|

ممدانی؛ مهاجری مهاجرزاده

کامپالا، بزرگ‌ترین شهر اوگاندا، شهری است بر دامنه‌ تپه‌های سبز و نزدیک دریاچه ویکتوریا؛ پرجنب‌وجوش، با بازارهایی شلوغ و زاغه‌هایی وسیع. در چند روز اقامت در این شهر دریافتم که حضور ارتش و پلیس بیشتر نمایشی است و نظم واقعی را نیروهای امنیتی خصوصی در محله‌ها و مغازه‌ها برقرار می‌کنند.

ممدانی؛ مهاجری مهاجرزاده

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

علی مرسلی

 

کامپالا، بزرگ‌ترین شهر اوگاندا، شهری است بر دامنه‌ تپه‌های سبز و نزدیک دریاچه ویکتوریا؛ پرجنب‌وجوش، با بازارهایی شلوغ و زاغه‌هایی وسیع. در چند روز اقامت در این شهر دریافتم که حضور ارتش و پلیس بیشتر نمایشی است و نظم واقعی را نیروهای امنیتی خصوصی در محله‌ها و مغازه‌ها برقرار می‌کنند.

با آنکه در اوج همه‌گیری کووید ۱۹ بودیم و رئیس‌جمهور تانزانیا چند روز پیش از ورود ما بر اثر کرونا درگذشته بود، در اوگاندا نه از ماسک خبری بود، نه از فاصله‌گذاری و نگرانی درباره‌ ویروس.

کامپالا زادگاه زهران ممدانی، شهردار جدید نیویورک است؛ سیاست‌مداری با پیشینه‌ای کم‌نظیر. او در سال ۱۹۹۰ در این شهر به دنیا آمد. پدرش، محمود ممدانی، از روشنفکران برجسته اوگاندایی با تبار هندی است و مادرش، میرا نایر، فیلم‌ساز مشهور هندی. به این ترتیب، زهران ممدانی در میانه سه جهان زاده شده است: آفریقا، هند و غرب.

اما ریشه‌های این تثلیث هویتی به قرن‌ها پیش بازمی‌گردد؛ به دوران استعمار بریتانیا، زمانی که هند هنوز مستعمره‌ انگلستان بود و تقسیم آن به سه کشور هند، پاکستان و بنگلادش رخ نداده بود. 

از نیمه‌ قرن نوزدهم، امپراتوری بریتانیا بخش‌های بزرگی از آسیا و آفریقا را در اختیار داشت. هند -یا به تعبیر استعمارگران، «گوهر تاج امپراتوری»- نه‌فقط منبع ادویه و پارچه و نیروی نظامی، بلکه منبعی برای نیروی کار، کارمند و بازرگانان وفادار نیز محسوب می‌شد. بریتانیا برای گسترش راه‌آهن، تجارت و اداره‌ مستعمرات، هزاران کارگر ،کارمند و صنعتگر هندی را از گجرات، پنجاب و بمبئی به شرق و جنوب آفریقا منتقل کرد.

این مهاجرت گسترده صرفا پروژه‌ای اقتصادی نبود. هدف آن، ایجاد ساختار اجتماعی تازه‌ای بود که جامعه را به سه طبقه تقسیم کند:

 اروپاییانِ حاکم، هندیانِ بازرگان و بوروکرات، و آفریقاییانِ کارگر. در این نظم نابرابر، هندی‌ها میانجی میان استعمارگر و مردم بومی بودند؛ در تجارت و اداره نقش داشتند، اما از نگاه استعمار هرگز «خودی» محسوب نمی‌شدند. این همان سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» بود که به بریتانیا امکان می‌داد بدون حضور نظامی گسترده، سلطه خود را حفظ کند.

با گذر زمان، جامعه‌ای پرتلاش و ثروتمند از هندی‌ها در شرق آفریقا شکل گرفت که ستون اقتصاد منطقه شد؛ اما همین نفوذ اقتصادی فاصله‌ای عمیق میان آنان و مردم بومی ایجاد کرد. پس از استقلال کشورها در دهه ۱۹۶۰، جایگاه هندی‌ها متزلزل شد و در اوگاندا، این تنش در سال ۱۹۷۲ به اوج رسید؛ زمانی که عیدی امین رهبر نظامی اوگاندا حدود ۸۰ هزار آسیایی، عمدتا هندی‌تبار را از کشور اخراج و اموالشان را مصادره کرد. با سقوط حکومت او و بازگشت ثبات، بسیاری از آنان دوباره به اوگاندا بازگشتند و در بازسازی اقتصاد نقش گرفتند، اما بسیاری دیگر هرگز برنگشتند. 

هنوز هم در مقایسه با کنیا، حضور هندی‌تباران در اوگاندا کم‌رنگ‌تر است و نشانه‌های آن تبعید تاریخی در چهره شهر باقی مانده است.

در شرق آفریقا، رد حضور هندی‌ها همچنان در معماری، موسیقی و بازارها دیده می‌شود. آنان بیش از یک‌ونیم قرن است که در این سرزمین زندگی می‌کنند؛ مردمانی میان دو جهان، با ریشه در هند و خانه در آفریقا.

حتی گاندی، رهبر استقلال هند، هنگامی که در جوانی به آفریقای جنوبی رفت، در آغاز تنها برای دفاع از حقوق هندی‌ها فعالیت می‌کرد، نه سیاه‌پوستان. 

اما تجربه تبعیض، او را بیدار کرد و آموخت که رنج، رنگ ندارد و بی‌عدالتی چهره‌ای مشترک میان همه انسان‌هاست.

حکایت هندی‌های شرق آفریقا، همچون زندگی گاندی، یادآور تناقض استعمار است؛ قدرتی که از رنج انسان‌ها زاده شد، اما در دل همان رنج، بذر آگاهی و رهایی را نیز کاشت.

زهران ممدانی، مهاجری مهاجرزاده با اجدادی مهاجر است؛ انسانی که از دل چند تبعید، مهاجرت و چندین وطن برخاسته است. شاید بتوان گفت او از بسیاری از آمریکاییان با اجداد اروپایی که در قاره‌ای تازه بر زمین‌های بومیان ساکن شدند، «مهاجرتر» است؛ و در همین معنا، از آنان «آمریکایی‌تر» نیز هست.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.