|

ایرانیان، هم قدرت می‌خواهند و هم ثروت

در حافظه بلندمدت ایرانیان، ایستار تاریخ مدونی است که هیچ موقع پاک و کم‌رنگ نمی‌شود، فارغ از بحث پذیرش دین اسلام از سوی ایرانیان، شکست یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، از اعراب به علت ضعف، زوال قدرت، بی‌‌عرضگی شخص پادشاه، شاهزادگان و امرا و فرماندهان نظامی، نبود برنامه منسجم و دقیق در برابر اعراب و ظلم حاکمان، هنوز برگ فراموش‌نشده‌ای از تاریخ کهن این مرز‌و‌بوم محسوب می‌شود

در حافظه بلندمدت ایرانیان، ایستار تاریخ مدونی است که هیچ موقع پاک و کم‌رنگ نمی‌شود، فارغ از بحث پذیرش دین اسلام از سوی ایرانیان، شکست یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، از اعراب به علت ضعف، زوال قدرت، بی‌‌عرضگی شخص پادشاه، شاهزادگان و امرا و فرماندهان نظامی، نبود برنامه منسجم و دقیق در برابر اعراب و ظلم حاکمان، هنوز برگ فراموش‌نشده‌ای از تاریخ کهن این مرز‌و‌بوم محسوب می‌شود که داستان آن به شکل‌های گوناگونی از طرف لایه‌های مختلف مردم بازگو می‌شود، یا در عهد میانه، جنگ‌های میان ایران و روس در حکمرانی زمان قاجاریه که با شجاعت ایرانیان و فرماندهانی مانند عباس‌میرزا همراه بود، باز می‌بینیم برتری روس‌ها در تسلیحات و استفاده از توپ و تفنگ در مقابل شمشیر دو عهدنامه گلستان و ترکمنچای را بر ایران تحمیل کرد.

در جنگ چالدران شاه اسماعیل صفوی در مقابل سلطان سلیم عثمانی قرار گرفت که دوباره به علت استفاده از تسلیحات برتر ترک‌ها به‌ویژه از توپخانه، تبریز پایتخت ایرانیان به تصرف سپاه دشمن یعنی ترکان عثمانی تسخیر شد و موجب سرافکندگی و تحقیر ایرانیان شد، یا در جنگ جهانی اول و دوم ایرانیان نه‌تنها شکست را پذیرفتند و بخش‌هایی از کشورشان اشغال شد، بلکه ایرانیان به‌شدت تحقیر شدند، به طوری که هنوز در میان مردم نقل‌قول است که از ۱۵ یا ۱۶ میلیون ایرانی در جنگ جهانی دوم، ۱۲ میلیون نفر به دست انگلیسی‌ها کشته شدند و کلا موضوع قحطی و آنفلوانزای اسپانیایی را فراموش کرده‌اند و فقط آمار رسمی کشته‌شدگان را به دست حکومت بریتانیای کبیر توجیه می‌کنند. این آمار نادرست به خاطر کینه‌ای است که مردم در تاریخ گذشته از روس، انگلیس، فرانسه و... دارند، یا در جنگ تحمیلی هشت‌ساله اگر استقامت و شجاعت ملی و مردمی نبود، چه‌بسا مشکلات اساسی برای کشور و تمامیت ارضی ما پیش می‌آمد. در جنگ ۱۲روزه نیز که با پیچیدگی خاصی همراه بود، فراموش نکنیم که با انسجام ملی و قدرت نظامی ایران در مقابل قدرت اول دنیا دوام آورد.

