|

استاد یا اینفلوئنسر؛ نقدی بر ظهور سلبریتی‌های دانشگاهی

در سال‌های اخیر پدیده جدیدی در زیست‌جهان دانشگاهی ایران و جهان ریشه دوانده است؛ پدیده‌ای که می‌توان آن را «سلبریتی آکادمیک» نامید؛ وضعیتی که در آن مرز میان دانشمند، صاحب‌نظر و چهره رسانه‌ای به‌‌گونه‌ای کم‌سابقه مخدوش شده و چهره‌های دانشگاهی، بیش از شیوه‌های مرسوم علمی، در صحنه‌های رسانه‌ای، شبکه‌های اجتماعی و بازار توجه فعال هستند و براساس میزان دیده‌شدن و نفوذ رسانه‌ای‌شان ارزش اجتماعی و حتی صنفی کسب می‌کنند.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

حسام محمدی-پژوهشگر اجتماعی:  در سال‌های اخیر پدیده جدیدی در زیست‌جهان دانشگاهی ایران و جهان ریشه دوانده است؛ پدیده‌ای که می‌توان آن را «سلبریتی آکادمیک» نامید؛ وضعیتی که در آن مرز میان دانشمند، صاحب‌نظر و چهره رسانه‌ای به‌‌گونه‌ای کم‌سابقه مخدوش شده و چهره‌های دانشگاهی، بیش از شیوه‌های مرسوم علمی، در صحنه‌های رسانه‌ای، شبکه‌های اجتماعی و بازار توجه فعال هستند و براساس میزان دیده‌شدن و نفوذ رسانه‌ای‌شان ارزش اجتماعی و حتی صنفی کسب می‌کنند. آنچه تا چند دهه پیش ویژگی دنیای سرگرمی، ورزش یا فرهنگ عامه بود، امروز به دانشگاه نیز رسوخ کرده و بخشی از استادان و پژوهشگران را در معرض سازوکاری قرار داده که معیار ارزش‌گذاری را از سنجش علمی به سمت سنجش توجه جابه‌جا می‌کند. این دگرگونی صرفا ناشی از رفتارهای فردی نبوده و از دل تغییرات ساختاری در منطق تولید دانش، اقتصاد توجه و نزول جایگاه آموزش عالی سر برآورده است؛ تغییراتی که برخی پژوهشگران آن را سلبریتی‌سازی آکادمیک نامیده‌اند و معتقدند دانشگاه در منطق جدید خود بیش از آنکه بر کیفیت معرفتی متون تکیه کند، به بازتولید نمادهای قابل عرضه در بازار عمومی متمایل شده است.

در‌ این‌ میان، اصطلاحاتی مانند «جامعه‌شناس سلبریتی» یا «روان‌شناس سلبریتی» به‌درستی نشان می‌دهد که چگونه نقش تخصصی در برخی حوزه‌ها به‌شدت تحت فشار منطق شهرت تغییر می‌کند. جامعه‌شناس کلاسیک در سنتی که از دورکیم و وبر تا سی‌.رایت میلز ادامه دارد، با تکیه بر پژوهش میدانی، تحلیل ساختاری و نقد اجتماعی سخن می‌گوید؛ اما جامعه‌شناس سلبریتی بیش از آنکه محصول روش‌شناسی باشد، محصول شبکه‌های اجتماعی و توانایی ساختن «برند شخصی» است. در این وضعیت، پیام علمی اغلب به قالبی تقلیل می‌یابد که قابلیت انتشار سریع و جذابیت بصری داشته باشد، حتی اگر از پیچیدگی پدیده اجتماعی فاصله بگیرد. چنین گذارهایی، همان‌گونه که روجک (2001) و ترنر (2014) در ادبیات مطالعات سلبریتی تبیین کرده‌اند، درواقع بخشی از سازوکاری هستند که در آن سرمایه فرهنگی از مسیر دیده‌شدن و نه ضرورتا از مسیر اندیشیدن افزایش می‌یابد.

این روند البته محدود به حوزه جامعه‌شناسی و روان‌شناسی نیست؛ در جهانی که زن خانه‌دار، آشپز، آرایشگر یا فروشنده خرد نیز می‌تواند ظرف چند ماه به یک اینفلوئنسر پرمخاطب تبدیل شود، طبیعی است که استاد دانشگاه نیز با همان منطق وسوسه شود تا براساس سلایق مخاطبان و آنچه به‌اصطلاح ظرفیت وایرال‌پذیری دارد، به تحلیل، نقد و تولید اثر بپردازد. گسترش پلتفرم‌های تصویری، الگوریتم‌هایی که افراد پرتعامل را در صدر قرار می‌دهند و ذهنیت مصرفی مسلط در فضای دیجیتال باعث شده «در معرض دید بودن» خود به ارزش بدل شود؛ ارزشی که حتی منطق دانشگاه را به چالش می‌کشد. همین نکته است که فاهی (2015) آن را درباره «دانشمندان سلبریتی» هشدار داده بود؛ اینکه علم، اگر وارد منطق شهرت شود، ناگزیر بخشی از پیچیدگی و دقت روش‌شناختی خود را از دست می‌دهد.

