مشارکت شهروندی؛ جُنگِ سیاسی یا پاسخ به بحران مقبولیت؟
نیمنگاهی به تجربه شهر تور فرانسه
در سالهای اخیر، شاهد گسترش شعارها و اقدامات مرتبط با «دموکراسی مشارکتی» در فضای مدیریت شهری ایران بودهایم. از شورایاریها تا طرحهایی مانند «بودجهریزی مشارکتی»، همگی وعدهدهنده افزایش نقش شهروندان در تعیین سرنوشت محله و شهرشان هستند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
در سالهای اخیر، شاهد گسترش شعارها و اقدامات مرتبط با «دموکراسی مشارکتی» در فضای مدیریت شهری ایران بودهایم. از شورایاریها تا طرحهایی مانند «بودجهریزی مشارکتی»، همگی وعدهدهنده افزایش نقش شهروندان در تعیین سرنوشت محله و شهرشان هستند. اما پرسش اساسی اینجاست: آیا این سازوکارها بهراستی زمینهای برای قدرتبخشی به شهروندان فراهم میکنند یا صرفا به ابزاری برای مدیریت یکدست و بیسروصدای شهر تقلیل یافتهاند؟ در ایران نیز اگرچه آمار دقیقی از میزان مشارکت شهروندان در دست نیست، اما برخی بررسیهای میدانی در محلات تهران نشان میدهد تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد ساکنان از وجود شورایاری در محله خود مطلع هستند و درصد بسیار کمتری در جلسات آن مشارکت فعال دارند. تجربه شهر «تور» در فرانسه، که در پژوهشی جامعهشناختی بررسی شده، میتواند از جنبههایی برای ما آموزنده باشد. در این شهر، «شوراهای زندگی محلی» با هدف گسست از شوراهای محله سنتی و فراتر رفتن از جغرافیای محدود، تشکیل شدهاند.
تجربه دموکراسی مشارکتی محلی
دموکراسی مشارکتی محلی (Démocratie de proximité) یک چارچوب قانونی و حکومتی در فرانسه است که با هدف افزایش مشارکت مستقیم شهروندان در تصمیمگیریهای محلی و تقویت حکمرانی در سطح شهرداریها طراحی شده است. این مفهوم مقارن با «قانون دموکراسی مشارکتی محلی» مصوب ۲۷ فوریه ۲۰۰۲ تقویت شد. قانون دموکراسی مشارکتی محلی با ایجاد نهادهایی مانند شورای محله (conseils de quartier) با اختیارات مشورتی، گسترش مراجعه به همهپرسی محلی برای مسائل معین و تسهیل دسترسی شهروندان به اطلاعات شهری، در پی آن بود تا فاصله بین مردم و نهادهای منتخب را کاهش دهد و سیاستگذاری عمومی را شفافتر و پاسخگوتر کند. این اصلاحات، گامی اساسی در راستای تمرکززدایی و محلیسازی فرایندهای دموکراتیک در فرانسه محسوب میشود. با این حال، مشاهده دقیق عملکرد این شوراها، شکافی عمیق را بین آرمان مشارکت و واقعیت اجرا آشکار میکند. این شوراها به جای تبدیلشدن به عرصهای برای بحثهای اساسی درباره جهتگیریهای کلان شهر، عمدتا به جلساتی برای اطلاعرسانی یکطرفه و تصمیمگیری درباره مسائل خُردی مانند خرید نیمکت و گلدان تبدیل شدند. این دقیقا همان خطری است که پروژههای مشارکتی در ایران را نیز تهدید میکند: «ابتذال مشارکت».
مشارکت یا مدیریت؟
در تجربه تور، مسئولان شهری، مشارکت را نه بهمثابه ابزاری برای «تولید مشترک شهر»، بلکه بهعنوان مکملی برای مدیریت کارآمدتر تعریف کردند. در این نگاه، حضور شهروندان برای «انسانیکردن» چهره مدیران، دریافت اطلاعات از پایین و پیشگیری از تعارضات مفید است. هدف، «آموزش» شهروندان برای درک «محدودیتهای» مدیران است، نه انتقال واقعی قدرت به آنان. این رویکرد را میتوان در بسیاری از جلسات شوراهای محله در ایران نیز مشاهده کرد؛ جایی که جلسه به ارائه گزارشهای از پیش تعیینشده و پرسش و پاسخی تشریفاتی محدود میشود و فرصتی برای
به چالش کشیدن مبانی تصمیمها یا پیشنهادی بدیل و آلترناتیو ایجاد نمیشود.
تله «بودجه مشارکتی»؟
یکی از چالشبرانگیزترین بخشهای تجربه شهر تور، عملکرد «بودجه مشارکتی» بوده است. بودجهای که قرار بود ابزار اصلی قدرت شهروندان باشد، به عاملی برای محدودکردن دامنه بحث تبدیل شد. از آنجا که این بودجه تنها برای «هزینههای سرمایهای» و خرید تجهیزات فیزیکی در نظر گرفته شده بود، تمام توجه شورا به «مسائل عینی و قابل مشاهده» مانند نیمکت و تابلو معطوف شد. هر پیشنهادی که نیازمند تأمین مالی «هزینههای جاری» بود (مانند برگزاری جشن محله یا کمپینهای فرهنگی) یا هر ایدهای که کلانتر و مرتبط با «چشمانداز شهر» بود، به بهانه «غیرعینیبودن» رد میشد. این سناریو برای ما آشناست. وقتی مشارکت شهروندی صرفا به تخصیص بودجهای ناچیز برای عمران محلهای محدود شود، به طور ضمنی به شهروندان گفته میشود: «شما تنها مجازید در چارچوبی که ما تعیین میکنیم و درباره موضوعاتی که اولویت ماست، اظهارنظر کنید». بهاینترتیب مشارکت از یک حق سیاسی به یک «فعالیت مصرفگرایانه» تقلیل مییابد.
