|

ای خزنده مهاجر، سفرت سلامت اما...

چند وقت پیش خبری آمد که محموله‌ای از خزندگان در فرودگاه توقیف شده است. در واقع قاچاقچی محترم قصد داشت 659 عدد عقرب و رتیل و هزارپا را از شرق آسیا وارد کشور کند که محموله به دست مأموران توقیف شد.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

چند وقت پیش خبری آمد که محموله‌ای از خزندگان در فرودگاه توقیف شده است. در واقع قاچاقچی محترم قصد داشت 659 عدد عقرب و رتیل و هزارپا را از شرق آسیا وارد کشور کند که محموله به دست مأموران توقیف شد. حقیقتا خبر را که شنیدم یک مقدار دلم برای این خزندگان سوخت. تصور کنید این عقرب طفل معصوم داشته در شرق آسیا در کنار خانواده‌اش به خوبی و خوشی زندگی می‌کرده، وضعش هم بدک نبوده، به‌اصطلاح یک نیشی می‌آمده و می‌رفته که ناگهان قاچاقچی می‌آید و همین‌طور که با چنگک او را گرفته می‌گوید بازی دیگه تموم شد! جمع کن باید بریم.

عقرب بیچاره، از همه‌جا بی‌خبر می‌پرسد چی شده؟ خدای نکرده خطایی از ما سر زده؟ قاچاقچی می‌گوید: «چیزی نشده. من قاچاقچی‌ام. می‌خوام قاچاقت کنم». عقرب متحیر می‌پرسد: «به کجا؟» قاچاقچی می‌گوید: «ایران». عقرب که اطلاعات جغرافیایی‌اش ضعیف است کمی با دمش سرش را می‌خاراند و می‌گوید: «بدم نیست. به‌هرحال اینم یک ماجراجویی جدیده». خلاصه این عقرب ساده‌دل می‌آید به کشور و می‌بیند ظرف مدت کوتاهی کلا زندگی‌اش دگرگون شده. او که با خوش‌خیالی گمان می‌کرد در ایران به یک آکواریوم‌دار پولدار سپرده می‌شود و صبح تا شب را به عشق و حال و نیش و نیش‌بازی می‌گذراند، می‌بیند آخر ماه آکواریوم‌دار، در حرکتی غافلگیرکننده شماره کارت فرستاده و می‌خواهد از عقرب اجاره بگیرد. عقرب هرچه می‌گوید من عقربم و کجای دنیا عقرب پول درمی‌آورد؟

صاحب آکواریوم می‌گوید «عقرب اگه دل به کار بده، کار تو مملکت ریخته». عقرب می‌گوید پس اجازه بدهید تا بروم کار کنم و پول شما را بدهم. کم‌کم مجبور می‌شود در اسنپ ثبت‌نام کند. مورچه و کفشدوزک و حیوانات کوچک‌تر را روی دوشش سوار می‌کند و به مقصد می‌رساند. بعد از مدتی متوجه می‌شود اسنپ پولی به حسابش واریز نمی‌کند. زنگ می‌زند پشتیبانی و می‌پرسد این کمیسیون ما چی شد پس؟ پشتیبانی می‌گوید: «گزارش تخلف شما زیاده. اصلا معلوم نیست داری چی کار می‌کنی. آبدزدک به خوابگه مورچگان می‌ریزی، قورباغه رو میندازی تو کوره آجرپزی، یه سنجاقکم جلوی تار عنکبوت پیاده کردی، عنکبوته اومده مشتری رو خورده». عقرب هرچه می‌گوید این اشتباه‌ها به خاطر اختلال جی‌پی‌اس بوده و او بی‌تقصیر است، اسنپ متقاعد نمی‌شود و حسابش را مسدود می‌کند. دست از دم درازتر برمی‌گردد آکواریوم، به صاحب آکواریوم می‌گوید آقا اگه میشه یک ماه دیگه به من مهلت بدین، من از خجالت شما درمیام. صاحب آکواریوم در حرکتی غافلگیرکننده‌تر از حرکت قبل اعلام می‌کند عقرب هرچه زودتر باید تخلیه کند چون پسرش از سربازی آمده و می‌خواهد توی آکواریوم بنشیند.

عقرب به‌ناچار خود را در طبیعت رها می‌کند و بی‌پناه و خسته رهسپار جنگل می‌شود. در جنگل شروع می‌کند به کار‌کردن، صبح تا شب زحمت می‌کشد و سم جبین می‌ریزد و سم‌های جبین را برای بوتاکس به یک کلینیک زیبایی می‌فروشد. بعد از چند ماه پولی را که در این مدت جمع کرده، می‌دهد به خارپشتی که ادعا می‌کند وکیل مهاجرت است. کمی می‌گذرد. خارپشت تلفنش را جواب نمی‌دهد. عقرب مشکوک می‌شود و با پرس‌و‌جو از بقیه دوزاری‌اش می‌افتد که خارپشت، با خارپشته‌بازی تمام پول‌هایش را بالا کشیده و فرار کرده است. عقرب که دیگر توان ادامه‌دادن ندارد تصمیم می‌گیرد جان خود را بگیرد اما هرچه دمش را پایین می‌آورد، دمش به تنش نمی‌رسد تا بتواند خودش را نیش بزند! با ذکر ای نیشم تو این زندگی، از درختی بالا می‌رود و به ماه خیره می‌شود و پیش خود می‌گوید حتما قمری چیزی توی ما رفته که وضعمون اینجوریه! بعد در گوشی‌اش آهنگ «ای خزنده مهاجر سفرت سلامت اما/ به کجا میری عزیزم، قفسه تموم دنیا» را می‌گذارد و به خوابی عمیق فرومی‌رود.

 این داستان ادامه ندارد... فقط قاچاقچیان محترم قبل از قاچاق میزان تاب‌آوری اجتماعی جاندار را در نظر بگیرند. اینکه طرف سخت‌پوست است لزوما به این معنی نیست که پوستش اندازه ما کلفت است.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.