مسئله اصلی در تحلیل فوق این است که مردم ایران تحت هر شرایط و ضوابطی می‌خواهند کشورشان قدرتمند باشد و چون همواره به علت موقعیت سوق‌الجیشی و ژئوپلیتیکی در معرض آسیب‌های جدی طمع‌ورزان بوده‌اند، پس چاره‌ای نیست جز قدرتمندشدن، اما این قدرت فقط در ابعاد نظامی خلاصه نمی‌شود. اکنون مردم نشان داده‌اند دارای خط پیوسته‌ای هستند؛ جدا از هر فرقه، نحله، قومیت، زبان و... که با تمامیت ارضی کشورشان پیوند خورده است و حکومت مقتدر و پکپارچه می‌خواهند، اما این مدل حکمرانی مسئولیت معیشت و اقتصاد مردم را برعهده ندارد؟ واقعیتش این است که مردم می‌گویند در کارزار اقتصادی تنها مانده‌اند و دولت اساسا در فکر آنان نیست و تورم چهارنعل در حال تاخت‌و‌تاز است و زندگی خانواده‌ها را نشانه گرفته و دولت فقط نظاره‌گر است. امنیت غذایی، خوراکی، بهداشتی، دارویی، پوشاک، اشتغال و ارزش پول ملی که امنیت اجتماعی و خانواده را تضمین می‌کند، به حال خود رها شده است. حال که به این مرحله از زیست اجتماعی رسیده‌ایم، تصور نکنیم دنیا از شرایط ما بی‌خبر است یا دشمنان وضعیت ما را نمی‌دانند؛ پس باید پنهان‌کاری کنیم.

نخیر، همه چیز عیان است و در حال ارزیابی و رصد‌شدن حتی بهتر و واقع‌بینانه‌تر از ما. در عوض برای جبران این آشفتگی ما تصمیماتی می‌گیریم که بیشتر شبیه یک شوخی‌ است، مثلا معاون اول رئیس‌جمهور، شورای تنظیم بازار را تشکیل می‌دهد و با یک‌سری وزرا در جلسات متعدد برای قیمت‌های بازار نسخه می‌پیچند، بِینی و بین‌الله کدام تصمیم این شورا نافذ بوده و به نفع مردم و کشور اجرا شده است؟ یا شورای پول و اعتبار تصمیم می‌گیرد قیمت ارز را ثابت نگه دارد یا ستاد مبارزه با گران‌فروشی، یا وزیر دادگستری به سازمان تعزیرات فرمان می‌دهد در مقابل فلان گران‌فروشی ایستادگی کنید. پس از این فرمان‌های امضایی نه‌تنها هیچ تغییری به نفع مردم رخ نمی‌دهد، بلکه حتی واکنش بازار و کالاها‌ سیر تصاعدی به خود می‌گیرد. مگر اقتصاد دستوری است که آقایان با گذاشتن جلسات در پشت درهای بسته می‌خواهند موتور آن را روشن کنند و فرمان آن را به نفع جامعه و مردم تنظیم کنند؟ در چه مقطعی زنگ‌های خطر اقتصادی باید به صدا در‌بیاید تا نوع و مدل حکمرانی تغییر کند؟

اکنون که خط فقر دهک به دهک در حال پیشروی است و طبقه متوسط جامعه را نابود کرده است، این گسل‌ها تکانه‌های خطرناکی به جامعه ما نیست؟ امنیت ملی چند بعد دارد. چرا ارکان مهم آن هنوز جدی گرفته نمی‌شود؟ واقعیت آشکار است که ۱۰ درصد مردم جامعه متمول هستند و نیازی به طرح و برنامه ویژه دولت برای زندگی خودشان ندارند، اما ۹۰ درصد چشم دوخته‌اند به برنامه‌های دولت؛ دولتی که می‌گوید یک میلیارد دلار ندارد، در صداقت و راستگویی دولت شک و شبهه‌ای نیست؛ اما سکان هدایت و خارج‌ساختن کشور از بحران وظیفه دولت است یا ملت؟ پنل کار از طرف دولت‌ها طراحی و برنامه‌ریزی می‌شود و سپس ملت‌ها برای پیشبرد آن سیاست‌ها به میدان و عرصه عمل وارد می‌شوند. اکنون کدام کار زمین مانده است که مردم می‌توانند ورود کنند که کم‌کاری کرده‌اند؟ کدام گشایش اقتصادی و بازاری صورت گرفته که مردم کم‌کار بوده‌اند؟ واقعیت آن است که اساس فرمول‌های اقتصادی ما غلط بوده است و با اعمال تحریم‌های چند دهه بین‌المللی، چیزی از آن باقی نمانده است. دشمن نتیجه جنگ ۱۲روزه را در شکست اقتصادی ما می‌داند که به‌شدت مردم را آشفته کرده است.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.