پیامدهای چنین تغییری تنها محدود به نزول معیارهای علمی نیست، بلکه پیامدهای اجتماعی و معرفت‌شناختی گسترده‌ای نیز دارد. نخست آنکه میدان آکادمی به ‌تدریج از معیارهای درونی مانند نقدپذیری، داوری همتایان و بازتولیدپذیری نتایج فاصله می‌گیرد و به سمت معیارهای بیرونی و بازارمحور از سنخ آنچه در شبکه‌ها در جریان است، سوق پیدا می‌کند. نتیجه چنین روندی آن است که پژوهشگرانی که به‌ دلیل دقت روش‌شناختی یا پیچیدگی موضوعات‌شان کمتر در معرض توجه عمومی‌اند، به حاشیه رانده می‌شوند و میدان به کسانی واگذار می‌شود که توانایی بیشتری در مدیریت رسانه و تولید محتوای جذاب رسانه‌ای دارند. از سوی دیگر، این وضعیت به تشدید نابرابری‌های علمی نیز دامن می‌زند؛ زیرا کسانی که سرمایه رسانه‌ای، مهارت‌های شبکه‌ای یا دسترسی به پلتفرم‌های گسترده دارند، بدون ضرورت هم‌ترازی باکیفیت علمی، قدرت نمادین بیشتری کسب می‌کنند. افزون بر این، جامعه نیز در معرض روایاتی ساده‌سازی‌شده قرار می‌گیرد که پیچیدگی واقعیت‌های اجتماعی را تقلیل می‌دهند و نوعی «مصرف سریع دانش» را جا می‌اندازند؛ دانشی که گاه بیش از آنکه تحلیلی باشد، سرگرم‌کننده و لذت‌بخش است.

از دل این مناسبات، دانشگاه نیز نقش تاریخی خود به‌عنوان نهادی تولیدکننده دانش انتقادی را به ‌تدریج از دست می‌دهد و به بازیگری بدل می‌شود که باید در رقابت با رسانه‌ها به‌‌گونه‌ای «قابل‌ مصرف» باقی بماند. این همان نقطه‌ای است که تمایز میان روشنفکر عمومی که در سنت‌های کلاسیک بر مبنای نقد ساختارها و توسعه بحث عقلانی در عرصه عمومی شناخته می‌شود، با «چهره آکادمیک سلبریتی» آشکار می‌شود. روشنفکر عمومی پیام را بر مبنای نظریه و تحلیل عرضه می‌کند؛ اما سلبریتی دانشگاهی ناگزیر است پیام را بر‌اساس الگوریتم، سرعت بازنشر و میزان لایک و کامنت تنظیم کند. این تفاوت کوچک در ظاهر، در حقیقت تمایزی بنیادین در منطق تولید دانش است.

با ‌این‌همه، آسیب‌شناسی این وضعیت به معنای نادیده‌گرفتن امکان‌های مثبت آن نیست. بی‌تردید رسانه‌ها می‌توانند در گسترش دسترسی عمومی به دانش نقش مؤثری داشته باشند و برخی پژوهشگران نیز توانسته‌اند حضور رسانه‌ای را با حفظ دقت علمی جمع کنند. بااین‌حال، چالش اصلی این است که دانشگاه نباید منطق خود را در برابر منطق شهرت و توجه از دست بدهد. اصلاح سازوکارهای ارزیابی در نظام دانشگاهی، بازتعریف نقش رسانه در بازنمایی دانش و تقویت سواد رسانه‌ای در جامعه می‌تواند مانع از آن شود که «سلبریتی‌شدن» از یک امکان، به یک اجبار ساختاری تبدیل شود.

در نهایت، آنچه امروز درباره عطش سلبریتی‌شدن در میان اهالی دانشگاهی می‌بینیم، بیش از هر چیز نشانه‌ای از بحرانی عمیق‌تر است؛ بحران جابه‌جایی ملاک‌های ارزش‌گذاری که امروزه سبب شده تا رقابت کاذبی بین استادان دانشگاه در جلب توجه عمومی شکل گرفته و ما با خیل عظیمی از کانال‌ها و پیج‌هایی مواجه باشیم که روزانه ده‌ها محتوای نازل و کم‌توان به لحاظ عمق و کیفیت در آنها به اشتراک گذاشته می‌شود.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.