قیمت سنگین «اجماع»
در شوراهای زندگی محلی تور، حفظ «آرامش» و «اجماع» به یک ارزش مطلق تبدیل شده بود. مجری جلسات (معاون شهردار) به طور سیستماتیک از طرح موضوعات چالشی و تعارضبرانگیز اجتناب میکرد. هنگامی که شهروندان معترض، احساس میکردند صدایشان شنیده نمیشود، با قولهای مبهم («انشاءالله در جلسه بعد») مواجه میشدند، نه با التزام برای حل تعارض. نتیجه این شد که شورا به جای آنکه عرصهای برای «کشف دموکراتیک خواستهای جمعی» باشد، به صحنهای برای «اجرای نمایشی از وفاق» تبدیل شد. این وسواس برای اجتناب از تعارض، سمی مهلک برای هر فرایند مشارکتی واقعی است. زندگی شهری ذاتا مملو از تعارض منافع، ترجیحات و ارزشهای مختلف است. نادیدهگرفتن این تعارضات به بهانه حفظ آرامش، به معنای نادیدهگرفتن خودِ واقعیتِ جامعه شهری است. مشارکت واقعی نه در حذف تعارضات، که در مدیریت دموکراتیک آنها از طریق گفتوگو و چانهزنی است.
شهروند «ساده» یا شهروند «متعهد»؟
جالب آنکه در تجربه تور، بخشی از خود شهروندان نیز با این تعریف حداقلی از مشارکت کنار آمدند. برای بسیاری از آنان، بهویژه بازنشستگان طبقه متوسط، مشارکت در شورا نوعی «فعالیت اجتماعی سبک» و بیخطر بود؛ راهی برای «مفیدبودن» بدون ورود به عرصه پرخشونت سیاست. آنان ترجیح میدادند بر «امور خرد و عینی» متمرکز شوند و از طرح سؤالات کلان و چالشی که ممکن است به «حاشیهدار شدن» بینجامد، پرهیز کنند. این نگرش، تصویر «شهروند مصرفکننده» را ترسیم میکند که میخواهد «کالای مشارکت» را بدون تحمل هزینههای تعهد شهروندی دریافت کند.
این پدیده در فضای شهری ایران نیز قابل ردیابی است. زمانی که شهروندان، مشارکت را صرفا در گزارش یک مشکل معیشتی به مقامات و پیگیری برای رفع آن خلاصه میکنند و از پیوند دادن آن مشکل به سیاستهای کلانشهری وادارندگی میکنند، درواقع در نقش «شهروند مصرفکننده» ظاهر میشوند.
از نمایش تا گفتوگوی واقعی
- آیا میشود مشارکت را بازتعریف کرد؟ روشن است که مشارکت نباید به «مشورتگرفتن» محدود شود. مشارکت واقعی، به منزله به رسمیت شناختن حق شهروندان برای «تولید مشترک فضای شهری» و داشتن نقش در تعیین سرنوشت محله و شهرشان، چگونه قابل تحقق است؟
- آیا میتوان مشارکت را به منزله میدانی برای انتقال قدرت واقعی دانست؟ چگونه میتوان بودجهریزی مشارکتی را به گونهای انعطافپذیر در نظر گرفت تا شهروندان باید در مراحل اولیه طراحی پروژههای بزرگ شهری مشارکت داده شوند، نه زمانی که همه تصمیمات کلیدی گرفته شده است؟
- با پذیرش تعارض چگونه باید برخورد کرد؟ چگونه باید فضایی امن برای بیان عقاید متفاوت و حتی متعارض ایجاد کنیم؟ میدانیم که مدیریت دموکراتیک تعارض، بخشی جداییناپذیر از فرایند مشارکت است.
- آیا مدیران میتوانند به شفافیت رادیکال پایبند باشند؟ اینکه اطلاعات کامل، بهموقع و قابل فهم در اختیار شهروندان قرار گیرد تا بتوانند براساس واقعیتها و نه گمانهزنیها، تصمیم بگیرند.
- و دست آخر اینکه توانمندسازی شهروندان چگونه باید صورت گیرد؟ برگزاری کارگاههای آموزشی برای آشنایی شهروندان با فرایندهای برنامهریزی شهری، قوانین و حقوق خود، چقدر در جهت مشارکتی آگاهانه مؤثر است؟
دموکراسی مشارکتی یک «جُنگِ سیاسی» زودگذر نیست. پاسخ به بحران مقبولیت در نظامهای نمایندگی و نیاز به مدیریت پیچیدگیهای فزاینده زندگی شهری است. با این حال، اگر مشارکت را به ابزاری برای مدیریت یکدست و بیسروصدا، تولید اجماعهای نمایشی و تربیت «شهروندان مصرفکننده» تقلیل دهیم، نهتنها به آرمان شهروندی خیانت کردهایم، بلکه فرصت تاریخی برای ساختن شهرهایی انسانیتر، عادلانهتر و پایدارتر را از دست دادهایم.
مسیر پیشرو، عبور از «مشارکت نمایشی» به سوی «گفتوگوی واقعی» است؛ گفتوگویی که در آن قدرت، نه انکار، که به اشتراک گذاشته میشود. این مسیر هرچند پرمخاطره است، اما تنها مسیری است که به آیندهای واقعا دموکراتیک برای شهرهایمان منتهی میشود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.