتاپ‌ها ادغام مي‌شوند به همين دليل چنين طرح‌هايي بايد در مراحل اوليه کوچک‌مقياس باشد و پس از اطمينان از موفقيت، بزرگ‌مقياس شوند و گرنه موجب نااميدي و سرخوردگي جوانان ايده‌پرداز خواهند شد. شبيه آنچه اينک در ماجراي دوچرخه‌سواري در تهران رخ
داده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها