|

بلوار کشاورز؛ تماشای هستی در آینه‌ یک خیابان

در میان ضرباهنگ شتاب‌زده‌ تهران، جایی هست که زمان، آهسته می‌شود و شهر نفس می‌کشد؛ بلوار کشاورز، تنها مسیری نیست برای عبور، بلکه صحنه‌ای است زنده از خاطره‌ها، حرکت‌ها و سکوت‌هایی که در هر برگ و سنگ‌فرش آن نهفته است؛ جایی که درختان، حافظه‌ شهرند و هر برگ، روایتی‌ است از یک حضور انسانی. در زبان پدیدارشناسی، مکان هنگامی معنا می‌یابد که درک شود، در آن قدم بزنیم، با آن سخن بگوییم و از آن بشنویم.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

علیرضا  جباری‌زادگان-پژوهشگر و مدرس معماری:   در میان ضرباهنگ شتاب‌زده‌ تهران، جایی هست که زمان، آهسته می‌شود و شهر نفس می‌کشد؛ بلوار کشاورز، تنها مسیری نیست برای عبور، بلکه صحنه‌ای است زنده از خاطره‌ها، حرکت‌ها و سکوت‌هایی که در هر برگ و سنگ‌فرش آن نهفته است؛ جایی که درختان، حافظه‌ شهرند و هر برگ، روایتی‌ است از یک حضور انسانی. در زبان پدیدارشناسی، مکان هنگامی معنا می‌یابد که درک شود، در آن قدم بزنیم، با آن سخن بگوییم و از آن بشنویم.

بلوار کشاورز، مکانی‌ است که در آن، شهر به گفت‌وگو با انسان درمی‌آید. صدای خش‌خش برگ‌ها، انعکاس قدم‌ها در سکوت ظهر و بوی خاک خیس‌خورده از باران، تجربه‌هایی هستند که نه‌‌فقط دیده و شنیده، بلکه با جان و دل احساس می‌شوند. در این گذار، حس مکان به امری زیسته بدل می‌شود؛ حضوری لطیف و درونی که در ذهن نقش می‌بندد و در حافظه باقی می‌ماند.

رقصی هماهنگ از حرکت و سکون. اما این خیابان، تنها جایگاه سکون نیست؛ حرکت در آن، حکایت از نوعی رقص جمعی دارد. تردد انسان‌ها، دوچرخه‌سواران و خودروها و حتی پرواز پرندگان، نوعی هماهنگی نانوشته را می‌سازد؛ همچون ارکستری که بدون رهبر، خود به نظم در‌می‌آید. بلوار کشاورز، در این معنا، تنها گذرگاهی برای عبور نیست، بلکه مسیری برای تجربه‌ حضور است. در دل این بلوار، پایداری اجتماعی نیز ریشه دوانده است؛ نیمکت‌ها، سایه‌بان‌ها و فضاهای عمومی که نه برای مصرف، بلکه برای مشارکت ساخته شده‌اند. در جهانی که فضاها بیش از پیش به انزوا سوق داده می‌شوند، بلوار کشاورز هنوز دعوتی‌ است به باهم‌‌بودن، به گفت‌وگو، به دیدن و دیده‌‌شدن. این مکان، خاطره‌ زنده‌ جامعه‌ای‌ است که هر روز در آن شکل می‌گیرد و بدون آنکه خود بداند، آن را بازسازی می‌کند.

آینه‌ای از خاطره، هویت و رؤیا. هویت مکان در اینجا، نه ساختاری ایستا، بلکه پویشی زنده است؛ شکل‌گرفته از خاطره‌های کوچک و بزرگ. قدم‌زدن پدربزرگی با عصا، خنده‌ کودکانی که از مدرسه باز‌می‌گردند، سکوت جوانی که روی نیمکت در خود فرو رفته است؛ همه و همه، به تار‌‌و‌پود این هویت پیچیده، تنیده شده‌اند. بلوار کشاورز، آینه‌ جمعی‌ است که شهر در آن‌ خود را باز‌می‌شناسد.

در نهایت، این بلوار، فراتر از یک فضای شهری‌، بوم نقاشی‌ متغیری‌ است که هر روز رنگ تازه‌ای می‌گیرد. آفتابِ سپیده‌دم بر سنگفرش، غروب بر چهره‌ نیمکت‌ها، صدای شب‌هنگام درختان، همه با هم، تابلویی می‌آفرینند که در آن، شهر نفس می‌کشد. بلوار کشاورز، خودِ تهران است. بلوار کشاورز را نباید توصیف کرد، باید زیست. باید در آن قدم زد، نگاه کرد، گوش سپرد و ساکت شد؛ چراکه این مکان، خود سخن می‌گوید؛ با زبانی بی‌واژه، اما سرشار از معنا. و چنین است که بلوار کشاورز، همچون قطعه‌ای از موسیقی خاموش، در متن بی‌صدای شهر می‌نوازد؛ نه در هیاهوی عبور، بلکه در سکوتِ حضور. اینجا نه صرفا خیابانی‌ است در قلب تهران، بلکه ضربان آرام شهری‌ است که هنوز رؤیا می‌بیند، هنوز نفس می‌کشد و هنوز به یاد می‌آورد. گویی، بلوار کشاورز‌ خودِ تهران است؛ با همه‌ زخم‌هایش، با تمام زیبایی‌های پنهانش، ایستاده میان گذشته و آینده، در لحظه‌ جاودانه اکنون.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.