کنسرت مهران مدیری یا زخم تازه؟
مرحومه هایده -یا همان معصومه ددهبالا- از آن صداهایی است که فقط شنیده نمیشود؛ در جان مینشیند. انگار روح انسان با هر تحریر او تکانی میخورد. هنوز هم نسلهای قدیم و جدید، با ترانههایش گریه میکنند، عاشق میشوند، به یاد میآورند و حتی میرقصند. برای چنین صدایی جایگزینی نیست؛ نه بود، نه هست، و نه خواهد بود.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
مجید سعیدی
مرحومه هایده -یا همان معصومه ددهبالا- از آن صداهایی است که فقط شنیده نمیشود؛ در جان مینشیند. انگار روح انسان با هر تحریر او تکانی میخورد. هنوز هم نسلهای قدیم و جدید، با ترانههایش گریه میکنند، عاشق میشوند، به یاد میآورند و حتی میرقصند. برای چنین صدایی جایگزینی نیست؛ نه بود، نه هست، و نه خواهد بود.
هایده نه اهل نمایش بود، نه دلبسته تبلیغ، نه تشنه پول. او تمام آنچه داشت -صدای ششدانگ و قلب زخمیاش- را بیهیچ ادعا به مردم بخشید. سالها در غربت ماند؛ سالهایی که حقش بود در شب یلدا، شب سال نو یا هر شب دیگری در وطنش بخواند. حقش بود برای عاشقانش در ایران کنسرتی بگذارد، اما این حسرت مثل زخمی ماندگار بر دل او و مردمش نشست. و حالا در همین روزگار بیصدایی، کسانی روی صحنه ایستادهاند که نه از جنس هایدهاند و نه از جنس مردم. کسانی که سالها از کنار شهرت، پول، شبکهها و پروپاگاندا نان خوردند؛ اما وقتی نوبت هنر رسید، کمترین زحمت را برای خلق کاری اصیل کشیدند. جامعه گرفتار «شهوت دیدهشدن» شده؛ عطشی برای حضور دائمی جلوی دوربین و روی صحنه، حتی وقتی نه صدایی هست، نه حرفی، نه نیازی.
در همین میان، حاشیههای کنسرت مهران مدیری هم زخمی تازه بر این خستگی فرهنگی بود؛ از قیمتهای سرسامآور بلیت گرفته تا انتخابهای نامتناسب موسیقایی و بازخوانی ترانههایی که سهم خاطره جمعیاند، نه کالای نمایشی. مردم با حسرت اجرای زنده واقعی بلیت خریدند، اما آنچه دیدند نه کیفیتی داشت و نه احترام به احساسشان.
و اینجاست که تناقضها خودش را عریان نشان میدهد: یادمان نرفته همان آقای مدیری روزی برای چند دقیقه پخشِ بدون اجازه یک سریال، تا پای دادگاه و شکایت رفت؛ از شبکههای ماهوارهای غرامت میخواست و از «حق کپیرایت» حرف میزد. اما امروز وقتی روی صحنه ترانههای هایده، چشمآذر و دیگر بزرگان را بازخوانی میکند، آیا همان احترامی را که برای آثار خودش مطالبه میکرد، برای آن هنرمندان هم قائل شده است؟
حق را برای خود خواستن و برای صاحبان واقعی هنر نه، این همان تلخیای است که مردم را دلخور میکند.
کاش هر بازیگر، مجری، تهیهکننده یا خوانندهای که در آینه شهرت خود را تماشا میکند، لحظهای مکث کند. مردم به دنبال «صدا» هستند، نه «سروصدا». آنها به احترام نیاز دارند، نه به تکرار بیپایان چهرهها. کاش اگر نمیتوانیم مثل هایده باشیم -که نمیتوانیم- لااقل مثل او صادق باشیم؛ و اگر صدایی به بلندای او نداریم، لااقل حرمت گوش مردم را نگه داریم. کاسبان تحریم فقط در سیاست نیستند؛ در هنر هم هستند. آنهایی که از عطش مردم نان میخورند، نه از رضایتشان.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.